درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1403/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /اجماع کاشف از حدیث

 

اجماع

اجماع کاشف از حدیث

درباره اجماع گفته شد که اجماع محصلی قابل‌اعتماد است. این کلام به این معناست که اتفاق علما کشف می‌کند از اینکه در مسئله مدرکی وجود داشته است که اگر به ما می‌رسید ما هم می‌پذیرفتیم. به‌عبارت‌دیگر با توجه به اینکه فقها، افراد محتاطی بودند و بدون دلیل فتوا نمی‌دادند؛ اگر همه در مسئله‌ای فتوا دادند، کشف می‌شود که در مسئله مدرکی بوده است که اگر ما هم آن را می‌دیدم، همان‌طور فتوا می‌دادیم.

اشکالات و پاسخ آن‌ها

به این نظریه اشکالاتی وارد است که آن را مطرح و پاسخ می‌دهیم.

1- شاید مدرکی بوده است و اگر به ما می‌رسید، می‌فهمیدیم که اعتبار ندارد و در سندش خدشه می‌کردیم؟

پاسخ: وقتی در بین علمای قدیم افراد با مبانی مختلف هست، مثلاً افرادی مثل سید مرتضی، ابن زهره و ابن ادریس که سختگیر هستند و خبر واحد را حجت نمی‌دانند و افرادی هستند که هر خبری را حجت می‌دانند و ما نیز در بحث رجال و سند روایات هم‌نظر یکی از ایشان خواهیم بود، طبق آن نظر فتوا می‌دادیم.

2- اگر مدرک به ما می‌رسید، شاید دلالت را نمی‌پذیرفتیم؟ شبیه اینکه علمای قدیم روایات منزوحات بئر را می‌دیدند و می‌گفتند آب چاه نجس می‌شود ولی همان روایات به ما رسید و گفتیم آب چاه نجس نمی‌شود.

پاسخ: فرض آن است که علمای قدیم اهل زبان عربی هستند و اگر عرب، از کلامی چیزی را بفهمند ما هم تابع خواهیم بود لذا همان ظهور را می‌پذیرفتیم. در مسئله آب چاه، بحث این نیست که روایتی، دلالت بر نجاست آب چاه دارد و امروزه آن را غیر دال بر نجاست می‌دانند. اگر امروزه کسی فتوای به نجاست آب چاه نمی‌دهد، به دلیل معارض داشتن حدیث است نه آنکه یکی کلام به نظر علمای قدیم ظهوری داشته باشد و به نظر علمای جدید ظهور نداشته باشد. اختلاف در معارض داشتن و معارض نداشتن روایت است.

3- اگر اجماع کاشف از وجود دلیل است، چرا آن دلیل، الآن نیست و چرا علمای حدیث آن را در کتاب‌های اربعه یا در کتاب‌های حدیثی ذکر نکرده‌اند؟ بااینکه بنای علما بر جمع‌آوری احادیث بوده است.

پاسخ: طبق مبنای دیگران: کتاب‌هایی مثل مدینه العلم شیخ صدوق که دو برابر من لایحضره الفقیه بوده است، مفقود شده است. کما اینکه از اصول اربعمائه، فقط 16 اصل موجود است و بقیه مفقود شده‌اند. ولی جواب صحیح آن است که هیچ حدیثی گم نشده است گرچه کتاب‌های زیادی مفقود شده‌اند. در اعیان الشیعه یا الذریعه بارها این بحث مطرح شده است که مغول کتاب‌های شیعه را سوزاندند و احادیث از بین رفت. پاسخ این بحث این است که آنچه از بین رفت، کتاب بوده است نه اصل. اصل آن است که احادیث را جمع کرده است و آنچه سوخت کتاب بوده است. حدیثی از بین نرفته است؛ شاد آنکه کتاب مدینه العلم تا قرن دهم وجود داشته است و علمای قبلی این کتاب را داشته‌اند و فقه استدلالی نوشته‌اند، اما هیچ حدیثی را به‌عنوان مستند ذکر نکرده‌اند مگر آنکه آن حدیث امروزه وجود دارد. علت اینکه مجمعین، مستندی داشته‌اند که در کتاب‌ها نیامده است آن است که کلینی یا صدوق وقتی در مسئله‌ای چند روایت را می‌دیدند، فقط یکی را نقل می‌کردند تا کتاب طولانی نشود. به نظر ایشان آن یک حدیث جامع بقیه بود. ولی مجمعین همه احادیث را می‌دیدند و محتوای حدیث با فتوای مجمعین به ما رسیده است.

اجماع کاشف از وجود مدرکی است که اگر به ما می‌رسید، سندا و دلالةً آن را می‌پذیرفتیم.