1400/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الوصف /دلایل قائلین به مفهوم وصف و پاسخ آنها
بحث در مفهوم وصف است. مثلاً مولا فرمود: اکرم عالما هاشمیا. آیا معنای این کلام آن است که اکرام طلبه غیر سید جایز نیست؟ این بحث مفهوم وصف است.
گفته شد که شرط مفهوم وصف آن است که وصف بر موصوف اعتماد کند و خود وصف بهجای موصوف ننشسته باشد.
دلیل قائلین به مفهوم وصف و پاسخ آن
دلیل اول
اولین دلیل آن است که قائلین به مفهوم وصف، میگویند اگر مفهوم نداشته باشد، وصف لغو است.
عدهای جواب دادهاند: گرچه حکیم هر لفظی را به کار میبرد، فایدهای دارد ولی لازم نیست که آن فایده مفهوم باشد. مثلاً اگر گفت: اکرم عالما هاشمیا، دلیلش آن است که این مبتلابه بوده است یا غالب علماء هاشمی هستند یا عنایت خاصی به سادات داشته است. بهعبارتدیگر اگر کسی بگوید برای آنکه کلام حکیم لغو نباشد، باید بگوییم وصف مفهوم دارد، پاسخ میدهیم: مصون بودن از لغویت منوط به مفهوم داشتن نیست.
ولکن قبلاً گفته شد که بحثهای اصول فقه مخصوص به آیات و روایات نیست، بلکه در سازمان ملل هم وجود دارد. اینکه کلام حکیم لغو نشود، یعنی کلام خدا و اهلبیت علیهمالسلام، درحالیکه بحث ما درباره حکیم نیست و محل بحث فقط در آیات و روایات نیست بلکه مثلاً در قانونی که مجلس تصویب کرده است یا در قراردادهای بازار، آیا وصف یا قید مفهوم دارند؟ کلام عرف غیر از کلام حکیم است و گاهی عرف کلامی را بدون فایده به کار میبرد.
آیه شریفه میفرماید: ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ﴾[1] ازدواج با ربیبه حرام است به شرطی که با زنی که ازدواج کرده است دخول شده باشد. مفهوم آیه این است که اگر با زنی ازدواج کرد ولی دخول نکرد و طلاق داد میتواند با دختر ازدواج کند. اگر آیه مفهوم داشته باشد پس ادامه آیه این است: ﴿فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ﴾، تکرار است و همان مطلب مفهوم را تکرار کرده است؛ بنابراین باید بگوییم جمله وصفیه مفهوم ندارد تا تکرار نباشد. بله اگر تأکید باشد اشکالی ندارد اما همیشه اصل بر تأسیس است و تأکید خلاف اصل است.
دلیل دوم
این مطلب از شیخ بهایی است و دیگران هم مفصل ذکر کردهاند. در بحث مطلق و مقید، اگر مطلق و مقید تنافی به نفی و اثبات داشتند، مثلاً: «اعتق رقبةً» و «لا تعتق رقبةً کافرة»، مطلق حمل بر مقید میشود. درنتیجه باید رقبه مؤمنه آزاد کند و رقبه کافره کافی نیست. شرط مطلق و مقید آن است که نفی و اثبات باشد. اگر هر دو مثبت یا هر دو منفی باشند، مطلق و مقید نیست. اینکه در کفایه مثال میزند: «اعتق رقبة» و «اعتق رقبةً مومنةً»، این مثال مطلق و مقید نیست چون هر دو مثبتاند. این مثل مانند آن است که دلیلی میگوید: «اقیموا الصلاة» و دلیلی میگوید: «اقیموا الصلاة فی المساجد»، اینجا مطلق و مقید نیست چون این دو دلیل منافات ندارند. وقتی مطلق و مقید است که منافات داشته باشند و چون منافات دارند جمع عرفی به این است که حمل مطلق بر مقید است. اگر دو دلیل منافات نداشته باشند، جمع عرفی نمیخواهد. در «اقیموا الصلاة» میگوییم واجب است نماز بخوانید و بهتر است در مسجد باشد نه اینکه باید در مسجد باشد.
بحث ما در مفهوم وصف است و بعضی گفتهاند جمله وصفیه باید مفهوم داشته باشد، چون اگر مفهوم نداشته باشد، دیگر مطلق بر مقید حمل نمیشود و چون از مسلمات است که باید مطلق و مقید، جمع عرفی شوند و مطلق بر مقید حمل شود، پس جمله وصفیه مفهوم دارد. اگر دلیلی گفت: «اکرم عالما» و دلیل دیگر گفت: «اکرم عالما هاشمیا». معنای دلیل دوم «لا تکرم عالما غیر هاشمی» یا «لا یجب عالما غیر هاشمی» است؛ بنابراین مفهوم دلیل دوم که نفی است با دلیل اول که اثبات است تنافی دارند و مطلق بر مقید حمل میشود. اگر این جمله مفهوم نداشت «اکرم عالما» و «اکرم عالما هاشمیا»، مثل «اقیموا اصلاة» و «اقیموا الصلاة فی المساجد» است که مطلق و مقید نیستند. پس استدلال آن است که چون همه قبول دارند که مطلق باید بر مقید حمل شود و مطلق و مقید درجایی است که دو دلیل باید اثبات و نفی باشند و «اکرم عالما» با «اکرم عالما هاشمیا» هر دو مثبتاند. برای اینکه اینجا مطلق و مقید درست شود باید بگوییم «اکرم عالما هاشمیا» معنای نفی هم دارد که مفهوم آن است.
اصل این مطلب که مطلق و مقید درجایی است که دو دلیل تنافی داشته باشند و چون تنافی دارند جمع عرفی میشوند به اینکه مطلق بر مقید حمل شود، صحیح است. ولکن اگر دلیلی نفی باشد و دیگری اثبات باشد، روشن است که مطلق و مقید صحیح است، اما درصورتیکه دو دلیل مثبت یا دو دلیل منفی باشند و مورد مطلق و مقید باشند، مثلاً اگر از خارج میدانیم که یک تکلیف است و متعدد نیست، چنانچه هر دو دلیل مثبت یا منفی باشند، محل حمل بر مقید است. مثلاً از خارج میدانیم که یک نماز واجب است ولی دو دلیل داریم که یکی میگوید: «اقیموا الصلاة» و دیگری میگوید: «اقیموا الصلاة فی المساجد»، مطلق بر مقید حمل میشود. مثال دیگر اینکه اگر دلیلی گفت: «هرکسی روزه ماه رمضان را افطار کرد، باید رقبه آزاد کند» و دلیل دیگر گفت: «هرکسی که روزه ماه رمضان را افطار کرد، باید رقیه مؤمنه آزاد کند» و از خارج میدانیم که افطار ماه رمضان یک کفاره دارد، بااینکه هر دو مثبتاند ولی مطلق بر مقید حمل میشود؛ اما اگر از خارج ندانیم یک تکلیف است، مثلاً یکی دلیل گفت: «غیبت مسلمان حرام است» و دلیل دیگر گفت: «غیبت ائمه علیهمالسلام حرام است» (غیبت در اینجا به معنای تنقیص است وگرنه ائمه عیبی ندارند که ذکر شود) آیا مطلق بر مقید حمل میشود که غیبت دیگران حلال است و فقط غیبت ائمه حرام است؟ یا اینکه دو حکم است و غیبت مسلمان حرام است و غیبت ائمه شدت حرمت دارد. در مانحن فیه (مفهوم وصف) همینطور است یعنی احتمال دارد جملهای که با وصف است با جملهای که بدون وصف است، دو حکم دارند و چون احتمال مطرح شد دیگر مفهوم ندارد.