1400/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /بررسی کلام آیتالله خویی در اشکال صغروی و کبروی بر انصراف
بررسی کلام آیتالله خویی در اشکال صغروی و کبروی بر انصراف
محل بحث آن است که آیا میتوان گفت اصل بر این است که جمله شرطیه، مفهوم دارد یا اصل بر این است که جمله شرطیه، مفهوم ندارد؟
آخوند فرموده است: کسی که میخواهد بگوید جمله شرطیه مفهوم دارد، باید ثابت کند که جمله شرطیه بر مفهوم وضع شده است یا اینکه بگوید قرینه عامهای داریم که دلالت میکند همیشه جمله شرطیه مفهوم دارد؛ اما وضع نداریم یعنی جمله شرطیه بر مفهوم وضع نشده است؛ بهعبارتدیگر تبادر فقط دلالت میکند بر اینکه جمله شرطیه بر ترتب جزاء بر شرط وضع شده است و علیت یا انحصار علیت را نمیفهماند.
اما قرینه عامه دو چیز است:
1- انصراف، یعنی بگوییم جمله شرطیه انصراف بر مفهوم دارد. بهعبارتدیگر جمله شرطیه بر ترتب جزاء بر شرط وضع شده است و این ترتب به علیت و علیت منحصره انصراف دارد.
2- اطلاق که بحث آن خواهد آمد.
آخوند و آقای خویی درباره انصراف فرمودهاند: انصراف صغرویا و کبرویا باطل است. آیتالله خویی در الهدایه میفرماید: «و أمّا الصغرى: فلأنّ الانحصار لا يوجب الأكمليّة، كما هو المشاهد في أنّه إذا كان هناك رجل له خطّ عال يكتب كخطّ المير ورجل آخر كذلك أيضا، لا يزيد ولا ينقص هذا الكمال بالانحصار وعدمه»[1] .
انحصار و عدم انحصار موجب اکملیت نیست و علت منحصره بهتر از علت غیر منحصره نیست. شرط، علت جزاء است ولی فرقی نمیکند که منحصره باشد یا غیر منحصره و هیچیک اکمل از دیگری نیست. ایشان مثال زده است که اگر خط کسی زیباست مثل میرعماد، این کمال است. چنانچه کسی مثل او بنویسد، از کمال بودن او کم نمیشود. در صفحه بعد میفرماید: البته در سلطنت و حکومت چنین نیست، یعنی اگر کسی تنها رئیس باشد کمال است اما اگر کسی هم کنار او رئیس باشد از کمال او کم میشود؛ یعنی در مواردی منحصر بودن کمال است و در مواردی هم منحصر بودن کمال نیست.
پاسخ آخوند و آیتالله خویی این است که بین علیت در امور تکوینی و علیت در امور اعتباری فرق است. در امور تکوینی و واقعی، علیت به شئون برگشت میکند، یعنی معلول، شأنی از شئون علت است. بهعبارتدیگر در تکوین، علیت به تشکیک برمیگردد و اعلی مرتبه تشکیک همیشه انحصار است. در امور اعتباری که محل بحث است، فرقی بین علیت منحصره و غیر منحصره نیست. پس نباید گفت فرقی بین علیت منحصره و غیر منحصره نیست بلکه باید بگوییم علیت منحصره و غیر منحصره در اعتباریات فرقی نمیکند.
مثال خط زیبا هم صحیح نیست. اگر کسی که خط زیبایی دارد، رقیبی پیدا کرد، از کمال او کم میشود. اگر کسی سخاوت دارد و غنی است، دیگری هم سخاوت دارد و غنی است، از کمال اولی کم میشود. معنای غنی، بینیاز نیست بلکه معنای غنی آن است که بینیاز باشد و هم هبه او محتاج باشند. اگر دیگری هم غنی باشد از کمال اولی کم میشود، چون دیگر غنی نیست.
آخوند و آقای خویی میفرمایند: انصراف، اشکال کبروی هم دارد. سلمنا که انحصار، اکملیت میآورد ولی موجب انصراف نیست. اکمل افراد بشر، رسول خداست ولی وقتی کسی گفت: آدم دیدم، انصراف به رسول خدا ندارد.
«أمّا الكبرى: فلأنّ الأكمليّة لا توجب الانصراف أصلا، إذ الانصراف ليس إلاّ بواسطة أنس الذهن ببعض الأفراد بحيث يرى العرف هذا الفرد خارجا عن الماهية أو يشكّ في كونه فردا وإن كان التشكيك في الماهيّة مستحيلا عقلا لكن لا مانع منه عرفا؛ و مثاله الواضح: «الحيوان» فإنّه ينصرف عن الإنسان عند العرف بحيث لو خوطب أحدهم به يتأذّى من ذلك وإن كان الإنسان في الحقيقة فردا من أفراده لكنّ العرف يشكّ في فرديّته للحيوان ولا يفهم منه هذا الفرد منه، ومن الواضح أنّ الأكمليّة لا توجب ذلك، وإلاّ لزم انصراف الموجود إلى البارئ تعالى، والإنسان إلى النبيّ صلّى اللّه عليه وآله، لأنّه تعالى أكمل الموجودات، وهو صلّى اللّه عليه وآله أكمل أفراد الإنسان، وهو باطل بالضرورة[2] ».
ظاهر عبارت آیتالله خویی این است که ایشان کلمه شک و تشکیک را یکی دانسته است. مثلاً اگر شک داریم که آیا فردی، ماهیت انسان است؟ ربطی به تشکیک ندارد. تشکیک یعنی صدق یک ماهیت بر فردی، اولی و اکمل و اصدق باشد بر صدق ماهیت بر فرد دیگر. مثلاً سفیدتر بودن تشکیک است اما اینکه آیا این سفید است یا نه؟ تشکیک نیست. شک در فرد نسبت به ماهیت ربطی به مسئله تشکیک در ماهیت ندارد. تشکیک در ماهیت همیشه محال است و تشکیک در وجود محل بحث است.