1402/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /سعادت و شقاوت
تجری آن است که کسی یقین دارد چیزی حرام است و مرتکب میشود، بعد معلوم میشود حرام نبوده است. انقیاد یعنی کسی یقین دارد چیزی واجب است و انجام میدهد، سپس معلوم میشود واجب نبوده است.
آخوند در کفایه میفرماید: چرا کافر، کفر را و مؤمن، ایمان را انتخاب کردهاند؟ ایشان این مطلب را به مسئله ذاتی و سعادت و شقاوت ذاتی افراد میکشاند و میفرماید اگر چیزی ذاتی باشد، ذاتی دلیل نمیخواهد مانند اینکه شوری نمک، دلیل نمیخواهد[1] . سعادت و شقاوت، انتخاب ایمان و انتخاب کفر مربوط به ذاتیات افراد است و چیزی که ذاتی باشد، دلیل نمیخواهد.
هم در منطق و هم در کلام و هم در فلسفه، این بحث مطرح است که ذاتی چیزی دلیل نمیخواهد. ولکن جای این مطلب اینجا نیست. ابوعلی سینا در ابتدای جلد سوم اشارات فرموده است: مثلث سه زاویه دارد و کسی نمیتواند بگوید چرا سه زاویه دارد و باید چهار زاویه داشته باشد؟ اینجا میگویند ذاتی مثلث این است که سه ضلع داشته باشد و ذاتی، دلیل نمیخواهد. مراد ابنسینا آن است که در بحث ماهیت، لوازم ذاتی ماهیت مجعول نیستند. مثلاً اگر کسی بگوید چرا دایره ضلع ندارد و چرا مثلث گرد نیست؟ پاسخ آن است که مثلث وقتی مثلث است که زاویه داشته باشد و گرد نباشد و دایره وقتی دایره است که گرد باشد؛ این دلیل نمیخواهد فقط باید کلمه مثلث تحلیل شود و از تحلیل مثلث به سه ضلع بودن میرسیم. اینکه لوازم ماهیت مجعول نیست یعنی اصل ماهیت جعل ندارد چون ماهیت امری اعتباری است. اینکه ذاتی شیء معلَّل نیست در بحث ماهیت است و ماهیت اعتباری و غیر مجعول است لذا اصل سؤال غلط است که چرا نمک شور است یا چرا مثلث سه ضلع دارد؛ اما بحث ما در وجود است نه ماهیت. سعادت و شقاوت، چیزی است و باتقوا حقیقتاً چیزی دارد که بیتقوا ندارد و این وجود است. وجود مجعول است. لذا این بحث مطرح میشود که آیا لوازم وجود مجعول هستند؟ بحث ما در وجود است و چون بحث درباره وجود است، درست است که سؤال بشود که چرا کافر، کفر را و مؤمن، ایمان را انتخاب کردند؟
اگر کسی مانند فخر رازی علم را کیف نفسانی بداند، کیف نفسانی ماهیت است، یعنی عالم و جاهل هیچ فرقی ندارند؛ اما اگر کسی علم را وجودی بداند، عالم و جاهل واقعاً فرق دارند و این علم مجعول است لذا میتوان سؤال کرد که چه کسی به عالم، علم داد؟ چرا داد؟
سعادت یعنی یک نفر دارای لذت باشد و شقاوت یعنی یک نفر دارای درد و الم و رنج باشد. اولاً لذت وقتی لذت است که دائمی باشد نه موقت؛ آنکه مواد مخدر مصرف میکند لحظه اول نشئه میشود و لذت میبرد اما عمری بدبختی و ناراحتی دارد یا کسی که غذای خوبی میخورد، لذت میبرد اما پسازآن رنجی حاصل میشود و تبعاتی دارد یا سلامت سعادت نیست چون ممکن است مریض شود. سعادت یعنی لذت ابدی هم در دنیا و هم در آخرت، مثل ایمان، تقوا، حیا و اعتقاد به خدا و اهلبیت. ثانیاً لذت باید فراگیر باشد، اگر چیزی برای یک شخص لذت دارد اما برای دیگری عذاب و درد دارد، سعادت نیست. اگر کسی در خیابان با خودروی خود گاز بدهد، لذت میبرد اما باعث اذیت دیگران میشود مثلاً روی آنها آب و گل میپاشد.
غذایی که انسان میخورد، وقتی هضم میشود و جذب اعضا و جوارح میشود، فکر انسان است. اینکه لقمه حلال بود یا حرام، نجس بود یا پاک، چشم گرسنهای به این غذا افتاده بود یا نیفتاده بود، بسمالله ابتدای غذا گفته شد یا گفته نشد، فکر یک ماه آینده انسان است. غذای انسان در سعادت و شقاوت تأثیر دارد.
ولادت انسان در سعادت و شقاوت تأثیر دارد. ازدواج پدر و مادر، غذای دوران حمل مادر، آداب ولادت، آداب انعقاد نطفه، مسائلی که شرع درباره نکاح گفته است، تربیت اجتماعی، تربیت فردی، رفیق، تلاوت شدن قرآن و زیارت عاشورا در منزل و ... در اینکه کسی سعید بشود یا شقی مؤثر است.
بهعنوانمثال علیاصغر سیدالشهدا علیهماالسلام، بابالحوائج الی الله است و اگر هزاران مرجع تقلید جمع بشوند به مقام ایشان نمیرسند. علیاصغر در ظاهر هیچ قرآن و نماز شبی نخوانده است اما نفس اینکه فرزند سیدالشهدا علیهالسلام است و از آن اصل و نسبی به دنیا آمده است سعادتی دارد که دیگران با هزاران سال نماز شب و قرآن به آن نمیرسند.
اما هیچیک از این اسباب، علت تامه نیستند بلکه همه آنها مقتضی هستند.