1401/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفاهیم دیگر /قرینه
ابتدا چند آيه شریفه ذکر ميکنم که در اين آيات قرينه چگونه بهکاررفته است تا بعد نتيجه بگيرم که قرينه حد مشخص و ضابطه مشخصي ندارد و بیحدوحصر است. قرينه گاهي لفظ است و گاهي ابروي طرف مقابل است، گاهي عصبانيت يا خوشحالي قرینه است، گاهي قرينه عقلي و گاهي نقلي است.
قرینه در علم رجال
قرينه نسبت به آدمها نيز متفاوت است؛ گاهي چيزي براي يک نفر قرينه است و براي ديگري قرينه نيست. مثالی از علم رجال بيان کنم تا بعد آيات قرآن را بيان کنم. اکثر بحثهایي که در رجال آمده است، بحث قرينه است. قدیم علم رجال، شهادت حسي بود، مثلاً میگفت فلان راوی را ديدم گناه نکرده است پس عادل است و يا ديگري را ديدم که گناه کرده است پس عادل نيست. رجال کشي همینگونه است، مثلاً گفته است شهادت میدهم که اين آقا عادل است و آن آقا فاسق است؛ اما امروز علم رجال، بيشتر با قرينه کار میکند چون هر چه ما در علم رجال بحث میکنیم، بحث حدس است. مثلاً در علم رجال ميگوييم سهل ابن زياد توثيق ندارد ولي کليني یکچهارم کتاب کافي را از سهل نقل کرده است، يعني حدود چهار هزار حديث از ايشان نقل کرده است و وقتي کليني چهار هزار حديث را از او نقل کند اين خود قرينه است بر اينکه به او اعتماد داشته است. اعتماد کليني قرينه بر وثاقت سهل ابن زياد است.
مرحوم آیتالله تبريزي فرمودهاند: پدر علي بن ابراهيم يعني ابراهيم بن هاشم، شخص معروفي بوده است و در هيچ کتابي توثيق نشده و در هيچ کتابی هم قدح نشده است. بعد ايشان میفرماید همینکه قدح و عيبي راجع به شخص معروف، نقل نشود، دليل بر وثاقت است و دليل است بر اينکه قدح ندارد.
شيخ صدوق با آن عظمت در هيچ کتابي توثيق نشده است ولي صدوق فوق وثاقت است و اصلاً توثيق نمیخواهد. اینها همه قرینهاند، يعني کتب رجال همه راجع به قرينه توثيق يا تضعيف روات هستند.
عدم وجود ضابطه در قرینه
قرائن نسبت به افراد مختلف هستند. برخي زودباور بوده و قرينه زياد دارند، اما برخي قرينه کمی دارند. يکي از علماي اخباري در درس خود گفت شيخ صدوق توثيق ندارد. شيخ صدوق در خواب آمد و به او گفت فلاني ثقه است يا نه؟ گفت بلي ثقه است. شيخ صدوق فرمود از کجا ميگويي؟ گفت شيخ صدوق در کتابش او را توثيق کرده است. گفت چطور حرفم را ميپذيري اما خودم را بهعنوان ثقه قبول نداري؟ از خواب بيدار شد با خود گفت خواب که اعتبار ندارد. گفته شده است که سه بار اين خواب را ديد. لذا افراد متفاوتاند مثلاً يکي قرينه را قرينه نمیداند و يکي ديگر میداند. لذا قرينه ضابطه مشخصي ندارد، آنچه مهم است، اين است که کلام بايد ظهور عرفي پيدا کند و قرينه بايد ظهور عرفي بياورد.
قرینه در آیات قرآن کریم
حال چند تا آيه شريفه ذکر ميکنم:
1- ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ﴾[1] اين آيه شريفه در مورد تيمم است. در کتابهای فقهي هم اين بحث را مطرح میکنند که تيمم بايد بر وجه الارض و سطح زمين باشد؛ بنابراين بر روی خاک، رمل و سنگ درست است به دليل اينکه آيه فرموده است صعيدا طيبا که اینها صعيد هستند. آیا خلافا للفقهاء میتوان گفت: آيه قرينه است بر اينکه تيمم بر سنگ باطل است؟ چون در آيه آمده است: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ﴾ و من براي تبعيض است، يعني بعضي آن صعيد را به دست و صورت بزنيد، اگر کسي دستش را روي سنگ بزند، سنگ که روي دست نميآيد که به دست و صورت بزند. کلمه «منه» را قرينه بگيريم که مراد از صعيدا طيبا خاک است چون وقتي به خاک دست میزنی، مقداری از آن روي دست ميآيد. ممکن است کسي «منه» را قرينه بگيرد که مراد خاک است نه سنگ و ممکن است کسي اين حرف را قبول نکند و قرينه نداند.
2- ﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما﴾ معمولاً ذيل این آيه شريفه اين بحث را مطرح میکنند که سعي صفا و مروه واجب است نه اينکه جايز باشد؛ پس چرا خداوند متعال فرموده فلاجناح؟ میتوانیم بگوييم خود آيه قرينه دارد بر اينکه سعي صفا و مروه واجب است. شعيره يعني عبادتي که رکن باشد، مثلاً در نماز، رکوع و سجود شعيره هستند و قرائت و تسبيح در نماز شعيره نيستند. شعيره يعني چيزي که واجب و خيلي مهم باشد. از خود کلمه شعيره، وجوب سعي صفا و مروه را استفاده کنيم. مثلاً در يهود هفت شعيره وجود دارد که براي آنها مثل اصول دين هستند. ممکن است کسی هم بگويد اين دليل نمیشود.
3- ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ﴾[2] . جزاي کساني که محارب هستند این است که باید اعدام شوند يا به دار زده شوند يا دستوپایشان را بریده شود يا تبعيد و زندان شوند که بستگي به مقدار جرمش دارد.
آيه بعدي میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم﴾[3] مگر اينکه قبل از دستگيري توبه کند که در اين صورت حد ساقط میشود. آیا میتوان از اين آيه استفاده کرد که محاربی که در این آیه چهار نوع حد دارد، محارب مسلمان است اما اگر محارب غیرمسلمان باشد اين چهار حد را ندارد، بلکه حکمش فقط اعدام است؟ به دليل آيه بعدي که فرمود الا الذين تابوا. توبه در مورد مسلمان است و توبه قرينه است بر اينکه امکان توبه داشته باشد و امکان توبه هم مربوط به مسلمان است نه غیرمسلمان.
4- در مورد آيه تيمم که در بالا ذکر کرديم در لامستم النساء، اهل سنت میگویند اگر کسي به زن يا به عورت خود دست بزند وضويش باطل میشود. اينکه اهل سنت ميگويند وقتي فردی خوابید و بيدار شد، بايد وضو بگيرد به خاطر اين است که در خواب ممکن است دست به عورت زده باشد و علت بطلان وضو را همين میدانند. شیعه میگوید لامستم النساء به معناي دست زدن به زن نيست، بلکه کنايه از وطي است. قرآن کريم در مورد حضرت مريم میفرماید: ﴿وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ﴾[4] مس کنايه از وطي است به دليل اينکه در اين آيه کنايه از وطي است در آيه قبل نيز مس کنايه از وطي است يعني يک آيه قرينه بر آيه ديگر است.
5- وقتي هدهد به سبا رفت و آمد، برای سلیمان، ملکه سبا را که پادشاه يمن بود، توصيف کرد: ﴿إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيم﴾[5] هدهد گفت آن زن همهچیز داشت. حال سؤال اين است که آیا آن زن عورت مرد هم داشت؟ معلوم است که آن زن همهچیز ندارد، مثلاً آن چيزهایي که دست حضرت سليمان بود که آن زن ندارد. میتوان گفت اين قرينه است که اوتيت کل شيء، عام نيست.
6- ﴿وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ﴾[6] وقتي بيع میکنید شاهد بگيريد. ما باشیم و ظاهر اصول فقه، اشهدوا فعل امر است و بر وجوب دلالت میکند، يعني واجب است در هر معاملهای شاهد باشد. دليل ما اين است که پيامبر معامله میکرد و شاهد هم نمیگرفت، يعني عمل پيامبر قرینه بر معناي آيه است.
7- قرآن در مورد قصاص میفرماید: ﴿وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَه﴾ از فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ، چند قرينه میتوان فهميد. اولين قرينه اين است که اين آيه در مورد مسلمان است چون صدقه را معمولاً مسلمان میدهد. کلمه کفاره هم قرينه است بر اينکه قصاص مسلمان مراد است چون کافر کفاره گناه ندارد. مثالي عرض کنم اگر کسي ميوه آورد و شما گفتيد و الله ميوه نمیخورم، معناي اين حرف اين است که هيچ میوهای نمیخورم يا اين ميوه را نمیخورم؟ مراد اين میوهای که آورديد نه همه ميوهها. لذا اگر در خانه خود ميوه خورد، حنث قسم نکرده است و کفاره ندارد. در آيه شريفه هم فرمود هرکس عفو کند کفاره به عهده او ميآيد، کفاره همه گناهان نبايد باشد، بلکه کفاره همين گناهش است.
همه اصول فقه بحث قرينه است، بحث حقيقت و مجاز بحث قرينه است، صحيح و اعم بحث قرينه است. اينکه صيغه امر دلالت بر وجوب میکند يا نمیکند هم بحث قرينه است. دلالت امر بر استحباب، دلالت امر بر فور يا تراخي، دلالت امر بر مره یا تکرار بحث قرينه هستند. بحث نهي و عام و خاص هم بحث قرينه است. اینکه اگر کلمهای استغراق بود بعد ضميري به بعضي از اين عام برگشت، قرينه بر تخصيص است يا نيست؟ بحث قرينه هست. اگر خاصي بر عام عطف شد، تخصيص است يا نيست؟ بحث مطلق و مقيد، بحث مجمل و مبين همینگونه است. فراوان در اصول فقه قرينه بهکاررفته است اما متأسفانه خود قرينه بهصورت مستقل در اصول بحث نشده است.