1401/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم اشاره/ دلالت اشاره/ اشاره دلالت در فعل/ اشاره فعلی خداوند/ اصل در اشاره
خلاصه
• اشاره دلالت در فعل
• اشاره فعلی خداوند
• اشاره فعلی پیامبر اکرم
• اصل در اشاره
•
متن
اشاره دلالت در فعل
بعضی از اشارهها بهوسیله قول است که از لوازم کلام است ولی مقصود متکلم نیست. بعضی از اشارهها هم بهوسیله فعل و جوارح است. آیا این اشارهها هم مثل قول، حجت است؟ وضوح و عدم وضوحش چه مقدار است؟
اشاره فعلی خداوند
آیا خدای متعال هم از این اشارات دارد و اشاره فعلی کرده است؟ این بحث اعتقادی و اصولی بوده و بسیار مفصل است ولی وارد آن نمیشویم. بهصورت خلاصه خدای متعال جسم نیست و جوارح و اندام ندارد، پس قهرا اشاره با فعل هم ندارد. این عقیده شیعه و اهل سنت است؛ ولی وهابیها و سلفیها معتقدند که خدا دست مناسب با خود دارد، یا ابروی خدا متناسب باخداست. مسلمانها بر دو قسماند: سلفی و خلفی. کسانی که تفکر سلفی دارند، معتقدند که خدا دست دارد پس اشاره دست دارد. کسانی که تفکر خلفی دارند میگویند خدا دست ندارد پس اشاره دست هم ندارد. سلف و خلف مربوط به تقدم و تأخر زمانی نیست بلکه نوعی فکر افراد است. مثلاً حضرت علی علیهالسلام معاصر با عمر بن خطاب است یا امام صادق علیهالسلام معاصر با ابوحنیفه است ولی حضرت علی و امام صادق علیهماالسلام تفکر خلفی دارند و معتقدند خدا اندام ندارد ولی عمر بن خطاب و ابوحنیفه سلفی بوده و معتقدند خدا اندام دارد.
اشاره فعلی پیامبر اکرم
یک سؤال آن است که آیا اشاره پیامبر همان اشاره خداست چنانکه کلام پیامبر کلام خداست؟ این بحث کلامی است که اشارات پیامبر، اشارات خداست؛ چون آیه قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ اَلَّذِينَ يُبٰايِعُونَكَ إِنَّمٰا يُبٰايِعُونَ اَللّٰهَ﴾.[1] پیامبر فراوان اشاره و دلالت اشاره دارد که نقل شده است. در کتابهای اصولی نیامده است که آیا اشارات معصوم جزء قول است یا فعل یا تقریر؟
پیامبر اختصاصاتی دارد مثل آنکه میتواند بیش از چهار همسر اختیار کند یا اینکه نماز شب بر او واجب است. کتابهای مستقلی درباره اختصاصات پیامبر نوشته شده است. یکی از اختصاصات پیامبر خدا بلکه همه پیامبران آن است که نباید با چشم اشاره بکند.
به دو روایت اشاره میشود:
1- قَالَ: يَا أَبَا حَمْزَةَ، غَزَوْتَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -؟ قَالَ: نَعَمْ، غَزَوْتُ مَعَهُ حُنَيْنًا، فَخَرَجَ الْمُشْرِكُون فَحَمَلُوا عَلَيْنَا حَتَّى رَأَيْنَا خَيْلَنَا وَرَاءَ ظُهُورِنَا، وَفِي الْقَوْمِ رَجُلٌ يَحْمِلُ عَلَيْنَا فَيَدُقُّنَا وَيَحْطِمُنَا، فَهَزَمَهُم اللَّه، وَجَعَلَ يُجَاءُ بِهِمْ فَيُبَايِعُونَهُ عَلَى الإسْلَامِ، وَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَاب النَّبِيِّ - صلى الله عليه وسلم -: إِنَّ عَلَيَّ نَذْرًا إِنْ جَاءَ اللَّه بِالرَّجُلِ الَّذِي كَانَ مُنْذُ الْيَوْم يَحْطِمُنَا لأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ، فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -، وَجِيءَ بِالرَّجُلِ، فَلَمَّا رَأَى رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُبْتُ إِلَى اللَّهِ! فَأَمْسَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يُبَايِعُهُ ليَفِيَ الآخَرُ بِنَذْرِهِ. قَالَ: فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَتَصَدَّى لِرَسُولِ الله - صلى الله عليه وسلم - لِيَأمُرَهُ بِقَتْلِهِ، وَجَعَلَ يَهَابُ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أنْ يَقْتُلَهُ، فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أنَّهُ لَا يَصْنَعُ شَيْئًا بَايَعَهُ، فَقَالَ الرَّجُلُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ نَذْرِي! قَالَ: "إِنِّي لَمْ أُمْسِكْ عَنْهُ مُنْذُ الْيَوْم إِلَّا لِتُوفِيَ بِنَذْرِكَ"، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَلَا أَوْمَضْتَ إِلَيَّ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ - صلى الله عليه وسلم -: "إِنَّهُ لَيْسَ لِنَبِيٍّ أَنْ يُوْمِضَ". (بذل المجهود فی حل سنن ابی داود ج10 ص480)
2- حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: نا أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ، قَالَ: نا أَسْبَاطُ بْنُ نَصْرٍ، قَالَ: زَعَمَ السُّدِّيُّ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ فَتْحِ مَكَّةَ، أَمِنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: النَّاسَ إِلَّا أَرْبَعَةَ نَفَرٍ وَامْرَأَتَيْنِ وَقَالَ: اقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ: عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَطَلٍ، وَمَقِيسُ بْنُ صُبَابَةَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ، فَأَمَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَطَلٍ فَأَتَى وَهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فَاسْتَبَقَ إِلَيْهِ سَعْدٌ، وَعَمَّارٌ، فَسَبَقَ سَعْدٌ عَمَّارًا فَقَتَلَهُ وَأَمَّا مَقِيسُ بْنُ صُبَابَةَ، فَأَدْرَكَهُ النَّاسُ فِي السُّوقِ فَقَتَلُوهُ وَأَمَّا عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ، فَرَكِبَ الْبَحْرَ فَأَصَابَتْهُمْ عَاصِفٌ، فَقَالَ أَهْلُ السَّفِينَةِ: أَخْلِصُوا فَإِنَّ آلِهَتَكُمْ لَا تُغْنِي عَنْكُمْ شَيْئًا فَقَالَ عِكْرِمَةُ لَئِنْ لَمْ يُنَجِّنِي فِي الْبَحْرِ إِلَّا الْإِخْلَاصُ لَا يُنَجِّنِي فِي الْبِرِّ غَيْرُهُ، اللَّهُمَّ إِنَّ لَكَ عَلَيَّ عَهْدًا إِنْ أَنْتَ عَافَيْتَنِي مِمَّا أَنَا فِيهِ لَآتِيَنَّ مُحَمَّدًا حَتَّى أَضَعَ يَدِي فِي يَدِهِ، قَالَ: فَأَسْلَمَ، قَالَ: وَأَمَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي سَرْحٍ فَإِنَّهُ أَحْنَا عَلَيْهِ عُثْمَانُ فَلَمَّا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، النَّاسَ لِلْبَيْعَةِ جَاءَ بِهِ حَتَّى أَوْقَفَهُ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بَايَعَ عَبْدُ اللَّهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ كُلَّ ذَلِكَ يَأْبَى فَبَايَعَهُ بَعْدَ ثَلَاثٍ، ثُمَّ أَقْبَلَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ: أَمَا كَانَ فِيكُمْ رَجُلٌ رُشَيْدٌ يَنْظُرُ إِذْ رَآنِي قَدْ كَفَفْتُ يَدِي عَنْ بَيْعَتِهِ فَيَقْتُلُهُ؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَوْمَأْتَ إِلَيْنَا بِعَيْنَيْكِ قَالَ: فَإِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِنَبِيٍّ أَنْ تَكُونَ لَهُ خَائِنَةُ الْأَعْيُنِ ". (بذل المجهود فی حل سنن ابی داود ج12 ص422)
خائنه الاعین در قرآن آمده است. خائنه مصدر است مثل عافیت نه آنکه اسم فاعل باشد و خائنه الاعین یعنی خیانت چشمها. احتمالاً عین در اینجا به معنای ذات است و خائنه الاعین یعنی چشم به ذات خیانت کند. یا اینکه به معنای کسی است که ظاهر و باطنش یکی نیست. یا اینکه یعنی انسان با اندام خودش چیزی را اظهار کند و چشم چیز دیگری را اظهار کند. تا اینجا روشن شد که پیامبران اندام و دستوپا دارند و اشاره ایرادی ندارد ولی اشاره چشم برای آنها جایز نیست.
اصل در اشاره
آیا میتوان گفت که اصل، اشاره فعل است و قول، حاشیه است. در کتابهای ادبی خواندهایم که کلمه بر سه قسم است: فعل، اسم و حرف، ولی در شرح کافیه آمده است که کلمه، فعل است و اسم و حرف ندارد. بله گاهی فعل کسی قول یا اسم یا حرف است. خود حرف زدن نوعی فعل است و قول زیرمجموعه فعل است. بهعبارتدیگر آیا اصل در تفهیم و تفهم، قول است یا فعل؟ در خیارات گفته شده است که گاهی اصل به معنای غلبه است که در این صورت غلبه با حرف زدن است ولی گاهی اصل به معنای ریشه است. فرزندان حضرت آدم با فعل، حرف خود را میفهماندند. کتابت هم نوعی اشاره است و دلالت اشاره در فعل و کتابت از قول بالاتر است و وضوح بیشتری دارد. وقتی دلالت اشاره در قول حجت است بهطریقاولی در فعل حجت است.