1403/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /حجیت اجماع در اصول دین
حجیت اجماع در اصول دین
اجماع در توحید اسماء و صفات
تفتازانی کتابهایی دارد که غالب کتابهای او کتاب درسی حوزههای شیعی بوده است. تفتازانی در کتاب شرح عقاید نسفی مینویسد:
ان قيل: كيف صح اطلاق الموجود و الواجب و القديم عليه و نحو ذلك، مما لم يرد به الشرع؟ قلنا: بالاجماع و هو من الأدلة الشرعية. (شرح العقائد النسفیه ص 93)
مواردی از اسماء و صفات الهی که دلیل آنها اجماع است:
توحید اسماء و صفات آن است که آیا میتوان کلمه شیء را بر خدای متعال اطلاق کرد؟ در اصول کافی بابی هست که کلمه شیء بر خدا اطلاق میشود. «بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَيْء[1] ». برخی از مراجع کتاب مستقلی دراینباره نگاشتهاند. برخی گفتهاند خدا شیء است به دلیل اجماع. برخی گفتهاند از قرآن معلوم میشود که خدای شیء است زیرا قرآن فرموده است: ﴿هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه﴾[2] . وجه، استثنای متصل از کل شیء است یعنی وجه خداوند هم شیء است اما هالک نیست. آیه دیگر: ﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُم﴾[3] . سوال آن است که کدام شیء شاهد بالاتری است؟ خدا پاسخ میدهد خدا بالاترین شاهد است پس خدا نیز شیء است.
از طرفی هم از این آیه استفاده میشود که خدای شیء نیست: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[4] . یعنی شیئی باید مخلوق باشد و خدا مخلوق نیست پس خدا شیء نیست.
روایات صریحاً میفرمایند: أَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّة[5] . هشام هم میگفته است: أنَّ اللَّهَ شَيْءٌ لَا كَالْأَشْيَاء[6] .
اجماعاتی که نقل شده است که خدا شیء است ولی وهابیها اجماع دارند که خدا شیء نیست. وقتی میتوان گفت خدا شیء است؛ درست است که میتوان خبر داد که خدای شیء است اما نمیتوان به خدا گفت شیء است؛ یعنی نمیتوان گفت: یا الله یا شیء و چیزی طبی کرد. این جایز نیست چون روایاتی در توحید صدوق آمده است که اسماء خدا 99 اسم است، یا در جوشن کبیر اسماء خدا آمده است ولی شیء یکی از اسماء خدا نیست. خبر دادن از خدا به شیء صحیح است اما اطلاق کلمه شیء بر خدا جایز نیست.
درباره کلمات دیگر مثل موجود هم همین است. در کتابهای کلامیگفتهاند که خدا موجود است و از دلیل عقلی دانسته میشود که خدای متعال موجود است اما آیا میتوان کلمه موجود را درباره خدا به کاربرد؟ در قرآن و روایات کلمه موجود یا وجود نیست. وجود یا موجود اسم خدا نیست.
کلمه واجب، اول و قدیم نیز همینطور است. البته موارد اندکی در شرع هست که کلمه قدیم بهکاربرده شده ول بقیه موارد نیست.
متکلمین استعمال این کلمات بر خدای متعال را اجماعی میدانند لذا همواره میگویند اول تعالی یا واجب تعالی. این کلمات را نمیتوان بهعنوان اسم برای خداوند سبحان به کاربرد.
در بحث توحید اسماء و صفات، باید تفصیل قائل شد به اینکه اخبار به این اسما درباره خداوند صحیح است اما اطلاق آنها بهعنوان اسم صحیح نیست.
روایتی نقل شده است: «مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ[7] ». آیا میتوان بر اساس این روایت خدا را متردد دانست؟ آیا نسبت تردد به خدا صحیح است؟ اجماع بر این است که میتوان چنین نسبتی به خدا داد ولی در این بحث اجماع ملاک نیست.
حدیث قدسی نقل شده است: «إن الله عزّ وجلّ يقول: ابن آدم مرضت فلم تعدني[8] ». آیا میتوان گفت خدا مریض میشود؟ خدای سبحان مریضی مؤمن را به خودش نسبت داده است.
در سوره حمد میفرماید: ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ﴾[9] . آیا خدا غضب دارد؟ میتوان غضب را به خدا نسبت داد؟ غضب ضد رحمت است؛ چگونه میتوان گفت خدای رحیم، غضب دارد؟! باید بگوییم خدا عملی میکند مثل عمل شخص غضبناک وگرنه خدا غضب ندارد.
توحید اسماء و صفات مورد اجماع متکلمین است اما در این موارد به اجماع پایبند نیستیم.
نظر استاد
بحثهایی در اعتقادات هست که ملتزم نبودن به آنها ایرادی ندارد. در باب حادی عشر و بحارالانوار وقتی به بحث جوهر فرد و جواهر افراد (جزء لایتجزی یا اتم نشکن) میرسند، میگویند اجماع بر این است که جوهر فرد (اتم) قابلتجزیه نیست ولی امروزه میدانیم که اتم قابلتجزیه است پس این اجماع کاشف از قول معصوم نیست.
اجماع داریم که العرض لا یبقی زمانین؛ اگر کسی بگوید این را قبول ندارم، خلاف اجماع است ولی ایرادی ندارد.