1402/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/أحكام مطلق الأمارات /جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی
جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی
در جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری یک مشکل خطابی هست؛ یعنی اماراتی که شرعاً معتبر شدهاند اگر مطابق واقع باشند، اجتماع مثلین است و اگر خلاف واقع باشند، اجتماع ضدین است. در بحث امارات مشکل چندانی نیست کما اینکه در اصول عملیه، اصولی که لسان نفی دارند مشکل چندانی ندارند. مشکل در اصولی است که لسان اثبات دارند.
حل اشکال در امارات
در امارات مشکلی نیست چون کلمه حجیت در قرآن و روایات نیامده است و در روایات فرموده است: «أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَم».[1] یا «الْعَمْرِيُ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَان»[2] . در این روایات لفظ حجیت به کار نرفته است که بحث کنیم به معنای معذریت و منجزیت است یا به معنای جعل مؤدا است یا به معنای متمم کشف است. در باب امارات شارع چیزی جعل نکرده است و فقط امضای طریق عقلا است که به ظاهر کلام توجه میکنند. شارع در خصوص امارات چیزی جعل نکرده است که بحث شود دو حکم است و مثلین یا ضدین میشوند. اگر حکم ظاهری به واقع رسید، دو حکم نیست بلکه همان حکم را تائید میکند و اگر خلاف واقع بود، حکم ظاهری چیزی را جعل نکرده است و حکم واقعی هم به مکلف نرسیده است و معذور است.
حل اشکال در اصول عملیهای که لسان نفی دارند
اصول عملیه دو گونه هستند: 1- اصولی که لسان نفی حکم دارند مثل رفع ما لا یعلمون. 2- اصولی که لسان اثبات حکم دارند مثل کل شیء لک حلال یا کل شیء لک طاهر که طهارت یا حلیت را جعل میکنند.
در اصولی که لسان نفی دارند مثل احتیاط؛ معنای آنها این است که واقع برای شارع خیلی مهم است و به خاطر اهمیت زیاد واقع، شارع میفرماید احتیاط کن، یعنی احتیاط، حکم طریقی است نه حکم نفسی پس جعل حکم نیست. برائت هم که حکمی ندارد.
راهحل استاد در اصول عملیهای که لسان اثبات دارند
کلام درجایی است که حدیث جعل طهارت یا جعل حلیت میکند، مثلاً فرش واقعاً نجس است ولی اصاله الطهاره میگوید پاک است و اینجا مشکل اجتماع ضدین یا اجتماع مثلین پیش میآید.
راهحل مشکل این است که کل شیء لک حلال گرچه جعل حلیت میکند ولی خلاف ظاهر آن جعل نمیکند. این حدیث ارشاد به حکم عقل است که قبح عقاب بلابیان است؛ یعنی برخلاف ظاهرش، آن را بر تأکید و ارشاد حکم عقل، حمل میکنیم.
راهحل دون این است که ظاهر آن را میگیریم ولی جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری آن است که جعل در اینجا به معنای توسعه واقع است؛ یعنی مثلاً لباس مصلی باید واقعاً پاک باشد و الآن با استصحاب میگوییم پاک است و در واقع نجس است؛ میگوییم طاهر بودن لباس اعم از طهارت واقعی و طهارت ظاهری است یعنی در لباسی که میدانید نجس است نماز نخوانید یعنی اگر میدانید پاک است یا نمیدانید نجس است، میتوانید در آن نماز بخوانید. اینجا یک حکم داریم و آن عدم علم به نجاست لباس است که دو فرد دارد که یکی واقعی است و دیگری را استصحاب حکم ظاهری میگوید.
اصول عملیهای که لسان جعل حکم دارند، جعل حلیت به معنای حلیت در برابر واقع نیست بلکه توسعه در واقع است و محدود به واقع نیست.
این سؤال مطرح میشود: اگر این کلام درست باشد، باید بگوییم احکام ظاهریه مجزی از واقع هستند درحالیکه آخوند در بحث اجزاء فرمود: اتیان به مأمور به امر ظاهری اگر کشف خلاف شد، مجزی نیست. لکن در بحث اجزاء گفته شد که راهحل دارد و سیره علما این است که مجزی است؛ مثلاً اگر کسی از مرجع تقلیدی، تقلید کرد و پس از مرگ او از دیگری تقلید کرد، اعمال خود را اعاده نمیکند و این به معنای اجزاء است. بله در بعضی از موارد دلیل داریم که مجزی نیست مثل قاعده لا تعاد که میفرماید در بعضی از موارد مجزی نیست.