1400/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الوصف /نکاتی از مرحوم اصفهانی و اراکی
مفهوم دومی که آخوند خراسانی در کفایه مطرح کرده است، مفهوم وصف است.
سه نکته از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و آیتالله اراکی
ابتدا سه نکته مطرح میکنیم که از آقا سید ابوالحسن اصفهانی و آیتالله اراکی است.
1- وصف به معنای وصفی است که در اصول فقه است نه وصفی که در ادبیات به آن نعت گفته میشود. وصف اصولی مراد است و بین وصف اصولی و وصف ادبی فرق است. مثلاً قید، در ادبیات نعت حساب نمیشود. در جمله «اکرم زیدا فی الدار»، فی الدار نعت ادبی نیست اما در اصول وصف است و بحث میشود که آیا فی الدار مفهوم دارد. وصف اصولی شامل قید، حال، تمییز، جار و مجرور و متعلقات فعل میشود.
2- مفهوم لقب حجت نیست و معمولاً مثال میزنند: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا﴾[1] آیا مفهوم این آیه این است که غیر سارق را قطع نکنید؟ این آیه مفهوم ندارد.
در بحث مفهوم وصف گاهی وصف اعتماد بر موصوف میکند و گاهی اعتماد بر موصوف نمیکند. اگر مولی بگوید: «اکرم رجلا عالما»، آیا رجل عالم اکرام دارد و رجل غیر عالم اکرام ندارد؟ اما اگر بگوید: «اکرم عالما»، این عالم وصفی است که بهجای موصوف نشسته است و مانند لقب است که مسلماً مفهوم ندارد. این سؤال مطرح میشود که در آیه نبأ: ﴿إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[2] گفته شده است که داخل در بحث مفهوم است؟! درحالیکه فاسق وصفی است که بهجای موصوف نشسته است.
عجیبتر آنکه آیتالله اراکی مفهوم وصف را به این حدیث مثال زده است: «لَيُّ الواجد بالدين يحل عرضه وعقوبته[3] ». و بحث کرده است که مفهوم دارد یا نه. معروف آن است که ابوعبیده یکی از اصحاب رسول خدا گفته است معنای این حدیث آن است که اگر کسی پول دارد و دین مردم را نمیدهد، غیبت و عقوبت او جایز است اما اگر فاقد است یعنی پول ندارد، غیبت و عقوبت او جایز نیست. معنای این کلام آن است که ابوعبیده گفته است این حدیث مفهوم دارد. آیتالله اراکی فرموده است: این کلام اشتباه است و ابوعبیده اشتباه کرده است. ولکن باید آیتالله اراکی میفرمود: اینجا بحث مفهوم وصف نیست بلکه بحث مفهوم لقب است چون وصفی است که بهجای موصوف نشسته است.
شاید کسی بگوید باید فرق بگذاریم بین جایی که وصف ازنظر عرف به ذات و صفت تحلیل میشود و جایی که به ذات و صفت تحلیل نمیشود. ولکن شاید ازنظر عقلی، هر مشتقی از ذات و وصف مرکب میشود. اگر کلام میرسید شریف را بپذیریم باید بگوییم همیشه مشتق بسیط است و در این موارد وصف به موصوف اعتماد نکرده است و مثل مفهوم لقب است و مفهوم ندارد؛ اما اگر کلام میرسید شریف را نپذیریم و بگوییم «اکرم عالما» یعنی «اکرم ذاتا ذا علم» کما اینکه عرف هم همین را میفهمد، در این صورت داخل در بحث میشود.
3- اگر نسبت صفت و موصوف تساوی است، مانند اکرم انسانا ناطقا، این از بحث خارج است. اگر صفت اعم از موصوف است، مانند اکرم انسانا ماشیا، یا اکرم انسانا حیا. این صفت هم مفهوم ندارد، چون اگر صفت منتفی باشد، موصوف هم منتفی است. اگر صفتی اخص از موصوف باشد، مانند اکرم انسانا اصفهانیا، محل بحث است. اگر نسبت صفت و موصوف، عموم و خصوص من وجه باشد، مانند اکرم انسانا ابیض یا اسود. درجایی که ابیض باشد و انسان نباشد، از محل بحث خارج است، درجایی که انسان و غیر ابیض است، محل بحث است.