1401/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفاهیم دیگر /نمونه هایی از دلالت سیاق
1- اگر ترتیب کتاب کافی یا بحارالانوار را دیده باشید، (ترتیب بحارالانوار طبق ترتیب کافی است)، اینگونه است کتاب العقل و الجهل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید و کتاب الحجه. احتمالاً کلینی میخواهد این را بگوید که انسان ابتدا باید عاقل باشد، بعد عالم شود، بعد خداشناس شود و از راه توحید پیامبر و امام را بشناسد. بعد از کتاب الحجه هم کتاب الایمان و الکفر است که اخلاقیات است، یعنی از راه پیامبر و امام، انسان متخلق میشود؛ اما از بعض روایات یا سیره معصومین علیهمالسلام چیز دیگری استفاده میشود. در کافی این روایت نقل شده است که زندیقی خواست با امام صادق علیهالسلام مناظره کند. هر چه او را منع کردند نپذیرفت و خیال میکرد میتواند حضرت را در بحث شکست دهد. خدمت امام رسید و همینکه نشست، امام صادق علیهالسلام از او پرسید: اسمت چیست؟ او فکر کرد و سپس از محضر امام خارج شد. وقتی پرسیدند چرا از کنار او رفتی؟ گفت با او نمیتوان بحث کرد. او اسمی که مادرم برای من انتخاب کرده است را میدانست که آن اسم عبدالله بود و اگر من پاسخش را میدادم، در بحث درمانده میشدم. او خواست درباره توحید بحث کند ولی امام علیهالسلام علم غیب را نشان داد؛ یعنی از امامت به توحید رسید.
طبق روایت امام رضا علیهالسلام که فرمود: «بشروطها»، شرط قبل از مشروط است، لذا از امامت به توحید میرسیم.
از روایات معرفت بالنورانیه میتوان استفاده کرد که ابتدا شناخت حجت است و از راه شناخت حجت، شناخت توحید است. در باب اهمیت، ترتیب اینگونه است: توحید، نبوت و امامت، اما در باب شناخت، ترتیب اینگونه است: نبوت، امامت و توحید. سیاق کافی بر اهمیت است و سیاق روایات بر معرفت.
2- ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَوىٰ عَلَى اَلْعَرْشِ﴾[1]
ابتدای آیه درباره خالقیت است و خالق باید علم داشته باشد، یعنی هم قدرت و هم علم را میفهماند. آخر آیه قدرت و علم را بیان میکند. اول و آخر آیه صفات کمال خداست. اگر استواء علی الارش به معنای نشستن باشد (همچنانکه اهل سنت این نظر را دارند) صفت کمال محسوب نمیشود، اما اگر استواء علی الارش به معنای استواء بر علم باشد، صدر و ذیل و وسط آیه یک مطلب را بیان میکند. سیاق آیه استواء علی الارش را معنا میکند. اول و آخر آیه مدح خداست و اگر استواء، نشستن باشد مدح نیست ولی اگر استواء بر علم باشد، مدح است.
3- از گذشته بحث بوده است که آیا مؤمنین هم مخلد در جهنم میشوند؟ چون مؤمن هم مرتکب گناه میشود. من از علامه طباطبایی سؤال کردم: زناکار، شرابخوار، غیبت کننده و ... مخلد در جهنم هستند و مؤمن هم گاهی مرتکب این گناهان میشود. آیا مؤمن مخلد میشود؟ علامه فرمود: خلود به معنای دوام نیست بلکه به معنای زیاد ماندن است. (راغب اصفهانی هم همین نظر را دارد). پاسخ علامه این است که اگر هم خلود به معنای دوام نباشد، ﴿لاٰ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ﴾[2] خلود و دوام را میرساند.
﴿إِنَّ اَلْمُجْرِمِينَ فِي عَذٰابِ جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ لاٰ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ﴾[3] کلمه مجرم در این آیه شامل مؤمن و غیر مؤمن میشود ولی اگر قبل و بعد آیه را در نظر بگیریم، سیاق آیه این را نمیفهماند. قبل آیه این است: ﴿اَلَّذِينَ آمَنُوا بِآيٰاتِنٰا وَ كٰانُوا مُسْلِمِينَ﴾[4] .بعد آیه هم این است: ﴿لَقَدْ جِئْنٰاكُمْ بِالْحَقِّ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كٰارِهُونَ﴾[5] . (حق در این آیه یعنی اسلام). آیه قبل فرمود مسلمان ایمان به آیات دارد و مجرم نیست و آیه بعد هم درباره اسلام است. قبل و بعد آیه بحث ایمان و کفر است و وسط آیه میفرماید مجرمین که به معنای کافر است. در اینجا جمع محلای به الف و لام مفید عموم نیست چون قرینه داریم که مراد کافر است.
4- ﴿وَ إِذٰا قُرِئَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[6] .
عدهای از گذشته به این آیه استناد کردهاند که در نمازهای جهری، مأموم باید قرائت امام را گوش کند و ساکت باشد.
لکن قبل و بعد آیه چیز دیگری است. ﴿هٰذٰا بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾. اینکه فرمود: قرآن هدایت و رحمت است، یعنی مشرکین و کفار، تلاوت رسول خدا را گوش نمیدهند و این آیه میفرماید کفار و مشرکین باید گوش کنند. امر فاستمعوا و انصتوا خطاب به مشرکین و کفار است.
آیه قبل فرمود: قرآن هدایت و رحمت است که این قطعی است نه ظنی؛ اما در آیه 204 میفرماید: لعلکم ترحمون که ظنی است و مربوط به کفار است که اگر گوش کنند شاید شامل رحمت بشوند؛ بنابراین معنا پس آیه نمیتواند دلیل عدم جواز قرائت مأموم باشد.
5- ﴿إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ اَلْمَيْتَةَ وَ اَلدَّمَ وَ لَحْمَ اَلْخِنْزِيرِ وَ مٰا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اَللّٰهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَيْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَلاٰ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[7] .
اینکه خدا میته را حرام کرده است، مطلق استفاده حرام است یا اکل آن؟ به قرینه سیاق که فرمود ﴿يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاكُمْ وَ اُشْكُرُوا لِلّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيّٰاهُ تَعْبُدُونَ﴾[8] ، مراد اکل میته است نه مطلق استفاده از آن.
6- ﴿لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً﴾.[9]
بعد از ده بیست دستور اخلاقی دوباره میفرماید: ﴿ذٰلِكَ مِمّٰا أَوْحىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ اَلْحِكْمَةِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً﴾[10] .میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اخلاق هم مقدمه توحید است و هم نتیجه توحید است. فقه مقدمه اخلاق و اخلاق مقدمه توحید است. تا توحید نباشد انسان به اخلاق نمیرسد و باید اخلاق باشد تا به توحید عالی برسد.