1400/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /ثمرة البحث
گفته شد اگر کسی قائل به جواز اجتماع امرونهی باشد، بهعبارتدیگر بگوید ترکیب نماز و غصب انضمامی است نه اتحادی، یعنی نماز سر جای خودش نماز است و غصب هم سر جای خودش غصب است. آیا این نماز در غصب درصورتیکه انسان عالم باشد که غصب است، صحیح است؟ شاید کسی بگوید از راه خود امر یا از راه ترتب یا از راه ملاک این نماز باطل است خلافا للآخوند و خلافا للمشهور. ولکن شاید در این سه طریق بتوان اشکال کرد و نماز صحیح است.
بطلان نماز در غصب از طریق امر و اشکال استاد بر آن
راه اول مسئله امر بود که گفتیم از راه خود امر کشف قدرت کنیم. احتمال دارد معنای آیه شریفه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) این باشد که هر چه را خداوند تکلیف میکند قدرتش را هم میدهد؛ یعنی از تکلیف قدرت را بفهمیم نه از قدرت تکلیف را بفهمیم. نگوییم شرط تکلیف قدرت است بلکه ما قدرت را از راه تکلیف کشف میکنیم. مقام معظم رهبری چند سال پیش این آیه را خواندند و همینگونه معنا کردند که اگر خدا تکلیفی را داده است معلوم میشود که قدرتش را هم داده است. صحت یک عبادت به این است که امر بر آن مأتی به تطبیق کند، اگر امر بر چیزی تطبیق نکرد پس باطل است و امر خدا شامل نماز در غصب نمیشود چون وقتی خدا امر میکند «اقیموا الصلاة» مطلق است و این مطلق به نماز در غیر غصب قید میخورد، پس این نماز در غصب امر ندارد و باطل است.
لکن این استدلال درست نیست، زیرا از ابتدا گفتیم بحث درباره این است که اجتماع امرونهی جایز است. اگر گفتیم اجتماع جایز است بعد کسی خواست در غصب نماز بخواند، اینجا امر به صلات مقید به غیر غصب نیست. این مانند این است که کسی در نماز به نامحرم نگاه میکند. امر «اقیموا الصلاة» مقید به غیر نگاه به نامحرم نیست، خدا فرموده است نماز بخوان؛ بنابراین چون اجتماع امرونهی جایز است، امر به صلات مطلق است و شامل نماز در غصب میشود لذا نماز صحیح است همانطور که مشهور میگوید.
بطلان نماز در غصب از طریق ترتب و اشکال استاد بر آن
راه دوم مسئله ترتب بود که نماز باطل است. علت آن است که خداوند از غصب نهی کرده است. وظیفهداریم این تکلیف را عمل کنیم، اگر کسی معصیت کرد و خواست غصب را انجام بدهد، باید نمازش را بخواند. کسانی که قائل به ترتب هستند، میگویند در مانحن فیه ترتب نیست و نماز باطل است؛ زیرا کسی که در غصب رفت از دو حال خارج نیست، یا مشغول خوردن و خوابیدن میشود یا مشغول نماز میشود. اگر در غصب غذا میخورد یعنی نهی را معصیت کرد و در غصب شروع کرد به خوردن، ترتب میگوید چیزی نخور و نماز بخوان. وقتی اهم را معصیت کردی مهم را انجام بده، اما اینجا شارع نمیتواند بگوید نماز بخوان چون نماز خواندن و غذا خوردن ضدین هستند، کسی که چیزی میخورد خدا نمیتواند بگوید نماز بخوان و ضدین را انجام بده. بهعبارتدیگر شارع میخواهد بفرماید امر به نماز مشروط به غذا خوردن است، اگر غذا بخوری باید نماز بخوانی و طلب ضدین محال است پس نماز باطل است. اگر هم در غصب نماز بخواند و چیزی هم نخورد، نماز باطل است زیرا معنایش این است که به شخصی که نماز میخواند شارع بگوید نماز بخوان، این تحصیل حاصل است و تحصیل حاصل محال است.
جواب این مطلب این است که اولاً آخوند در کفایه ترتب را محال میداند. مشهور هم معمولاً ترتب را قبول ندارند. معمولاً نجفیها ترتب را محال میدانند ولی سامراییها ترتب را جایز میدانند. علتش این است که آخوند در نجف بوده است و بحث ترتب را مطرح کرد و محال دانست و شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان هم محال دانستند اما میرزای شیرازی در سامرا بحث ترتب را مطرح کرد و ترتب را جایز دانست و شاگردان ایشان مانند مرحوم فشارکی بعد شاگرد او شیخ عبدالکریم حائری و شاگردان ایشان مانند امام خمینی ترتب را جایز دانستند.
اگر کسی مانند آخوند بگوید ترتب محال است مشکلی ندارد اما اگر کسی مانند میرزای شیرازی بگوید ترتب صحیح است، در مانحن فیه نماز باید درست باشد نه باطل. بر فرض که ترتب را قبول دارم، فرض این است که قائل به جواز اجتماع امرونهی هستم، اگر اجتماع امرونهی جایز است شارع میگوید غصب نکن. کسی که میخواهد غصب را انجام دهد و در غصب غذا میخورد، شارع میگوید نخور و نماز بخوان. آیا این طلب ضدین است؟ شارع وقتی میبیند این شخص غذا میخورد، غذا و نماز ضدین هستند؛ اما اولاً ما گفتیم امر به شیء مقتضی نهی از ضد نیست، بر فرض که امر به شیء مقتضی نهی از ضد باشد ولی این دو باهم فرق دارد، یکوقت چیزی ضد واجب است و یکوقت چیزی ملازم ضد واجب است. غذا خوردن با نماز خواندن ضدین نیستند بلکه غذا خوردن ملازم ضد نماز است و ملازم حکم ندارد. اگر چیزی واجب باشد ملازمات آن واجب نیست. شاید بگوییم لازمه نماز واجب است اما ملازم نماز واجب نیست. هیچ حکمی از موضوعش تعدی نمیکند. ملازم، موضوع حکم نیست اما با موضوع است وقتی با موضوع است حکم به آن تعلق نمیگیرد. وقتی خدا میگوید نماز بخوان، آن غذا خوردن حکم ندارد که بگوییم نخوردن غذا واجب است و خواندن نماز واجب است، بلکه فقط خواندن نماز واجب است. بله نماز ملازم غذا خوردن است اما نخوردن غذا واجب نیست.
بطلان نماز در غصب از طریق ملاک و اشکال استاد بر آن
راه سوم مسئله ملاک بود که گفتیم شاید کسی بگوید نماز در غصب باطل است از باب ملاک به این معنا که وقتی چیزی بهعنوان عبادت است که هم باید حسن فعلی داشته باشد و هم حسن فاعلی. کسی که در غصب نماز میخواند کار خوبی است اما حسن فاعلی ندارد و نماز باطل است.
جواب این مسئله این است که بحث درباره جواز اجتماع امرونهی بود. اگر کسی نماز بخواند و نامحرمی هم نیست، نمازش صحیح است گرچه بعد از نماز در خیابان به نامحرم نگاه میکند. اینکه میگفتند حسن فاعلی لازم است در همان فعل ملاک است نه در افعال دیگر. وقتی نماز میخواند، نماز کار خوبی است و خودش هم آدم خوبی است، بعد از نماز وقتی در خیابان به نامحرم نگاه میکند آدم بدی است. نباید این دو خلط بشود. در نماز باید هم حسن فعلی داشت و هم حسن فاعلی. کسی که در غصب نماز میخواند و فرض این است که اجتماع امرونهی جایز است، یعنی نماز سرجای خودش نماز است و غصب سرجای خودش غصب است. این شخص وقتی نماز میخواند کارش خوب است و خودش هم از جهت نماز آدم خوبی است پس نمازش درست است. بله همین الآن کار بدی هم انجام میدهد اما از جهت نماز هم حسن فعلی هست و هم حسن فاعلی.
تا اینجا نتیجه این شد که بنابر اجتماع امرونهی، نماز در غصب صحیح است و کلام آخوند درست است. البته نظر من این نیست و خواهم گفت که حتی بنابر اجتماع این نماز باطل است.