1402/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /نظر اخباریها در عدم حجیت ظواهر قرآن و نقد آنها
حجیت ظواهر
نظر اخباریها در حجیت ظواهر قرآن
جلسه گذشته این سؤال مطرح شد که آیا روایات تقطیع شدهاند؟ آیا قرائن روایات از بین رفتهاند؟ از ادامه این بحث به علت تفصیل آن صرفنظر میکنیم.
تفصیل دیگری در مسئله از سوی اخباریها مطرح شده است. نقل شده است که اخباریها معتقدند: ظواهر غیر قران، حجت هستند اما ظواهر قرآن برای ما حجت نیستند.
آخوند در کفایه 6 دلیل از اخباریها نقل کرده است.[1] دلیل اول: روایاتی داریم که از عمل به قرآن نهی کردهاند، یعنی شما ظاهر قرآن را نمیفهمید و نباید به آن عمل کنید. دلیل دوم: مطالب قرآن بلند و عمیق است و هر کسی نمیفهمد و نمیتواند به آنها عمل کند. دلیل سوم: بسیاری از عمومات قرآن، تخصیص خوردهاند و بسیاری از مطلقات قرآن قید خوردهاند و ما نمیدانیم کدام عام، تخصیص خورده است و کدام مطلق قید خورده است. لذا اطراف علم اجمالی است و نمیتوان عمل کرد. دلیل چهارم: قرآن دارای محکمات و متشابهات است و ما متشابهات را نمیدانیم. دلیل پنجم: روایات میفرماید «من فسر القرآن برایه ...». دلیل ششم: قرآن تحریف شده است و نمیتوان به آن عمل کرد. آخوند پس از نقل این دلایل آنها را پاسخ میدهد.
معروف است که وقتی آیتالله بروجردی در درس خارج اصول خود به این بحث میرسند، میفرمایند: روایاتی که دراینباره هستند که قرآن را نمیفهمید یا قرآن تحریف شده است یا ...، بدون استثناء مشکل دارند و لذا بحث بعدی را شروع میکنند. این مایه تأسف است که چرا کسی از ایشان سؤال نکرده است که بحث را توضیح بدهند تا بدانیم در ذهن شریف ایشان چه چیزی بوده است. حدود هزار روایت در این زمینه داریم، چطور ایشان هزار روایت را دارای اشکال دانسته و کنار گذاشتهاند.
پاسخ استاد به دلایل اخباریها
دلیل اول اخباریها این بود که روایاتی هستند که میفرمایند شما قرآن را نمیفهمید و مخاطب قرآن، آن را میفهمد.
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع- فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ إِلَى أَنْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ- إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ فَسَّرْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»[2] .
«وَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ شَبِيبِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ- أَنْتَ فَقِيهُ الْعِرَاقِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَبِمَ تُفْتِيهِمْ قَالَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص- قَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ تَعْرِفُكِتَابَ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ النَّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ قَالَ نَعَمْ قَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ لَقَدِ ادَّعَيْتَ عِلْماً وَيْلَكَ مَا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا عِنْدَ أَهْلِ الْكِتَابِ- الَّذِينَ أُنْزِلَ عَلَيْهِمْ وَيْلَكَ وَ لَا هُوَ إِلَّا عِنْدَ الْخَاصِّ مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ ص- وَ مَا وَرَّثَكَ اللَّهُ مِنْ كِتَابِهِ حَرْفاً وَ ذَكَرَ الِاحْتِجَاجَ عَلَيْهِ إِلَى أَنْ قَالَيَا أَبَا حَنِيفَةَ- إِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ شَيْءٌ لَيْسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ- وَ لَمْ تَأْتِ بِهِ الْآثَارُ وَ السُّنَّةُ كَيْفَ تَصْنَعُ فَقَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَقِيسُ وَ أَعْمَلُ فِيهِ بِرَأْيِي فَقَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ الْمَلْعُونُ- قَاسَ عَلَى رَبِّنَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ- قَالَ فَسَكَتَ أَبُو حَنِيفَةَ فَقَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ أَيُّمَا أَرْجَسُ الْبَوْلُ أَوِ الْجَنَابَةُ فَقَالَ الْبَوْلُ فَقَالَ فَمَا بَالُ النَّاسِ يَغْتَسِلُونَ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ لَا يَغْتَسِلُونَ مِنَ الْبَوْلِ فَسَكَتَ فَقَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ أَيُّمَا أَفْضَلُ الصَّلَاةُ أَمِ الصَّوْمُ قَالَ الصَّلَاةُ قَالَ فَمَا بَالُ الْحَائِضِ تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا فَسَكَتَ[3] ».
از این دست روایات زیاد است که خدا چیزی از قرآن را به افرادی مثل ابوحنیفه یا قتاده نداده است بااینکه در تبیان و مجمعالبیان صدها مورد از قتاده و ابوحنیفه، تفسیر قرآن نقل شده است. باید این روایات طور دیگری معنا شوند.
امام علیهالسلام فرمود: آیا ناسخ و منسوخ قرآن را بلدی؟ و او گفت: بله. امام فرمود: حرف بزرگی زدی، تو کجا قرآن را میدانی؟ در نهجالبلاغه هست که امام علی علیهالسلام به شریح قاضی میفرماید: تو که ناسخ و منسوخ قرآن را نمیدانی، چگونه قضاوت میکنی؟! اگر مقصود این است که باید تمام آیات ناسخ و منسوخ را بداند تا فتوا بدهد یا قضاوت کند، امروز هم کسی اینگونه نیست. کدام قاضی یا مرجع تقلیدی هست که تمام آیات ناسخ و منسوخ را بداند. اینکه میدانیم الآن میتوان فتوا داد و میدانیم که تمام آیات ناسخ و منسوخ قرآن را نمیدانیم، شاهد آن است که مراد از ناسخ و منسوخ چیزی دیگر است. نسخ در اصطلاح یعنی رفع حکم ثابت؛ اما در این روایات به این معنا نیست بلکه به معنای قرینه است، یعنی آیهای قرینه آیه دیگر باشد. اگر نسخ به معنای آن است که آیهای حکم آیه دیگر را رفع کند، همه آن را میدانیم. اینکه آیا ناسخ و منسوخ در قران هست یا نیست و اگر هست، چند آیه ناسخ و منسوخ هستند، در کتابها بحث شده است. اگر نسخ به معنای قرینه باشد، قرینههای قرآن بسیار است و کسی که قرینه آیات را بلد نیست حق فتوا دادن ندارد.
ثانیاً احتمال دارد مراد این روایات چیز دیگری باشد. قتاده بن دعامه سدوسی، نابینا بوده است. (اگر کسی درباره مفسرین نابینا کتابی بنویسد، کتاب قطوری خواهد شد). وی متولد سال 60 یا 61 هجری است و عمری زیادی نکرده است و حدود 65 سال عمر داشته است. معاصر امام چهارم و امام پنجم علیهماالسلام بوده است. تقریباً از همه بیشتر، استاد حدیث داشته است. اکثر قریب به اتفاق تابعین از صحابه پیامبر را ملاقات کرده و حافظه خوبی هم داشته است. احمد بن حنبل یا ابن معین که معمولاً کسی را قبول ندارند، او را قبول دارند. اگر اساتید و شاگردان قتاده مطالعه شود، معلوم میشود که تفکر خوارج و نواصب را دارد. مهمترین استاد او، عکرمه (غلام ابن عباس) و از خوارج است. جالب آن است که حتی یکبار هم به امام چهارم و امام پنجم علیهماالسلام برای اخذ حدیث رسول خدا مراجعه نکرده است و هیچ حدیثی هم به یک شیعه نگفته است. لذا منحرف بوده و به همین جهت امام علیهالسلام او را مذمت میکند. احتمالاً مقصود امام علیهالسلام این است که قرآن را بدون مراجعه به اهل قرآن (امام چهارم و امام پنجم علیهماالسلام) تفسیر میکنی. اینکه امام فرمود: به من خبر رسیده است که قرآن را تفسیر میکنی یعنی بدون رجوع به اهلبیت علیهمالسلام تفسیر میکنی و هر کس بدون رجوع به اهلبیت علیهمالسلام قرآن را تفسیر کند، هم خود هلاک میشود و هم مردم را هلاک میکند. مواردی که قتاده، مردم را هلاک کرده است، زیاد است. مثل آنکه آیاتی که درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام است را طور دیگری تفسیر کرده است. مثلاً آیه ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه﴾[4] که درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام است را به ابن ملجم مرادی تفسیر کرده است.
پس پاسخ دوم این است که قتاده، قرآن را بدون مراجعه به اهلبیت تفسیر میکند و چنین شخصی هلاک میشود و مردم را هلاک میکند.
ثالثاً اینکه امام علیهالسلام به ابوحنیفه فرمود: «ما ورثک الله من القرآن حرفا»، تو هیچ حرفی از قرآن را نفهمیدهای؛ ابوحنیفه برخی از ظواهر قرآن را فهمیده است. مثلاً ﴿وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا﴾[5] هر کسی این آیه را میفهمد. شاید مقصود از اینکه قرآن را بلد نیستی این باشد که مثلاً ابوحنیفه الی المرافق را در آیه ﴿فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ﴾[6] متعلق به فاغسلوا دانسته است و وضوی اهل سنت چنین شد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام شبی تفسیر قرآن فرمود، سپس به ابن عباس فرمود: اگر بخواهم هفتاد بار شتر کتاب درباره نقطه باء بسم الله میگویم. درحالیکه میدانیم نقطه معنا ندارد، شاید باء معنا داشته باشد ولی نقطه معنا ندارد. حضرت فرمود: من آن نقطهام. باء به معنای سببیت است و علی علیهالسلام میفرماید: من نقطه باء هستم. علی علیهالسلام سبب پیدایش آدم و زمین و آسمان است؛ اینکه حضرت چگونه سبب پیدایش عالم است، چنین فهمی را ابوحنیفه قطعاً ندارد.