1402/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /دلایل اخباری ها در عدم حجیت ظواهر و پاسخ استاد
حجیت ظواهر
پاسخ استاد به دلایل اخباریها
حاجی نوری کتاب قطوری به نام فصل الخطاب نوشته است و در این کتاب ادعا میکند که قرآن حجت نیست و نمیتوان به ظواهر قرآن عمل کرد. امام خمینی میفرماید: کتاب حدیثی ایشان این است که هزاران هزار نفر به خاطر این کتاب کشته شدهاند. کتاب حدیثی دیگر ایشان مستدرک است که هیچ حدیث سالمی در آن نیست. کتابهای دیگر ایشان نیز خواب و رؤیا و نقل حرفهای عجیبوغریب است. آدم خوب و ولی ساده بوده است.
علامه حسنزاده میفرمود: من از آیتالله مرعشی نجفی شنیدم: علت اینکه حاجی نوری این کتاب را نوشت این بوده است که سیدی خدمت حاجی میرسد و بسیار گریه میکند که چرا نام جد ما در قرآن نیامده است. سید اصرار میکند و حاجی میگوید اسم اهلبیت در قرآن بوده است ولی آن را حذف کردهاند. سید میگوید این را برای من بنویسید و حاجی کتاب فصل الخطاب را مینویسد. او هم خوشحال میشود و این کتاب را میبرد. بعداً کسی این فرد را در بغداد میبیند که در سفارت انگلیس کار میکند و به حاجی خبر میدهد و ایشان نیز پشیمان میشود.
این کتاب بسیار ضربه زده است. در همین موضوع و با همین نام در اهل سنت کتابی نوشته شده است ولی اهل سنت آن کتاب را حذف کردهاند.
فرمایش حاجی نوری نیاز به جواب ندارد. علامه عسگری کتاب قرآن الکریم و احادیث المدرستین در نقد این کتاب نوشت. علامه عسگری میفرمود: با این کتاب بیش از دوازده هزار نفر در سودان، شیعه شدند که بسیاری از آنها رئیس قبیله و استاد دانشگاه بودند.
یک مطلب حاجی نوری در این کتاب آن است که جلسه پیش نقل شد که قرآن را فقط اهلبیت میفهمند. دلیل دیگر که در این کتاب آمده است همان دلیل دوم اخباریها در کفایه است. قرآن مطالب شامخ و عرشی دارد و بسیاری از مردم کتابی مثل کتاب اشارات ابوعلی سینا را نمیفهمند بااینکه انسان معمولی نوشته است؛ طبیعی است که هر کسی نمیتواند قرآن را بفهمد.
بهعنوانمثال در تاریخ فراوان نقل شده است که وقتی سوره نصر نازل شد، امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهماالسلام گریه میکردند؛ چون این سوره را خبر رحلت رسول اکرم میدانستند. یا اینکه در این شکی نیست که انسانهای معمولی از سوره توحید چیزی نمیفهمند و افراد فیلسوف چیزهای زیادی میفهمند. علامه طباطبایی در جلد اول المیزان میفرماید: آیات طوری هستند که «قل هو» یک معنا دارد، «قل هو الله» یک معنا دارد و «قل هو الله احد» یک معنا دارد. بااینکه علامه معتقد است استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست.
البته این به ذهن اخباریها نمیرسد و آنها فقط میگویند قرآن مطالب بلند و عمیقی دارد. این کلام تا حدودی درست است که قرآن مطالبی دارد که هر کسی آن را نمیفهمد. آنچه در صدد آن هستیم حجیت قرآن در آیات الاحکام است. بحث معارف که مطالب شامخ و بلند را دارد ربطی به فقه و اصول ندارد. بحث قصص قرآن که سختترین مطالب قرآن است و مطالب عمیقی دارد مربوط به فقه و اصول ندارد. معنای آیاتی مثل ﴿فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ﴾[1] ، ﴿وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا﴾[2] و ... معلوم است و هر کسی آن را میفهمد. مطالب بلند داشتن منافاتی با این ندارد که ظواهر آیات الاحکام حجت باشند.
دلیل سوم اخباریها
دلیل دیگر اخباریها این است که قرآن مشتمل بر محکم و متشابه است و عمل کردن به ظواهر یکی از مصادیق متشابهات است؛ یعنی ظواهر ذاتاً از متشابهات قرآن هستند و ما حق نداریم به متشابهات عمل کنیم چون معنای آنها روشن نیست. اضافه بر این مطلب کفایه، قرآن میفرماید دارای محکم و متشابه است و مرز این دو معلوم نیست و طرف شبهه هم قابل عمل کردن نیست.
پاسخ استاد
قرآن دارای محکم و متشابه است و تفسیر محکم و متشابه، بحث تفسیری است. احتمال دارد محکم به معنای آنچه روشن است، نباشد بلکه محکم و متشابه به معنای ناسخ و منسوخ است و این مطلب در کتابهای تفسیری و علوم قرآنی هزار سال قبل شاهد زیادی دارد.
آنچه متشابه است و آنچه طرف شبهه است را کنار میگذاریم؛ اما موردی که میدانیم محکم است، میتوانیم عمل کنیم. ثانیاً اینکه قرآن فرموده است نمیتوان به متشابهات عمل نمود: «﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا﴾[3] علامه طباطبایی واو را در «و الراسخون فی العلم» استیناف میداند یعنی راسخان در علم، متشابه را بلد نیستند و توقف میکنند.[4] شاهد علامه طباطبایی نیز این جمله در نهجالبلاغه «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ[5] » است.
در مقابل روایاتی داریم که واو عاطفه است یعنی کسی که راسخ در علم است متشابه را میفهمد و میتواند به آن عمل کند. لذا اخباری که طرفدار روایت است، باید بگوید راسخ در علم متشابه را میفهمد و باید عمل کند؛ درحالیکه اخباری خلاف این را معتقد است.