1401/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/تعريف العام /تعریف ناپذیری عام و خاص
عام و خاص
ترتیب کفایه چنین است: مقدمه که سیزده بحث دارد، مقصد اول در اوامر، مقصد دوم در نواهی، مقصد سوم در مفاهیم، مقصد چهارم در عام و خاص، مقصد پنجم در مطلق و مقید، مقصد ششم در حجج و امارات، مقصد هفتم در شک یعنی اصول عملیه، مقصد هشتم در تعادل و تراجیح و خاتمه که در اجتهاد و تقلید است و این بحث مقدمه فقه است.
تعریف ناپذیری عام و خاص
آخوند در ابتدای بحث عام و خاص میفرماید: تعاریفی که در کتابها ذکر شده است شرح الاسم یا تعریف لفظی هستند و نیازی بهدقت در آنها و اشکال و جواب پیرامون آنها نیست. این تعاریف، تعریف دقیق منطقی نیستند که دارای جنس و فصل باشند بلکه تعریف عرفی هستند. آخوند این مطلب را هشت بار در کفایه ذکر کرده است. (كفاية الأصول - ت الزارعي السبزواري ج 2 ص 137)
انعکاس و اطراد در کلام آخوند، همان جامع افراد و مانع اغیار است. انعکاس، جامع افراد بودن است و اطراد، مانع اغیار بودن است؛ علت این نامگذاری هم آن است که وقتی میگوییم: الانسان حیوان ناطق، این تعریف انعکاس است یعنی کل انسان حیوان ناطق و بالعکس یعنی کل حیوان ناطق انسان، یعنی همه معرِّفها، معرَّف را دارند و همه معرَّفها، معرِّف را دارند. اطراد هم یعنی طرد کردن غیر.
اشکالات استاد به آخوند
آخوند در هر هشت مرتبهای که این مطلب را درباره تعریف لفظی و شرح الاسم متذکر شده است، اشتباهاتی را مرتکب شده است.
اصل این مطلب درست است که تعریف حدّی و رسمی باید جامعومانع باشد و لازم نیست تعریف لفظی جامعومانع باشد.
آخوند تعریف شرح الاسم و تعریف لفظی را یکی دانسته است درحالیکه این دو فرق دارند. آخوند شرح الاسم را همان تعریف لفظی دانسته است. آخوند خراسانی در محضر حاجی سبزواری درس خوانده است و حاجی هم در شرح منظومه همین اشتباه را مرتکب شده است. همانطور که طریحی در مجمع البحرین در مواردی اشتباهات ادبی فاحش دارد که عیناً در صحاح جوهری وجود دارند. همچنین نیوتن چهارده ایراد در کتاب ریاضی خود دارد که عیناً در کتاب خواجه نصیر آمده است.
تعریف لفظی با تعریف شرح الاسم تفاوت دارد. کتاب لغت، عهدهدار تعریف لفظی است مثل: سعدانه نبتٌ، یعنی کاج، گیاه است. تعریف شرح الاسم همان حد و رسم است.
حاجی سبزواری میفرماید:
أس الـمـطـالـب ثـلـاثة علم مطلب ما مطلب هل مطلب لم
فما هو الشارح و الحقيقي و ذو اشـــتـــبــاك مــع هــل أنــيــق
(شرح المنظومه تعلیقات علامه حسن زاده ج 1 ص 183)
ماء شارحه همان شرح الاسم است و شرح الاسم جزء اُسُّ المطالب است که حد و رسم هستند. فرق میان ماء شارحه و ماء حقیقیه این است که ماء شارحه، قبل الوجود است و ماء حقیقیه، بعد الوجود است.
اشتباه دیگر آخوند این است که شرح الاسم را از حدّ و رسم جدا دانسته است درحالیکه شرح الاسم همان حدّ و رسم است.
بهتر بود آخوند بفرماید: بحث ما در امور اعتباری است نه حقیقی؛ امور حقیقی، دارای جنس و فصل هستند لذا باید تعریف جامعومانع داشته باشند، اما بحث ما درباره امور اعتباری است که جنس و فصل ندارند لذا تعریف حقیقی ندارند. لذا در شرح لمعه در تعریف طهارت فرمود: «استعمال طهور مشروط بالنية». (الروضه البهیه ج 1 ص 12) و استعمال طهور را کالجنس دانست.
امور حقیقی جنس و فصل دارند اما قابلتعریف نیستند چون خدا و پیامبر به آن علم دارند. جنس و فصل حقیقی، خرما بر نخیل و دست ما کوتاه است. آن جنس و فصلی که در قول مناطقه آمده است، جنس و فصل مشهوری و منطقی است. در الانسان حیوان ناطق، ناطق همان x است که اشاره به فصل حقیقی انسان است. وقتی انسان قابلتعریف نباشد، دیگر چیزی قابلتعریف نخواهد بود. ارسطو، انسان را به حیوان مائت تعریف کرده است. اگر ناطق را به معنای متکلم بدانیم، پس لال و نوزاد، انسان نخواهند بود و اگر ناطق را به معنای مُدرِک کلیات بدانیم، دیوانه انسان نخواهد بود و جن که درک کلیات دارد هم انسان خواهد بود.
نیتجه آنکه امور اعتباری که محل بحث هستند، جنس و فصل ندارند و امور حقیقی که جنس و فصل دارند در دسترس ما نیستند؛ بنابراین آنچه گفته میشود برای تقریب به ذهن است. بلکه بهتر بود آخوند میفرمود: تعریف عام و خاص، فایدهای ندارد چون هیچ حکم شرعی بر کلمه عام مترتب نشده است و کلمه عام موضوع حکم شرعی نیست؛ پس چه تعریف عام را بدانیم و چه تعریف آن را ندانیم فایدهای ندارد. آنچه در کلمات علما آمده است مثلاینکه «عمل به عام قبل از فحص از مخصص جایز نیست»، احکام شرعی نیست بلکه در احکام شرعی مصادیق عام آمده است.