1401/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دلالت اشاره/ مثالهایی برای دلالت اشاره در فقه/ تعریف دلالت اشاره
خلاصه
• مثالهایی برای دلالت اشاره در فقه
• تعریف دلالت اشاره
متن
مثالهایی برای دلالت اشاره در فقه
در فقه برای دلالت سکوت بر رضا، معمولاً بر سکوت دختر باکره براي عقد نکاح مثال ميزنند، درحالیکه سکوت بسيار مثال فقهي دارد که داخل در بحث دلالت اشاره ميشوند. بهعنوانمثال آيا تقرير معصوم حجت است؟ و منظور از تقرير يعني سکوت.
مثال ديگر در باب شفعه است؛ اگر شفيع دانست شريک سهم خود را فروخته است و به حق شفعه خود علم پيدا کرد ولی سکوت کرد، اين دليل است بر اينکه بيع درست است و حق شفعه هم ساقط ميشود.
مثال سوم در بحث خيارات است. چنانچه دليل اثبات خيار غبن لاضرر باشد، خيار غبن علي الفور است و اگر دليل خيار غبن اجماع باشد، خيار غبن علي التراخي است. حال اگر خیار غبن علي الفور باشد و کسي که مغبون است متوجه شد که مغبون شده است، درعینحال سکوت کرد خيارش ساقط ميشود.
يکي از احکام خيار اين است که بايد تصرف منافي حق ذي الخيار انجام نشود؛ مثلاً اگر زید اين کتاب را به عمرو فروخت و زید خيار داشت، عمرو حق ندارد کتاب را بفروشد؛ چون منافی با حق ذوالخيار است، لذا اگر عمرو در حضور و ديد زید کتاب را فروخت و زید ساکت بود و چيزي نگفت، اين سکوت باعث سقوط خيار است. چون اگر ميخواست خيارش ثابت باشد بايست سکوت نميکرد و عمرو را از فروختن نهی ميکرد.
آيه شريفه ميفرمايد: ﴿لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾[1] معناي آيه روشن است، اما ميشود از آيه استفاده کرد که اگر کسی هجرت کرد، اگر اموالش به دست کفار افتاد، کفار مالک ميشوند و ملکيت مسلمان از اين مال زائل ميشود. مثلاً پيامبر دو خانه در مکه داشتند، یکی را مادرش حضرت آمنه به ارث گذاشته بود و يکی را حضرت خديجه به ايشان داده بود. وقتی به مدينه هجرت کرد اين خانهها را کفار گرفتند. بعد از ده سال که حضرت به مکه تشريف آورد، اين خانهها را پس نگرفت. میتوان گفت اين خانهها مال پيامبر نيست، چون آيه ميفرمايد فقراي از مهاجرين که از ديار خود اخراج شدند. این يک نوع دلالت اشاره است.
فراوان در روايات آمده است: «ثمن الکلب سحت»[2] يا «السحت ثمن المیته و ثمن الکلب الحدیث»[3] دلالت مطابقي روشن است که پول خریدوفروش سگ حرام است. آيا میتوان از اين روايت استفاده نمود که خریدوفروش سگ حلال است، يعني معاملهاش باطل نيست و درست است؛ به خاطر اينکه فرموده ثمن، يعني ميخواهد بفرمايد معامله صحيح است اما گناه دارد وگرنه اگر معامله باطل باشد ثمن اصلاً ثمن نيست. علت اينکه آخوند در کفايه فرموده است: «بعضي گفتهاند نهي از معامله دليل بر صحت معامله است» از همین باب است. يعني چيزي که صحيح واقع نشود نهي از آن معنا ندارد و بايد متعلق نهي مقدور باشد.
آيه شريفه ديگر که دلالت اشاره در آن خيلي واضح است، اين آيه شريفه است: ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾[4] فرزندي که از دنیا رفته است و پدر و مادر دارد، مادر اين فرزند یکسوم ارث میبرد. حال پدر چه مقدار ارث میبرد؟ دلالت مطابقي آيه اين است که وارث اگر تنها پدر و مادر است، مادر یکسوم میبرد، دلالت اشاره آن است که بقيه اموال مال پدر است و اين را از دلالت اشاره متوجه شويم. اينکه بقيه اموال مال پدر است از آيه بهخوبی استفاده ميشود و دلالتش هم دلالت اشاره است.
آيه شريفه ديگر که چند بار در قرآن آمده است: ﴿وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ﴾[5] بعد ميفرمايد: ﴿وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[6] و علي المولود له يعني رزق و کسوت اين بچه به عهده پدر است. آیا میتوان از آيه استفاده کرد: «انت و مالک لابيک»؟ اين بچه خودش و هر چه دارد مال پدر است؛ چون فرمود المولود له. اگر دليل شرعي نداشتيم که نمیتوان مالک آدم حر شد، اصلاً ميگفتيم خود بچه هم ملک پدر است، چون آيه فرمود المولود له؛ اما چون بچه حر است و نمیتوان مالک حر شد، در اين صورت ميتوانيم بگوييم مال بچه، مال پدر است. شاید به خاطر همین آیه باشد که پيامبر فرمود: «انت و مالک لابيک»[7] .آیا میتوان گفت تمام خرج بچه با پدر است نه مادر؟ نميشود گفت نصف خرج به عهده مادر است و نصف آن به عهده پدر؛ چون فرمود علي المولود له. يعني بچه مال پدر است پس او بايد خرج بچه را بدهد و درمجموع هم خرج زن را و هم خرج بچه را بدهد.
تعريف دلالت اشاره
تعريف اشاره اين است: الدلالة علي غير مقصود سواء کانت من لفظ او من غير لفظ و من غير سياق اللفظ. دلالت اشاره يعني دلالت لفظ يا غير لفظ (چون در آينده خواهیم گفت که دلالت اشاره گاهي غیرلفظی است) و سياق کلام براي او نباشد. سياق کلام را بعداً بحث مینماییم. کلام دلالتی غير مقصود دارد، مثلاً ثمن الکلب سحت، مقصود اين است که ثمن کلب حرام است، اما غير مقصودش اين است که حال معامله درست است يا باطل؟ اما گاهی يک کلام نيست، بلکه دو سه آيه يا روايت را کنار هم ميگذاريم و از آن چيزي استنباط ميکنيم مثل امیرالمؤمنین که دو آيه را کنار هم گذاشت و استفادهای کرد. يعني دلالت اشاره گاهي دلالت يک کلام است و گاهي دلالت از ترکيب دو کلام مطلبي استفاده ميشود.
بهعبارتدیگر در رابطه با قرآن بحث ميکنيم که آيا ميشود در مورد کلام خداوند متعال بگويیم چيزي مقصود خدا نباشد، يا اينکه خداوند علم غيب دارد و به همهچیز اشراف دارد. معصومين هم که به اذن خداوند علم غيب دارند. اينکه ميگوييم دلالت اشاره يعني دلالت غير مقصود، چيزي که متکلم توجه ندارد اما از کلامش استفاده ميشود، عرفي بحث ميکنيم. اين کلام خداوند را اگر مثلاً زيد اين حرف را ميزند آیا چنین چيزي را ميرساند؟
نکته ديگر اين است که دلالت اشاره گاهي خفي است و گاهي جلي. اشاره جلي مثل آیهای که فرمود: ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ و اشاره خفي مثل روایت: «ثمن الکلب سحت» که بسیاری از فقها اشکال دارند.
بحث از ارکان و شرایط دلالت اشاره، بحث فلسفي است که صرفنظر ميکنیم. جلسه بعد درباره حجيت و عدم حجيت دلالت اشاره را بحث خواهیم نمود.