1403/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /حجیت اجماع در اصول دین
نکاتی درباره اجماع
بررسی اجماعات شیخ طوسی
ادعاهای اجماع شیخ طوسی بررسی شد که اجماع بر قاعده کلی است و شیخ آن قاعده را بر مورد تطبیق داده است و آن را اجماعی میداند. صد و چهارده اشتباه در چهار هزار ادعای اجماع مشکلی ندارد. مثل توثیقات عام که روات کامل الزیارات و تفسیر قمی و نیز چهار هزار شاگرد امام صادق علیهالسلام توثیق شدهاند. اگر هم در کامل الزیارات چند راوی باشد که فاسق و فاجرند یا در میان چهار هزار شاگرد امام صادق علیهالسلام ده نفر بیابیم که ثقه نیستند، اشکالی ندارد. کشف خلاف چند مورد به قاعده کلی ضرری وارد نمیکند.
حجیت اجماع در اصول دین
آیا اجماع در اصول دین اعتبار دارد؟ در میان شیعه کتابی نداریم که اعتقادات اجماعی شیعه را بحث کند و شاید بهاینعلت است که در ذهن علما چنین بوده است که اصول دین باید یقینی باشند و ظن در اصول دین اعتبار ندارد و اجماع ظن آور است. کما اینکه حجیت ظواهر مربوط به فقه است و نمیتوان در اصول دین ظواهر را معتبر دانست، چون ظواهر، ظن هستند. ولیکن به نظر میرسد باید این بحث مطرح میشد و چنین کتابی نوشته میشد.
شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد مینویسد: «و قد أجمع المتكلمون على أنه تعالى متكلم لا خلاف بينهم و إجماعهم حجة[1] ». احتمال اینکه شیخ طوسی این کلام را از قاضی عبدالجبار گرفته باشد زیاد است. قاضی عبدالجبار 21 جلد کتاب درباره عدل خدا نوشته است. در این کتاب مینویسد: ان االدلاله قد دلت علی ان الاجماع حجه علی ما سنبیننه. (المغنی فی ابواب التوحید و العدل ج 17 ص 91) این کتاب اعتقادی است و این مطلب را در باب اعتقادات بیان کرده است. عین همین مطلب در شرح اصول خمسه صفحه 88 نیز آمده است.
ابن تیمیه میگوید: احکام و دستورات دین یکی است و ما جاء به النبی، هم اصول است و هم فروع و تفکیک اصول از فروع را حرام میداند.
اگر بگوییم در اصول دین، علم و یقین لازم است، آیا اجماع علم آور است؟ باید بین اجماع محصل و منقول فرق گذاشت. اجماع محصل، علم آور است پس در اصول نیز حجت خواهد بود اما اجماع منقول به خبر واحد، علم آور نیست.
اینکه در اصول دین، علم و یقین لازم است، محل تأمل است. مثلاً سؤال نکیر و منکر از مسائل اعتقادی است ولی نه دلیل عقلی دارد و نه حدیث متواتر، بلکه با خبر واحد آن را اثبات میکنند و ما آن به آن معتقد هستیم. یا معتقدیم که دو فرشته مأمور کتابت اعمال ما هستند اما قرآن میگوید: ﴿مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[2] ؛ یعنی یک فرشته است لذا دلیل قطعی ندارد.
علامه حلی در کتاب باب حادی عشر میفرماید: الباب الحادى عشر فيما يجب على عامّة المكلّفين من معرفة أصول الدّين. أجمع العلماء كافّة على وجوب معرفة اللّه تعالى و صفاته الثّبوتيّة و السّلبيّة و ما يصحّ عليه و ما يمتنع عنه و النّبوّة و الإمامة و المعاد. بالدّليل لا بالتّقليد. فلا بدّ من ذكر ما لا يمكن جهله على أحد من المسلمين و من جهل شيئا من ذلك خرج عن ربقة المؤمنين و استحقّ العقاب الدّائم[3] .
علامه حلی فرموده است اجماع داریم که همه مؤمنان باید معرفت داشته باشند و دلیل بر آن معرفت داشته باشند و اگر چنین نباشد مؤمن نیست و مستحق عذاب است.
این کلام قابلپذیرش نیست چون باید بحث شود که در اصول دین، علم و استدلال لازم است یا اعتقاد؟ مثلاً ابلیس، توحید و امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام را علم دارد اما اعتقاد را ندارد. آنچه شرع میخواهد ایمان است و برخی ایمان را به تصدیق معنا میکنند و برخی آن را به معنای عقد القلب میدانند. شرع، اعتقاد میخواهد و اعتقاد غیر از علم است و در اعتقاد، استدلال شرط نیست.