99/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/متعلّق الأوامر و النواهي /نظر امام خمینی و بعض و نقد نظر بعض
آیا اوامر و نواهی به طبایع تعلق میگیرند یا به افراد؟
نظر امام خمینی
بعضی مثل امام خمینی فرمودهاند: ظاهر امرونهی آن است که به طبیعت تعلق میگیرد. دلیل ایشان تبادر است، یعنی آنچه از صیغه امر تبادر میکند این است که شارع طبیعت را خواسته است نه اینکه فرد صلات را.
این سبک استدلال امام خمینی شبیه استدلال صاحب فصول است، معنای این کلام این است که بحث لغوی است یعنی لغت «صلّ» بر چه چیزی وضع شده است؟ امام خمینی معتقد است صلّ یک هیئت دارد و یک ماده؛ هیئتش بر وجوب دلالت میکند و مادهاش بر طبیعت صلات دلالت میکند، بنابراین امر بر طبیعت صلات تعلق گرفته است.
تکمله استاد بر کلام امام خمینی
در بحث امرونهی گفته میشود که دلالت امر بر وجوب یا نهی بر حرمت از باب وضع نیست؛ یعنی اینگونه نیست که صیغه امر بر وجوب یا استحباب وضع شده باشد، بلکه صیغه امر بر وجوب دلالت میکند ولی نه از باب وضع بلکه از باب اتمامحجت. اگر مولی فرمود صلّ و این مکلف نماز نخواند، روز قیامت مستحق عقاب است، چون مولی اتمامحجت کرده است و گفت نماز بخوان ولی او نخواند پس مستحق عقاب است. نه اینکه هیئت افعل بر وجوب وضع شده است. بهعبارتدیگر از باب لوازم عقلی میفهمیم که صیغه بر وجوب دلالت میکند. اگر بحث لوازم عقلی بود، اگر قرینهای بر خلافش بود باید دست از وجوب برداشت. لازمه عقلی اینکه شارع مولاست و من عبدم و اقتضای عبودیت این است که حرف او را گوش بدهم این است که واجب است این کار را انجام بدهم؛ و من میدانم که امر شارع به چیزی تعلق میگیرد که اراده شارع است. هر چیزی را که شارع اراده کرده است امر کرده است و اراده شارع همیشه روی طبیعت میرود نه امر. مثلاً وقتی شارع گفته است نماز بخوان، گفته است نماز را با ساتر بخوان، اما اینکه پوشش عبای قهوهای باشد یا سیاه یا اصلاً عبا نباشد، آیا این هم مورد غرض شارع است؟ مسلماً شارع در این غرضی ندارد، اگر غرضی میداشت امر میکرد. اینکه شارع خصوصیات افراد را امر نکرده است معلوم میشود غرضی در اینها نداشته و امر به چیزی تعلق میگیرد که مراد و غرض شارع باشد. (این را من به فرمایش امام خمینی اضافه کردم)
نظر بعض در مسئله
بعضی از اصولیون گفتهاند: امر نمیتواند به طبیعت تعلق بیابد، اگر هم بخواهد به طبیعت تعلق بگیرد باید به طبیعت موجوده تعلق بگیرد. (بعداً بحثی را راجع به حصه و طبیعت مطرح خواهم کرد) بعضی خیال کرده است طبیعت یعنی ماهیت و گفته است در فلسفه گفتهشده: «الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا موجودة و لا معدومة». چون ماهیت اینگونه است نه مطلوب است و نه غیر مطلوب، نه مأمور به و نه غیر مأمور به، بنابراین چون طبیعت ماهیت است و ماهیت متعلق امر قرار نمیگیرد پس شارع نمیتواند به طبیعت امر کند. پس اگر هم بگوییم امر به طبیعت تعلق میگیرد باید طبیعت مقید به قید وجود مراد باشد.
پاسخ استاد به بعض
ولکن قبلاً اشاره شد که بحث ما درباره ماهیات مخترعه شرعی است. مثلاً بحث درباره انسان و حیوان و درخت و معدن نیست. اگر بحث درباره انسان و حیوان بود، اینها ماهیت دارند اما بحث درباره نماز و حج و روزه است. اینها ماهیات مخترعه شرعی هستند که حقیقتاً ماهیت ندارند و اموری هستند که شارع اعتبار کرده است. ماهیت مربوط به مفهوم نیست، مفاهیم غیر از ماهیات هستند، شاهدش هم این است که اسماء و صفات خدای متعال مفهوم هستند اما ماهیت نیستند. بحث ما درباره مفاهیم و مرکبات اعتباری مانند صلات و صیام است که ماهیت ندارند. ثانیاً اینکه گفتهاند: «الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا موجودة و لا معدومة»، آیا ارتفاع نقیضین است؟ اینکه وجود و عدم نقیضین هستند، محل تأمل است. احتمال دارد بگوییم وجود و عدم متناقض نیستند، آنچه نقیضین هستند نفی و اثبات است نه وجود و عدم و بین وجود و عدم با نفی و اثبات فرق است. مثالش هم در بدایه و نهایه آمده است که اشاعره ثابتات و حال را نه موجود میدانستند و نه معدوم. معنای «الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا موجودة و لا معدومة» این نیست که ماهیت نه موجود است و نه معدوم، بلکه معنایش این است که «النقائض مرتفعة» یعنی عدم اللحاظ نه لحاظ العدم، یعنی ماهیت با وجود لحاظ نمیشود، با عدم هم لحاظ نمیشود. گرچه درنهایت ماهیت یا موجود است و یا معدوم، اما توجه به وجود و عدم نمیکنیم.