1403/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/وجود القرينة أو قرينية الموجود /توضیح کلام آخوند
نکات کلام آخوند خراسانی
ابتدا آخوند مقدمهای را ذکر میکند سپس وارد بحث حجیت قول لغوی میشود.
«قد عرفت حجّيّة ظهور الكلام في تعيين المرام، فإن احرز بالقطع وأنّ المفهوم منه جزما ـ بحسب متفاهَم أهل العرف ـ هوذا، فلا كلام»[1] .
عبارت هوذا درست است نه هو ذا. معمولاً هو ذا میخوانند که اشتباه است.
این کلمه در مواردی از روایات نقل شده است: 1- «هُوذَا أَخْرُجُ»[2] . یعنی الآن بیرون برو. 2- «ثُمَّ أُخِذَ أَسِيراً وَ هُوذَا قَدْ مَاتَ».[3] یعنی کسی اسیری گرفت و الآن اسیر مرده است. 3- «فَقُلْتُ هُوَ عِنْدِي وَ هُوذَا هُوَ عَلَى بَابِكَ»[4] . امام علیه السلام فرمود اسبت کجاست؟ پاسخ دادم: نزد من است و الآن درب منزل شماست. 4- «قَالَ وَ هُوذَا عِنْدَ اللَّهِ مَا لَيْسَ عِنْدَنَا»[5] . فرمود الان چیزهایی نزد خداوند هست که ما نزد ما نیست. 5- حدیثی هم شیخ انصاری در ابتدای مکاسب محرمه کتاب المکاسب نقل کرده است که چنین است: «هوذا نحن نبيع تمرنا»[6] . یعنی ما اکنون خرماهای خود را میفروشیم. در تمامی این احادیث اگر هو ذا خوانده شود، جمله اصلاً معنا ندارد.
در غیر روایات هم این کلمه بهکاررفته است؛ مثلاً ابنسینا در کتاب طبیعیات شفا وقتی گیاهی را نام میبرد، میگوید: «و هوذا يوجد فى كثير من الجبال»[7] . یعنی این گیاه اکنون در کوهها زیاد یافت میشود.
هو ذا غلط است؛ چون ضمیر بر اسم اشاره نمیآید؛ مانند انت ذا یا ایاک ذا. اصل این کلمه یا فارسی است یا یونانی است (مانند کلمه هب که یونانی است) به معنای کنون، اکنون، الان، اینک، در کتاب منتهی الارب این کلمه ذکر شده است.
آخوند میفرماید: «وإن كان لاحتمال قرينيّة الموجود فهو وإن لم يكن بخال عن الإشكال بناء على حجّيّة أصالة الحقيقة من باب التعبّد، إلّا أنّ الظاهر أن يعامل معه معاملة المجمل»[8] .
معمولاً حواشی کفایه بحث کردهاند که معلوم نیست این عبارت صحیح باشد و شاید نادرست باشد.
اگر نسبت به کلامی شک داریم که ظاهرش چیست و علت شک در ظاهر کلام، شک در قرینیت موجود است؛ چیزی هست ولی نمیدانیم که میتواند قرینه باشد یا نمیتواند. در این صورت وقتی میخواهیم اصاله الظهور را جاری کنیم، باید ابتدا بگوییم اصل عدم قرینه است و بعد بگوییم کلام ظاهر است که شیخ انصاری قائل به این است یا اینکه از ابتدا اصاله الظهور جاری کنیم و اصل عدم قرینه لازم نیست که آخوند قائل به این است؟ اصاله الظهور همان اصاله العموم و اصاله الاطلاق است.
آخوند میفرماید: اصل عدم قرینه و اصاله الظهور یا از باب تعبد حجت هستند یا از باب ظهور؛ در معالم گفته است که سید مرتضی طرفدار اصاله الحقیقه است؛ یعنی هرگاه معنای کلامی را میدانید اما نمیدانید که معنای حقیقی است یا معنای مجازی، اصل حقیقت است و این کلمه در معنای حقیقی استعمال شده است؛ اما دیگران این نظر سید مرتضی را نمیپذیرند. بحث این است که حجیت اصل عدم قرینه یا اصاله الحقیقه، تعبدی است یا تعبدی نیست؛ بلکه طبق بنای عقلا است؟
اگر حجیت طبق بنای عقلا باشد، باید ببینیم که بنای عقلا جاری هست یا نه و وقتیکه احتمال قرینیت موجود بدهیم، معلوم نیست عقلا چنین بنایی داشته باشند. معلوم نیست عقلا در این مورد اصاله الحقیقه و اصاله الظهور جاری کنند. اگر حجیت اصاله الحقیقه از باب بنای عقلا باشد معلوم نیست در این مورد اصاله الحقیقه جاری بشود؛ اما اگر حجیت اصاله الحقیقه از باب تعبد باشد، یعنی تعبد شرعی میگوید هر آن چیزی که شک دارد معنای حقیقی است یا معنای مجازی، معنای حقیقی است و اگر شک دارید قرینه است یا قرینه نیست، بگوید قرینه نیست. اگر این اصول را تعبدی بدانیم، به این معنا است که احتمال قرینیت موجود باشد یا نباشد، اشکالی ندارد؛ شرع تعبدا فرموده است اصاله الحقیقه و اصل عدم قرینه را جاری کن چه قرینیت موجود محتمل باشد یا نباشد.
آخوند خراسانی میفرماید: اگر اصاله الحقیقه از باب تعبد باشد، یعنی کاری با بنای عقلا نداریم بلکه شرع فرموده است تعبدا اصل عدم قرینه را جاری کن، در این صورت وقتی احتمال قرینیت موجود را میدهیم، باز هم باید اصل عدم قرینه را جاری کنیم. آخوند میفرماید: گرچه خالی از اشکال نیست؛ یعنی گرچه شارع فرموده تعبدا اصل عدم قرینه را جاری کنید، ولی شاید مراد شارع موردی است که نمیدانیم قرینه هست یا نیست، نه آنکه چیزی هست اما نمیدانیم قرینه است یا قرینه نیست.
در این صورت عبارت کفایه صحیح است و اینکه برخی از حواشی گفتهاند عبارت غلط است و جور درنمیآید و باید طور دیگری باشد، درست نیست.
اصل مطلب این است که آخوند میفرماید: گاهی انسان ظاهر کلام را میداند و قطع عرفی دارد که مراد متکلم چیست که بحثی ندارد و روشن است اما زمانی که شک داریم سه جور است:
1- شک در اصل ظهور: شک داریم که کلام ظاهر در چیست، یعنی معنای کلام را نمیدانیم. مثلاً قرآن فرموده است: ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا﴾[9] و ما نمیدانیم معنای صعید چیست. در این صورت باید سراغ لغت برویم و بحث حجیت قول لغوی اینجا مطرح میشود. این صورت را آخوند آخر مطرح کرده است.
2- شک در وجود قرینه: ظهور را میدانیم اما احتمال میدهیم که قرینهای برخلاف ظاهر باشد. آخوند این صورت را اول طرح کرده است.
آیتالله خویی عبارتی را از مرحوم میرزای قمی نقل کرده و جواب داده است که تصور میکنم این جواب آیتالله خویی با کلام میرزای قمی تطبیق ندارد و مربوط به آن نمیشود. میرزای قمی میفرماید: گاهی کلامی ظاهر است اما احتمال دارد که با تقطیع روایات قرینه کلام از بین رفته است. آیتالله خویی فرموده است: کسانی که تقطیع کردهاند موثق و عادل و مورد اعتماد هستند. این جواب اشکال میرزا نمیشود، چون عادل گناه نمیکند اما ممکن است خطا کند. شاید عادل که گناه نمیکند، معنای حدیث را نفهمیده است و آن را تقطیع کرده است. پاسخ میرزای قمی این است که روایات تقطیع شده است و در تقطیع، قرائن از بین میرود ولی با مقایسه صحیح بخاری با اصول و فروع کافی روشن میشود که بخاری وقتی تقطیع میکند در هر جا یکجور نقل میکند، گاهی یک حدیث را هفت بار تقطیع میکند و در هر مورد یکجور نقل میکند اما در اصول کافی فراوان داریم که حدیثی را تقطیع کرده است اما همین حدیث را در جای دیگری بهصورت کامل نقل کرده است و هیچ تفاوتی در نقل نیست بنابراین هیچ قرینهای در تقطیع از بین نرفته است. در تمام موارد استقصا کردهایم که کلینی احادیثی که تقطیع کرده است بهصورت کامل در جای دیگری بدون تفاوت نقل نموده است، گاهی نیز دو سطر حدیث درجایی نقل شده است و چند سطر دیگر در جای دیگر نقل شده است. فهم کلینی از روایات درست است و بحث در عادل بودن کلینی نیست بلکه بحث در این است که کلینی روایات را خوب میفهمید برخلاف بخاری که معنای روایت را اصلاً میفهمید. اولین باب صحیح بخاری باب بدء الوحی است اما حدیث انما الاعمال بالنیات را نقل کرده است که هیچ ربطی ندارد. درحالیکه کلینی هر عنوانی را ذکر کرده است احادیث آن کاملاً مرتبط هستند.
در این قسم میگوییم با تقطیع، قرینهای از بین نرفته است.
3- شک در قرینیت موجود: ظاهر کلام را میدانیم اما چیزی هست که نمیدانیم آیا قرینه است یا قرینه نیست. مراد آخوند این است که اگر امری در مقام توهم حظر بود، مثلاً پزشک به مریض گفته است سرماخوردگی شما خوب شده است و سرکه بخور، آیا این سرکه بخور امر به خوردن است یا جواز خوردن است. مثلاً استثنایی که بعد از چند جمله میآید، به همه جملات میخورد یا به جمله آخر. مراد آخوند این دو سه مورد است.