1402/03/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المطلق و المقيد/مقدمات الحكمة /بررسی مقدمات حکمت
مقدمات حکمت
آخوند فرمود: کلماتی که در باب مطلق و مقید بحث میشوند، بر ماهیت مبهمه وضع نشدهاند؛ کلمه رجل یعنی مرد، همه مردها یا بعض مردها ابهام دارد. سریان و شمول در ماهیات مبهمه جزء موضوع له کلمه نیست خلافا للشمهور. سریان و شمول با مقدمات حکمت به دست میآید.
مقدمات حکمت بهعنوان قرینه هستند. آیا بگوییم مقدمات حکمت با بهتر است بگوییم قرینه حکمت یا قرینیّت حکمت؟ زیرا مقدمات حکمت نیستند بلکه بیان میکنند حکیم بودن متکلم قرینه است بر اینکه این کلام سریان و شمول دارد.
مقدمات حکمت چهار چیز است: 1- متکلم در مقام بیان باشد. 2- متکلم بتواند قرینه (قید) برخلاف بیاورد ولی قرینه نیاورد. 3- قدر متیقن وجود نداشته باشد. 4- انصراف وجود نداشته باشد.
تعداد مقدمات حکمت
این چهار مقدمه است یا یکی یا دو تا یا سه تا؟ و آیا عناوین آنها فرق میکند؟
افرادی مثل شیخ عبدالکریم حائری فرموده است: یک مقدمه است و آن این است که متکلم در مقام بیان باشد. برخی گفتهاند: دو مقدمه است؛ در مقام بیان بودن و عدم وجود قدر متیقن. برخی مثل آخوند گفتهاند: سه مقدمه است: در مقام بیان بودن، عدم وجود قرینه برخلاف و عدم قدر متیقن. برخی هم چهار مقدمه را ذکر کردهاند.
آیا عدم وجود قدر متیقن در کلام قائل دارد؟
برخی گفتهاند غیر از آخوند کسی این حرف را نزده است. دیگران گفتهاند قدر متیقن جزء مقدمات حکمت نیست. به نظر آخوند مقدمات حکمت سه مقدمه است و دیگران گفتهاند دو مقدمه است. چون معمولاً انصراف را قبول ندارند؛ در مقام بیان بودن و عدم قرینه برخلاف.
در کتابی گفته شده است: مشهور (مشهور بعد از سلطان العلماء) گفتهاند: مقدمات حکمت سه عدد است. لکن مشهور گفتهاند دو عدد است.
بررسی مقدمات حکمت
مقدمه اول: متکلم در مقام بیان باشد. (میرزای نائینی و آیتالله خویی چیزی دیگری فرمودهاند، لکن بهتر آن است که بگوییم متکلم حکیم باشد که در این صورت همه مقدمات در این مقدمه میگنجد.)
اگر در مقام اهمال یا اجمال بود یا من جهه در مقام بیان نبود، کلامش قرینه بر شمول یا سریان نخواهد داشت. گاهی در روایات یا آیات قرینه داریم که چیزی در مقام بیان است مثل روایات وضوء بیانیه؛ یعنی در مقام آن است که هر چیزی که در وضوء شرط است بیان کند. در این موارد میتوان گفت کلام مطلق است.
در آیات شریفه قرآن، بسیاری از موارد خداوند در مقام بیان نیست. مثلاً گاهی در مقام آن است که بگوید تکلیفی وجود دارد؛ مثلاً آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ در مقام بیان نیست و فقط میخواهد بگوید تکلیفی وجود دارد. آیه ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾ هم همینطور است.
مقدمه دوم: بتواند قیدی بیاورد ولی قید نیاورد. مثلاً در باب تعبدی و توصلی طبق معنایی که آخوند ذکر کرده است، شارع نمیتواند قید تعبدی را بیاورد لذا نگفتن آن دلیل بر اطلاق نیست. لذا طبق نظر آخوند کلام نسبت به تعبدی و توصلی اطلاق ندارد. ولی اگر تعبدی و توصلی را طبق معنای صاحب جواهر در نظر بگیریم شارع میتواند قید تعبدی را ذکر کند. لذا ﴿أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ﴾ نسبت به تعبدی و توصلی اطلاق دارد.
مقدمه سوم: قدر متیقن نداشته باشد. اکثر علماء این مقدمه را نپذیرفتهاند. آخوند میفرماید: باید قدر متیقن وجود نداشته باشد والا کلام مطلق نیست. معمولاً حواشی کفایه این مثال را ذکر کردهاند: فرض کنید دو نفر دراینباره صحبت میکنند که آزاد کردن برده مسلمان چه حکمی دارد و چه ثوابی دارد. سپس مولی به عبد خود گفت: «اعتق رقبه». این کلام قدر متیقن دارد و قدر متیقن در مقام تخاطب مانع از انعقاد اطلاق میشود؛ اما قدر متیقن در خارج مانع از انعقاد اطلاق نمیشود. اگر قدر متیقن خارجی یکی از مقدمات حکمت باشد دیگر جایی مطلق نخواهیم داشت چون همهچیز قدر متیقن در خارج دارد. اگر مراد قدر متیقن در مقام تخاطب باشد، برخی قبول دارند و برخی منکرند.
مقدمه چهارم: انصراف. معمولاً کسی این را نپذیرفته است. گاهی انصراف به خاطر انس ذهن مخاطب است و انس ذهنی دلیل نمیشود که بگوییم کلام مطلق نیست. اگر بخواهیم انصراف را بپذیریم باید به قدر متیقن ارجاع بدهیم.