1403/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /حجیت اجماع در اصول دین
حجیت اجماع در اصول دین
اجماع در توحید اسماء و صفات
آیا میتوان گفت خدا صانع است؟ کتابهای کلامی خدا را صانع میگویند. همینطور است کلمه متکلم و مرید.
غزالی و تفتازانی میگویند اجماع داریم که میتوان به خدا، صانع و متکلم و مرید اطلاق کرد و مراد آنها از اجماع، اجماع المسلمین است. احتمالاً ایشان از آیات قرآن این را گرفتهاند. آیاتی مانند ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[1] ، ﴿وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا﴾[2] ، ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[3] ، ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ﴾[4] .
از اینکه این افعال به خدا نسبت داده شده است، اسم فاعل آن را به خدا اطلاق کردهاند.
پاسخ میدهیم که عین همین را در قرآن داریم ولی اطلاق اسم فاعل آن به خدا جایز نیست. مثلاً: ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ﴾[5] (آل عمران/54)، ولی جایز نیست به خدا ماکر اطلاق نمائیم. ﴿یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ﴾[6] ولی جایز نیست به خدا خادع اطلاق کرد. ﴿يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ﴾[7] ولی جایز نیست خدا را لاعن بنامیم. ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ﴾[8] ولی جایز نیست به خدا جائی بگوییم. پس این اجماعات حتماً درست نیست.
هم روایاتی داریم درباره اینکه اسمهای خدا را ذکر کردهاند و کتابهای فراوانی داریم که اسمهای خدا را آوردهاند ولی در هیچیک این اسامی نیامده است.
اجماع در صفات خدا
این عبارت در کتابهای کلامی آمده است: الاجماع منعقد علی ان صفاته قدیمه فلا تجدد و لا تعدد.
اگر صفتی، صفت نقص باشد؛ خدا آن صفت را ندارد. اگر صفتی، صفت کمال باشد، خدا آن صفت را ندارد. این صفت حتماً باید قدیم باشد، چون اگر حادث باشد باید خدا مدتی آن را نداشته باشد و این محال است.
وقتی خدا میفرماید: ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ﴾[9] این صفت کمال است ولی نمیشود که قدیم باشد. یا نزول خدا در روایات فراوانی آمده است ولی نزول حادث است چون اگر قدیم باشد، اصلاً نزول نیست.
حضرت ابراهیم فرمود: ﴿لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[10] . اگر نزول و مجیء به معنای بودن در مکانی و نبودن در مکان دیگر باشد، افول خواهد بود.
هشام بن سالم و هشام بن حکم از بزرگان شیعه هستند و شکی نیست که هشامان، خدا را جسم میدانستهاند. صاحب جواهر فرموده است هر کس خدا را جسم بداند، کافر است[11] . کمتر کتابی هست که نگفته باشد اجماع بر نفی جسمانیت خدا داریم.
درباره هشام بن حکم میگوییم: جسم در آن زمان به معنای موجود بوده است و در این صورت ایرادی ندارد که کسی در آن زمان قائل به جسمانیت خدا بوده باشد. سید مرتضی در کتاب الحدود و الحقائق میفرماید جسم به معنای موجود است.
مسلم است که هشام بن حکم میگفته است: أَنَّ اللَّهَ جِسْمٌ صَمَدِيٌّ نُورِيٌّ مَعْرِفَتُهُ ضَرُورَةٌ يَمُنُّ بِهَا عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ[12] .
اینکه اجماع داریم بر نفی جسمانیت خدا، غلط است و صحیح آن است اینکه خدا جسم است، مهم نیست بلکه مهم آن است که خدا لوازم جسم را ندارد. امام جماعت مسجدالحرام کتابی نوشته است به نام اثبات الحد لله که این کفر است ولو اینکه نگوید خدا جسم است. اگر کسی بگوید خدا جسم است ولی محدود نیست و دیدنی نیست، مسلمان است و ایرادی ندارد. ملاک، لوازم جسم است نه خود جسم. هشام میگوید خدا جسم است ولی دیدنی و محدود نیست پس مسلمان است ولی امام جماعت مسجدالحرام نمیگوید خدا جسم است ولی میگوید خدا دیدنی و محدود است.
آیاتی در قرآن هست که همه مسلمین قبول دارند که باید توجیه شوند یعنی توجیه این آیات اجماعی است. آیاتی مانند ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[13] ، ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾[14] ، ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي﴾[15] .
گفتهاند یدالله در آیه ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[16] به معنای قدرت است ولی قدرت مصدر است و قدرت تثنیه و جمع ندارد درحالیکه در قرآن ایدینا و یداه آمده است پس به معنای قدرت نیست. در آیاتی متعدد عند الله، عند ربک، یحادون الله، یحاربون الله و یوذون الله آمده است. کلمه خدا در آیات اخیر کنایه از مردم است و کسی که درملأعام اسلحه به دست بگیرد، با خدا محاربه کرده است.