1401/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفاهیم دیگر /الهام
الهام
محل بحث الهام در جلد دوم کفایه در بحث حجج و امارات است و باید بعد از بحث حجیت خبر واحد، این بحث مطرح شود، لکن به مناسبت دلالت سیاق و قرینههای کلام، بحث الهام و خواب را در این بخش مطرح مینماییم.
فراوان گفته میشود: فلان چیز به دلم افتاد. این چه معنایی دارد و آیا حجت است.
الهام در آیات
آیات زیادی درباره الهام وجود دارد: «وَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ ٱللَّهُ» (بقره/282)، «إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجعَل لَّكُم فُرقَانًا» (انفال/29) «أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدرَهُۥ لِلإِسلَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ» (زمر/22) و آیات دیگر. ظاهر این آیات آن است که انسان نورانیتی مییابد که میتواند با آن تشخیص بدهد.
الهام در روایات
در روایات نقل شده است که اگر مسئلهای برای شما پیش آمد، از قلب خود استفتاء کنید. پیامبر طبق روایتی فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ نَفَثَ فِي رُوعِي رُوحُ الْقُدُس». (کافی ج 5 ص 80) در روایت آمده است: «مَنْ أُلْهِمَ الِاسْتِرْجَاعَ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة». (بحارالانوار ج 79 ص 128) همچنین نقل شده است: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل». (کافی ج 1 ص 218) این نورانیت همان الهام است.
الهام در اصول
تنها کسی که در اصول کلمه الهام را مطرح کرده است آیتالله نائینی در فوائد الاصول است. ایشان این بحث را مطرح میکند که راه کشف ملاکات احکام چیست؟ در پاسخ این سؤال میفرماید: راه کشف ملاکات و مصالح و مفاسد، ادله (روایات) است و راه دیگری نداریم مگر وحی و الهام. (فوائد الاصول ج 1 ص 428) این تنها جایی در اصول است که الهام مطرح شده است.
الهام در فقه
اما در فقه در بحثهای متعددی، الهام مطرح شده است.
در بحث استخاره، روایت داریم آنچه به دل شما الهام شد، همان را انجام بدهید. در جواهر فرموده است: اگر استخاره کرد و آیه جهنم آمد ولی به دلش افتاد که انجام آن خوب است، انجام بدهد.
علامه حلی در کتاب النکاح تذکره میفرماید: کسی که میخواهد ازدواج کند، دو رکعت نماز بخواند و سه صلوات بفرستد و سه روز صبر کند و ببیند چه چیزی به دلش الهام میشود.
سنیها میگویند اگر کسی در بیابان بود و قبله را نمیدانست، به هر طرفی که به دلش الهام شد، نماز بخواند.
اگر در بازار خواستید گوشت بخرید و به دل شما الهام شد که حلال نیست، حرام است. در مورد پاکی و نجسی هم همینطور است.
تعریف الهام
الهام یعنی خاطرهای که به ذهن خطور میکند. اگر این خاطره از طرف خدا و فرشتگان باشد، الهام ربانی است و اگر از طرف شیطان و جن باشد، وسوسه نفسانی است.
کلماتی از قبیل تلقین، القاء، روع با الهام مرادف هستند. کلماتی مانند خواطر شیطانی، نزغ، همز و ... با وسوسه قریب المعنا هستند.
وحید بهبهانی در الفوائد الحائریه درباره شرایط مجتهد مینویسد: «مجتهد باید دارای قوه قدسیه باشد». (الفوائد الحائریه ص 509) قوه قدسیه همان الهام است.
صوفیه و دراویش یا عرفا بهشدت طرفدار الهام هستند مانند غزالی که گرایشهای عرفانی دارد یا مهدی بن تومرت بنیانگذار دولت موحدون که افکار و آراء عجیبی داشته است. افرادی هم بهشدت با الهام مخالف هستند.
دلیل عقلی نیز بر الهام اقامه شده است.
دو مطلب باید طرح شود: فرق الهام و وسوسه شیطان، اعتبار الهام در فقه.
فرق الهام و وسوسه شیطان
فرق الهام ربانی با خاطره شیطانی مانند فرق معجزه با سحر است. قرآنی میفرماید هرگاه پیامبری معجزهای میآورد، عدهای آن را سحر میدانستند؛ یعنی نوعی شباهت بین سحر و معجزه است که هر دو خارقالعاده هستند و علت هر دو مخفی است. فرق این دو در آن است که اگر امر خارقالعاده از یک نفس پاک و طیب و معنوی سر زد، معجزه یا کرامت است ولی اگر امر خارقالعاده از یک خبیث سر زد، سحر است. ممکن است کسی با سحر یک بیمار سرطانی را شفا دهد و ممکن است یک امامزاده یک بیمار سرطانی را شفا دهد. اگر کسی میخواهد خود را مطرح کند و بگوید من این کار را کردم، سحر است اما اگر از نفس پاک باشد، معجزه یا کرامت است. تشخیص آن مشکل است لذا باید با پیامبر زندگی کرد تا دانست اهل زهد است یا اهل دنیا. آنکه خبیث است وقتی مسلمان شد، دیگر نمیتواند سحر انجام بدهد. ملاک بین الهام و وسوسه شیطان نیز همین است. اگر در امری، هدایت بود، الهام است و اگر ضلالت داشت، وسوسه است. اگر صاحب آن امر، فردی با معنویت بود الهام است و اگر فردی با خباثت بود، وسوسه است. اگر با شرع هماهنگ باشد، الهام است و اگر با شرع مخالف باشد، وسوسه است.
اعتبار الهام در فقه
فقه ضوابطی دارد و شرع فرموده است اگر حکمی از این راه ثابت شد، اعتبار دارد البته در اخلاق و تفسیر جور دیگری است. در فقه دنبال این نیستیم که این شخص زنا کرده است؟ یا این شخص سرقت کرده است؟ لذا هزار بار هم الهام شود یا خواب ببینیم ملاک نیست بلکه شرع اثبات آن را از راه چهار شاهد مید