99/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسألة الضد/ترتب /کشف ملاک اهم و مهم
راههای کشف ملاک اهم و مهم
باید از راه امر یا خطاب بفهمیم کدام اهم و کدام مهم است؛ به عبارت دیگر از راه یک دلیلانی ملاک را میفهمیم، سپس اهم و مهم را تشخیص میدهیم.
یک راه این است که از اطلاق خطاب میفهمیم مثلاً اطلاق ماده وجود دارد گرچه اطلاق هیئت وجود ندارد؛ یعنی اینکه وقتی خدا به نماز امر میکند دو چیز را میفهمیم؛ یکی اینکه نماز مطلقاً واجب است که به آن اطلاق هیئت می گویند، دیگر اینکه نماز مطلقاً مصلحت دارد که به آن اطلاق ماده می گویند. وقتی نماز با تطهیر مسجد مزاحمت پیدا کرد و مکلف قدرت بر انجام هر دو ندارد اطلاق هیئت برداشته شده است یعنی دیگر خدا نمیگوید نماز واجب است، اما میگوید که نماز کار خوبی است یعنی اطلاق ماده هست. نماز مصلحت دارد ولی واجب نماز نیست، تطهیر مسجد مصلحت دارد و واجب است، پس تطهیرمسجد اهم است و نماز مهم.
راه دوم این است که از راه دلالت مطابقه و دلالت التزامیه اهم و مهم را تشخیص بدهیم. هرچیزی که خدا امر میکند یک دلالت مطابقه دارد که واجب و تکلیف شرعی است، دلالت التزامیه اش هم این است که کار خوبی است. اگر در امری دلالت مطابقه اشکال داشت، دلالت التزامیه وجود دارد؛ یعنی یک جا خدا نمیتواند امر کند ولی میتواند بگوید مصلحت دارد. البته این راه شک و شبهه داشت که آیا دلالت التزامیه تابع دلالت مطابقه است؟
راه سوم این است که می دانیم چیزی ماموربه نیست، ولی امر نشدن سه گونه است: 1- دلیل لفظی داریم بر اینکه به چیزی امر نشده است؛ مثلاً میگوید اکرم العلماء بعد میگوید ولا تکرم الفساق من العلماء، یعنی به لفظ میگوید امر اکرم در مورد فساق نیست. در اینجا معلوم است اکرام فساق مصلحت ندارد. 2- شارع گفته ولی عقل میگوید این چیز امر ندارد؛ مثلاً در باب اجتماع امر و نهی عقل میگوید چیزی که منهی عنه است مقرب نیست؛ یعنی مصلحت ندارد. این دو روشن است وربطی به بحث ما ندارد. 3- موردی که به بحث ما مربوط است این است که اگر خدا به چیزی امر کرد اما با یک واجب دیگر تزاحم پیدا کرد و مکلف قدرت بر جمع این دو ندارد؛ مثلاً مرجع تقلید و مقلد در حال غرق شدن هستند، مکلف هم قدرت بر نجات هر دو ندارد. اگر مزاحمت نبود نجات هر کدام مصلحت دارد اما فعلاً به دلیل تزاحم مکلف قدرت بر هر دو ندارد. یکی از شرایط تکلیف قدرت است و چون قدرت ندارد تکلیف برداشته شده است. اکنون که تکلیف ندارد آیا نجات دیگری مصلحت دارد؟ به عبارت دیگر اینجا امر وجود ندارد به خاطر اینکه مانع دارد، نه به خاطر اینکه مقتضی ندارد. مانع این است که باید دیگری را نجات بده، نه اینکه نجات این یکی مصلحت ندارد. معنای این کلام آن است که در مواقعی که باب تزاحم است تکلیف وجود ندارد اما مصلحت وجود دارد، وقتی مصلحت هست اما تکلیف نیست، معلوم میشود این مصلحت مهم است و دیگری که هم امر دارد و هم مصلحت اهم است.
ان قلت: تمام این حرفها در صورتی درست است که ما بگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلقات هستند، نه مصلحت و مفسده در حکم. اگر کسی کلام اشاعره را بپذیرد که احکام تابع مصالح و مفاسد نیست یا کلام مقدس اردبیلی را بپذیرد که احکام تابع مصالح و مفاسد در امر هستند نه متعلق امر. (مقدس اردبیلی مثال زده است که مولی میخواهد به فرزندش امر و نهی کردن را آموزش بدهد و به او میگوید به نوکر بگو آب یا نان بیاور. اینجا مصلحت وجود دارد اما مصلحت در خود امر است نه در متعلق امر). این بحثها پیش نمیآید که مصلحت کدام اقوی و کدام اضعف است. فقط در صورتی صحیح است که بگوییم اوامر و نواهی تابع مصالح و مفاسد در متعلق هستند.
قلت: این اشکال وارد است. در صورتی کشف ملاک میشود که ملاک باشد یعنی امر و نهی تابع مصلحت و مفسده باشد خلافا للاشاعره و آن مصلحت و مفسده در متعلق باشد نه در خود امر خلافا لمقدس اردبیلی. طبق نظر غیر عدلیه بحث ترتب جایگاهی ندارد کما اینکه اگر کسی نظر شیخ بهایی یا صاحب جواهر را بپذیرد که عبادت بودن عبادات به امر نیست، همینکه چیزی کار خوبی باشد کفایت میکند که بگوییم عبادت است، نیازی به بحث ترتب نیست.
خلاصه بحث اینکه راه برای واقع نداریم بهجز آیات و روایات تا بفهمیم چه چیزی اهم و چه چیزی مهم است.