1403/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /ادله حجیت اجماع نزد اهل سنت
اجماع
تعریف اجماع از نظر اهل سنت
دیدگاه اهل سنت ذکر شد و گفته شد که اجماع در اصول دین بحث مفصلی دارد که وارد آن نمیشویم.
ریشه و اصل اجماع، اهل سنت است چون برای مشروعیت خلافت ابوبکر دلیلی نداشتند و آن را برای مشروعیت بخشیدن به خلافت ابوبکر درست کردند درحالیکه اصلاً اجماع اتفاق نیفتاد چون امیرالمؤمنین علیهالسلام، عباس و دیگران بیعت نکردند.
در کتابهای اهل سنت، کلمه آثار ذکر شده است؛ مثلاً کنزالعمال متقی هندی گاهی میگوید حدیث موقوف و گاهی میگوید آثار. اگر حدیثی تا رسول خدا سند داشت، سنیها آن را مرفوعه مینامند. اگر حدیثی تا صحابه سند داشت، اهل سنت آن را موقوف مینامند یعنی کلام صحابه است. اگر سند حدیث به تابعین رسید، آن را آثار مینامند، یعنی کلام تابعین است. معمولاً اهل سنت حدیث مرفوعه و موقوفه را حجت میدانند و آثار را حجت نمیدانند.
ابوحنیفه میگوید: آخذ بكتاب اللّه فان لم اجد فبسنة رسول اللّه صلىاللهعليهوآله فان لم اجد فى كتاب اللّه و لا سنة رسول اللّه اخذت بقول الصحابة، آخذ بقول من شئت منهم و أدع من شئت منهم و لا اخرج من قولهم الى قول غيرهم فامّا اذا انتهى الامر ـ او جاء ـ الى ابراهيم و ابن الشعبى و ابن سيرين و الحسن و عطاء و سعيد بن مسيب وعدّ رجالا ـ فقوم اجتهدوا ـ فأجتهد كما اجتهدوا. (الفتاوی الهندیه ج 3 ص 321)
در جای دیگر میگوید: تقلید الصحابی واجب یترک القیاس به لاحتمال السماع من النبی.
ذَهَبَ جُمْهُورُ الأْصُولِيِّينَ مِنَ الْحَنَفِيَّةِ، وَهُوَ قَوْل مَالِكٍ وَالشَّافِعِيِّ فِي الْقَدِيمِ وَرِوَايَةٌ عَنْ أَحْمَدَ إِلَى أَنَّ قَوْل الصَّحَابِيِّ فِيمَا يُمْكِنُ فِيهِ الرَّأْيُ مُلْحَقٌ بِالسُّنَّةِ لِغَيْرِ الصَّحَابِيِّ، فَيَجِبُ عَلَيْهِ تَقْلِيدُهُ وَتَرْكُ رَأْيِهِ، لاَ فِي حَقِّ صَحَابِيٍّ آخَرَ. (فواتح الرحموت مع مسلم الثبوت)
حدیثی نقل است: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم. تنها مستند و مدرک این حدیث، سمند عبد بن حمید است. این حدیث نزد اهل سنت هم اعتبار ندارد.
النُّجُومُ أَمَنَةٌ لِلسَّمَاءِ، فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَى السَّمَاءَ مَا تُوعَدُ، وَأَنَا أَمَنَةٌ لِأَصْحَابِي، فَإِذَا ذَهَبْتُ أَتَى أَصْحَابِي مَا يُوعَدُونَ، وَأَصْحَابِي أَمَنَةٌ لِأُمَّتِي، فَإِذَا ذَهَبَ أَصْحَابِي أَتَى أُمَّتِي مَا يُوعَدُونَ. (صحیح مسلم ج 4 ص 1961 ح 2531)
در کتاب بحر المحیط اجماع را اینگونه تعریف کرده است: قَوْلُ الْوَاحِدِ مِنْ الصَّحَابَةِ إذَا انْتَشَرَ وَلَمْ يُعْلَمْ لَهُ مُخَالِفٌ وَانْقَرَضَ الْعَصْرُ عَلَيْهِ كَانَ عِنْدَنَا حُجَّةٌ مَقْطُوعًا بِصِحَّتِهَا. (البحر المحیط فی اصول الفقه ج 8 ص 65)
در قواطع الادله للاصول اینگونه تعریف می کند: إذا قال الصحابي قولا وظهر في الصحابة وانتشر ولم يعرف له مخالف كان ذلك إجماعا مقطوعا به. (قواطع الادله للاصول ج 2 ص 4)
عمل اهل مدینه
جمالالدین اسنوی در نهایه السول مینویسد: امام علی علیهالسلام از اجماع خارج است. اگر عمر چیزی بگوید حجت است و اجماع است. چون باید به اهل مدینه پایبند باشیم ولی حضرت علی در کوفه بود فلذا او حجت نیست، حتی مکه هم حجت نیست. (نهایه السول ج 1 ص 250)
محب الدین طبری در کتابش مینویسد: شیعه در مکه زیاد است ولی در مدینه شیعه نیست لذا ملاک، قول اهل مدینه است. اگر حدیثی از پیامبر بود و اهل مدینه طوری معنا کردند و اهل مکه طوری دیگر، ملاک اهل مدینه است. اگر اهل مدینه خلاف حدیث پیامبر عمل کردند، ملاک عمل اهل مدینه است.
در ام القری شخصی پایاننامهای با این عنوان نوشته است: مخالفه الصحابی للحدیث النبوی الشریف.
قرآن درباره معراج میفرماید: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾[1] .افرادی مثل امام علی علیهالسلام میفرماید معراج به جسم و روح پیامبر بوده است ولی معاویه و عایشه میگویند نه به جسم بوده و نه به روح بلکه خواب بوده است. نظر اهل سنت هم همین است چون ملاک اهل مدینه است.
پیامبر فرمود «البیعان بالخیار ما لم یفترقا». اهل مکه میگویند ما لم یفترقا بالابدان ولی اهل مدینه میگویند.