1401/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/المخصص المجمل /اثبات موضوع حکم شرعی با اصل عملی یا اصل موضوعی
آیا میتوان با اصل عملی یا موضوعی یک جزء از موضوع مرکب را ثابت کرد؟
اگر موضوع حکم شرعی، امری مرکب از چند جزء بود، آیا میتوانیم یک جزء موضوع را با اصول عملیه یا اصول موضوعه احراز کنیم؟
مثلاً دست با فرش ملاقات کرد و میدانیم فرض نجس است. ملاقات باعث نجاست نمیشود مگر اینکه دست رطوبت مسری داشته باشد. صرف ملاقات طاهر با نجس، دلیل بر نجاست نیست مگر آنکه رطوبت اثبات شود. اگر وجدانا میدانم دست به فرش خورده است و وجدانا میدانم فرش نجس است، دلیل بر نجاست نیست، بلکه علاوه بر اینها باید معلوم شود رطوبت داشته است و رطوبت مسری بوده است. آیا میتوان با اصلی مثل استصحاب، ثابت کرد این فرش رطوبت مسری داشته است، بنابراین دست نجس شده است؟ یا با استصحاب ثابت کرد فرش خشک بوده است پس دست هم پاک است؟ موضوع نجاست عبارت است از امری مرکب یعنی یک طاهر میخواهیم و یک متنجس و یک ملاقات و یک رطوبت مسری. آیا میتوان با اصل، یک جزء موضوع را اثبات کنیم و یک جزء را با اصل دیگر یا با دلیل دیگر اثبات کنیم؟
مثلاً همسر زید گفت این فرش نجس است یا ذوالید گفت این فرش نجس است؛ در این صورت وجدانا نمیداند نجس است اما دلیل شرعی بر نجاست است. از سوی دیگر استصحاب گفت این رطوبت داشته است و وجدانا هم میدانم دستم به آن خورده است.
اگر موضوع مرکب از دو یا چند جزء بود و یک جزء این موضوع امری عدمی باشد، این با اصل قابلاثبات است؛ اما اگر یک جزء موضوع امری وجودی باشد، اگر برفرض اصلی داشتیم که این امر وجودی را اثبات کند، موضوع حکم تمام است و حکم ثابت میشود؛ اما اگر اصلی نداشتیم که آن امر وجودی را اثبات کند، پس در امر وجودی ثابت نمیشود.
امر وجودی بر دو قسم است: 1- وصف یا قیدی برای موضوع آورده میشود مانند رطوبت مسری. 2- امر عدمی را بهصورت معدوله برای موضوع آورده میشود. معدوله یعنی شیء عدمی حمل میشود. لذا معدوله را موجبه دانستهاند.
قضیه سالبه یعنی سلب الحمل یا عدم الحمل. علامه طباطبایی فرموده است: اصل اینکه قضیه را قضیه موجبه و قضیه سالبه تقسیم کنیم، صحیح نیست چون نه قضیه است و نه حملیه. حملیه یعنی حمل چیزی بر چیز دیگر، درحالیکه قضیه سالبه، عدم الحمل است. در زید لیس بقائم، عدم قیام بر زید حمل نشده است بلکه قیام سلب شده است فلذا وقتی متکلم میگوید زید لیس بقائم درواقع متکلم چیزی نگفته است.
هانری کربن به علامه طباطبایی عرض میکند: وقتی میگویید: الله تعالی عالم یا اللهاکبر، اکبر را بر لفظ مقدس الله حمل میکنید. تا وقتی نتوان موضوع را تصور کرد، محمول را نمیتوان بر آن بار کرد و کسی نمیتواند خدا تصور کند؛ بنابراین اللهاکبر یا الله عالم چه معنایی دارد؟ علامه پاسخ میدهد: این جملات را باید سلبی معنا کدر. شیخ صدوق چندین بار در اعتقادات و در توحید خود میگوید: الله تعالی عالم یعنی خدا جاهل نیست نه اینکه به معنای خدا عالم است، باشد یا الله تعالی قادر یعنی خدا نتوان نیست یا اللهاکبر یعنی خدا صغیر نیست. در قضیه سالبه محصله هم اصلاً حرفی نزدهایم تا بگویید موضوع را چگونه تصور کردهاید تا حکم بر آن حمل شود. از قدیم گفتهاند سالبه یصدق ولو بانتفاء موضوعه، به همین معناست. در روایات هم هست که اذا بلغ الکلام الی الله فاسکتوا. قضیه سالبه درواقع قضیه نیست و حکم چیزی بر چیزی نیست، یعنی نفی الحکم است نه حکم به نفی. به همین جهت بعضی گفتهاند در ذات قضیه موجبه بودن و کلی بودن خوابیده است لذا تقسیم قضیه به سالبه و موجبه و به جزئیه و کلیه صحیح نیست و قضیه یعنی موجبه کلیه.
خلاصه آنکه قضیه بر سه قسم است: قضیه موجبه که محل بحث است. قضیه معدوله که حکم بر ثبوت نفی است یعنی حکم به عدم است نه نفی حکم. قضیه سالبه که گفته شد اصلاً قضیه نیست چون سلب الحکم است.
در بحث ما آخوند این مثال را مطرح کرده است: عامی داریم که میگوید: المرأه تحیض الی خمسین سنة. خاصی داریم که میگوید: المرأه القرشیة تحیض الی ستین سنة. یک خانمی را نمیدانم سید است یا سید نیست و الآن که 52 سال دارد، عادت میشود یا عادت نمیشود؟ خاص، عام را تخصیص میزند و تخصیص باعث تنویع میشود و عام را قید میزند و آن قید محل بحث است. این خاص که به عام قید میزند، کدامیک از این سه قسم میشود: المرأة القرشیة، المرأة غیر القرشیة، اذا لم تکن المرأة قرشیة. اگر المرأة القرشیة باشد، دو قید ثبوتی دارد. اگر المرأة غیر القرشیة باشد، قضیه موجبه معدوله میشود. اگر اذا لم تکن المرأة قرشیة باشد، قضیه سالبه محصله میشود. باید دید که کدامیک از این سه قسم است تا بحث کرد آیا با اصل میتوان ثابت کرد؟
مثال دیگر: عامی داریم که میگوید: اکرم العلماء. خاصی داریم که میگوید: لا تکرم الفساق من العلماء. این دو در کنار هم کدامیک از این سه قسم میشود؟ اکرم العلماء العدول (که موضوع با دو قید ثبوتی است)، اکرم العلماء غیر الفاسقین (که موجبه معدوله است)، اذا لم یکن العالم فاسقا فاکرمه (که قضیه سالبه است). عام پس از تخصیص موجبه مرکب از دو جزء میشود یا موجبه معدوله میشود یا سالبه محصله میشود؟ در اینجا بحث میشود که با اصل عملی یا اصل موضوعی می تاون موضوع را ثابت نمود؟