درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1403/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /استدلال به آیه نبا

 

حجیت خبر واحد

آیه نبأ

مطلبی از شیخ انصاری نقل شد. عبارت شیخ بسیار مختصر است و می‌فرماید می‌توان برای اثبات حجیت خبر واحد به آیه نبأ استدلال کرد نه از باب مفهوم شرط یا از باب مفهوم وصف بلکه از عنوان فاسق.

شیخ فرمود: گاهی یک وصف ذاتی است و گاهی عرضی است. توضیح آنکه ذاتی باب کلیات خمس، ذاتی باب برهان، خارج محمول و عرض مفارق داریم. اگر شارع فرمود اکرم العلماء و فرض کنید اکرام مربوط به انسان است و هر انسانی اکرام دارد. الانسان عام و العلماء خاص است. اگر اکرام مال انسان است شارع نباید بگوید اکرم العلماء مگر آنکه غیر علماء اکرام نداشته باشد. شارع فرموده خبر فاسق را تبین کنید. اگر خبر واحد تبین می‌خواهد، عام است و شارع نباید بگوید خبر فاسق را تبین کنید. معلوم می‌شود تبین مال فاسق است و عادل تبین ندارد پس حجت است.

استدلال آن است که همیشه معلول باید مطابق علت باشد و اگر معلول عام است علت هم باید عام باشد.

کلام شیخ انصاری

اشکالات و پاسخ آن‌ها

برخی اشکال کرده‌اند: شاید اکرام مال انسان باشد اما شارع به خاطر اهمیت فرمود اکرم العلماء. در ما نحن فیه هر خبری تبین می‌خواهد اما شارع به خاطر اینکه بگوید ولید، فاسق است، فرمود تبین کنید وگرنه الخبر بماهو خبر محتاج تبین است.

پاسخ می‌دهیم درعین‌حال که قبول داریم نکته اعلام فسق ولید مهم است و نوعی مجاز است، اما اصل تطابق بین مقام اثبات و مقام ثبوت داریم.

مقام ثبوت یعنی واقع که به آن دسترسی نداریم و اصل این است که آیات و روایات مطابق با واقع هستند؛ یعنی مقام اثبات مطابق مقام ثبوت است. درنتیجه تبین مال خبر فاسق است نه خبر واحد. در مقام اثبات فرمود خبر فاسق را تبین کنید و در مقام ثبوت هم همین است و نتیجه حجیت خبر واحد می‌شود.

در دفاع از شیخ مطلبی هست: در جواهر یا مفتاح الکرامه صدها مورد هست که به مفهوم وصف تمسک کرده‌اند. شیخ انصاری در ابتدای بحث استصحاب فرمود: تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ یعنی ابقاء ما کان لکونه سابقا. در این آیه شریفه، عنوان فاسق مشعر به علیت است یعنی چون فاسق است تبین کنید. به‌عبارت‌دیگر این استدلال شیخ به مفهوم وصف برگشت می‌کند.

برخی اشکال کرده‌اند همان‌طور که فسق عرض است و ذاتی نیست، الخبر الواحد هم عرض است و ذاتی نیست. پس چرا شیخ فرموده است همیشه ذاتی بر عرضی مقدم است؟

پاسخ این است که مراد شیخ از ذاتی، ذاتی باب برهان است. ذاتی باب برهان به عبارتی همان عرض است. ذاتی باب برهان یعنی هر چیزی که تصورش مساوی با صحت حمل باشد. مثلاً تصور مفهوم ممکن‌الوجود با حکم به ممکن‌الوجود بودن فرش است، پس دو عرض داریم که یکی ذاتی باب برهان و دیگری عرض مفارق است ولی یکی عام و دیگری خاص است.

آیت‌الله خویی در مصباح الاصول به شیخ انصاری سه اشکال نموده است:

اشکال اول: هم فسق عرض است و هم خبر عرض است پس چرا یکی را بر دیگری مقدم می‌کنید. خود ایشان می‌گوید عرض اول همان ذاتی باب برهان است و دومی عرض مفارق است و لذا اولی مقدم است.

اشکال دوم: اصل این کلام از میرزای نائینی است. ایشان فرموده است: بین اهمال در مقام ثبوت و اهمال در مقام اثبات فرق است. روشن است که هر حکمی موضع می‌خواهد و موضوع باید واضح باشد، اهمال موضوع حکم غلط است. وقتی شارع می‌گوید: ﴿إن جائکم فاسق بنبإ﴾ یا باید خبر مقید به قید فسق باشد یا باید در لوح محفوظ بگوید خبر چه آورنده‌اش عادل باشد و چه فاسق باشد، حجت نیست یعنی باید موضوع واضح باشد وگرنه اهمال کرده است و اهمال محال است. آیه می‌فرماید: آنچه شارع انجام داده، این است که خبر مقید به قید فسق حجت نیست. نتیجه اینکه تقیید ضروری است و چون کلمه فاسق دلیل بر تعلیل نیست چس شاید خبر عادل هم تبین بخواهد پس خبر عادل هم حجت نیست.

آیت‌الله خویی از این اشکال پاسخ می‌دهد که مکرر گفته‌ایم که اطلاق یعنی رفض القیود نه اخذ القیود. جئنی برجل، هم رجل قد بلند را شامل می‌شود و هم رجل قد کوتاه را. نه آنکه جئنی برجل سواء کان قصیرا او طویلا. به‌عبارت‌دیگر، اینکه در مقام واقع اهمال نمی‌شود، باطل است. در واقع یا باید قید فسق بیاید یا هیچ قیدی نیاید. اگر قید اطلاق بیاید یعنی اخذ القیود اما اطلاق رفض القیود است، پس در واقع تقیید به چیزی نشده است.

اشکال سوم: در معالم آمده است که سه دسته مخبر داریم: فاسق، عادل، بینهما. عادل کسی است که ملکه عدالت دارد و عدالت دو سه سال طول می‌کشد تا حاصل بشود. کسی که امروز به بلوغ رسید، نه عادل است چون هنوز ملکه عدالت را ندارد و نه فاسق است چون هنوز گناه نکرده است. مجنون و صغیر هم همین‌طور هستند. غیر فاسق، دو صورت است. مجانین فاسق نیستند؛ آیا خبر مجنون یا صغیر قابل‌پذیرش است؟ اگر آیه بگوید خبر فاسق حجت نیست، هم خبر عادل و هم خبر مجنون و صغیر حجت هستند.

پاسخ این است که بین فقه و اصول با علم اخلاق خلط مبحث شده است. اگر اخلاق ملاک باشد، عدالت ملکه است اما در فقه و اصول بحث ملکه نیست. در فقه و اصول می‌گویند امام جماعت باید عادل باشد یعنی کسی که از او گناه کبیره دیده نشده و ظاهرش هم آدم خوبی است.