1401/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم اشاره/ دلالت اشاره/ اشارههای غیرزبانی
خلاصه
• اشارههای غیرزبانی
متن
اشارههای غیرزبانی
قبلاً گفته شد که دلالت اشاره یعنی آنکه لفظ بر امر غیر مقصود دلالت کند؛ اما اشاره با فعل حتماً دلالت مقصود است. مثلاً اینکه در فقه بحث شده است اگر کسی در حال احرام اشاره کند که صید کجاست، حرام است، این اشاره مقصود است، یا در بحث غیبت گفته شده است اگر کسی با ابرو به عیب دیگری اشاره کند، حرام است، دلالت مقصود است. بهعبارتدیگر دلالت اشاره در اشاره لفظی مجاز است چون قصد ندارد، اما در اشاره غیرلفظی حقیقت است، چون قصد دارد.
روایات فراوانی داریم که پیامبر خدا بعضی چیزها را با اشاره بیان میکرده است:
طبق روایتی که نقل شده است وقتی پیامبر میخواست توضیح دهد که ماه چند روز است، انگشتان دو دست را سه بار نشان داد و فرمود هکذا و در دفعه سوم انگشت ابهام را بست، یعنی بیستونه روز است.[1]
پیامبر فرمود: «بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَيْن» و انگشتان سبابهاش را کنار هم قرارداد.[2] یا درباره سرپرست یتیم فرمود: «أَنَا وَ كَافِلُ الْيَتِيمِ كَهَاتَيْنِ فِي الْجَنَّةِ» و انگشتان سبابهاش را کنار هم قرارداد.[3] انگشت وسط بزرگتر از انگشت اشاره است، چون شأن پیامبری و نبوت لحاظ میشود، اما درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «أَنَا وَ هَذَا يَعْنِي عَلِيّاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَاتَيْن».[4] و دو انشگت مسبحهاش را کنار هم قرارداد یعنی تفاوتی نخواهیم داشت.
پیامبر اکرم زمانی که سواره طواف میکردند، وقتی به حجر الاسود میرسیدند، با اشاره دست سلام میکردند.
پیامبر طلا را دست چپ و حریر را در دست رسات گرفتند و فرمودند: «هذان حرامان علی رجال امتی».[5]
پیامبر دست روی سینه گذاشت و فرمود: «التقوا ههنا».[6] یا امیرالمؤمنین دست روی سینه گذاشت و فرمود: «ان ههنا علما جما».[7]
اشاراتی معنادار هستند و اشاراتی بیمعنا هستند. مثلاً آیتالله بهجت وقتی استخاره میکرد، با دست اشاره میکرد که خوب است یا بد است یا متوسط است. این اشاره معنادار است.
قرآن میفرماید: ﴿وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰايَعْتُمْ﴾.[8] یقین داریم که پیامبر در مواردی معامله کرده است ولی شاهد نگرفته است. عمل نکردن پیامبر، دلالت اشاره دارد که آیه در مقام شرط صحت یا وجوب شاهد گرفتن نیست.
معمولاً پیامبر بین دو خطبه نماز جمعه مینشست. آیا معنایش این است که نشستن بین دو خطبه واجب است یا جایز است یا مستحب است؟ یا اینکه فعل زبان ندارد و حداکثر حرام نیست. اگر کسی مقدس باشد و بخواهد مثل پیامبر بنشیند، نمیدانیم که پیامبر وجوبا مینشست یا جوازا یا استحبابا؟ عمل پیامبر در این موارد دلالتی ندارد.
روایات وضو بیانی که مثلاً کسی درباره وضو سؤال میکرد، امام میفرمود: آب بیاورید تا مثل وضوی پیامبر وضو بگیرم. اینکه فلان عمل در وضو، واجب است یا جایز است یا مستحب است را نمیفهماند فقط میفهماند که حرام نیست.
در روایت است که پیامبر ظهر در عرفات نماز را اقامه میکرد و نماز مغرب را در مشعر. آیا میفهماند که باید تا مغرب ماند یا باید به مشعر رفت و نماز مغرب را در آنجا خواند بااینکه مقداری دیر میشود؟ در حدیث هست که حضرت فرمود نماز مغرب را در مشعر بخواند ولو اینکه از نیمهشب بگذرد یا حضرت فرمود و الله پدرم نماز مغرب را در عرفات نخواند.
حدیثی هست که «لیس الخبر کالمعاینه»[9] یعنی «شنیدن کی بود مانند دیدن». شنیدن مطلبی دلالت لفظیه است اما دیدن، دلالت معاینه و غیرلفظی است. دلالت دیدن قویتر است مثلاً یکبار میشنوم زید در خانه است و یکبار میبینم که زید در خانه است.
احتمال دارد بگوییم دلالتهای اشاره، حس هستند و حس بالعین بالاتر از حس بالسمع است. احتمال دارد بگوییم این دلیل نمیشود چون بحث دلالت قول و دلالت فعل است. اینکه قول ظن است و مشاهده علم است و علم بر ظن مقدم است، مسلم است ولی بحث ما درباره دلالت کلمات و دلالت افعال است. به همان مقدار که لفظ دلالت بر مطلبی دارد آیا عمل هم هیمنطور است؟ اگر امام علیهالسلام فرمود: پنیر بخورید و اگر ببینیم امام علیهالسلام پنیر میخورد، دلالت قول بیشتر است چون وجوب و استحباب و اباحه از قول دانسته میشود برخلاف فعل. احتمال دارد بگوییم هرجایی قرائن و مناسبتها را باید ملاحظه کرد و طبق آن حکم داد، ممکن است جایی دلالت فعل مقدم باشد و ممکن است جایی دلالت قول مقدم باشد. چون کسی این بحث ها را مطرح نکرده است مجبوریم به صورت احتمالی بیان کنیم.