1400/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /ادامه بررسی مقدمه چهارم اخوند
ادامه بررسی مقدمه چهارم آخوند خراسانی در امتناع اجتماع امرونهی
آخوند از صاحب فصول نقل کرد که فرموده است: اگر کسی بگوید جنس و فصل در خارج دو وجود دارند، اجتماع امرونهی جایز است و اگر کسی بگوید جنس و فصل در خارج یک وجود دارند، اجتماع امرونهی ممتنع است. سپس آخوند فرموده است: هیچ فرقی بین این دو قول نیست و در هر دو صورت اجتماع امرونهی ممتنع است[1] .
آیتالله خویی نیز همین مطلب را مطرح کرده است که بحث امتناع امرونهی ربطی به مسئله جنس و فصل ندارد. بحث درباره ماهیات اعتباریه است که به دست معتبر است ولی جنس و فصل مربوط به ماهیات متاصله است[2] . تقریباً بعد از آخوند همه همین کلام را پذیرفته است.
جلسه قبل اشاره کردیم که این تفسیر از کلام صاحب فصول صحیح نیست و مطلب صاحب فصول چیز دیگری است. قبل از تفسیر کلام صاحب فصول دو نکته را بیان میکنیم: نکته اول اینکه صاحب فصول میگوید: دو دلیل بر امتناع اجتماع امرونهی داریم؛ وقتی دلیل اول را میآورد میگوید این دلیل مبتنی بر این اساس است که جنس و فصل را در خارج متحد بدانیم یا خیر. اگر فرضاً جنس و فصل را در خارج متعدد دانستیم، دلیل اول صاحب فصول باطل میشود نه مطلب آن. صاحب فصول نمیگوید اگر جنس و فصل را دو چیز دانستیم، اجتماع امرونهی جایز است، بلکه میگوید اگر کسی جنس و فصل را دو چیز بداند این دلیل باطل میشود. اجتماع امرونهی متوقف بر مسئله جنس و فصل نیست بلکه دلیل اول فصول متوقف بر مسئله جنس و فصل است، شاید دلیل دیگر صاحب فصول صحیح باشد.
نکته دوم اینکه اصلاً بحث ما ربطی به جنس و فصل ندارد؛ جنس و فصل در کلیات خمس منطق است، بحث ما درباره صلات و غصب است و هیچیک از این دو جنس و فصل نیست. بهعبارتدیگر جنس و فصل بحث کلی و جزئی است، صلات و غصب بحث عام و خاص است، نسبت بین صلات و غصب عموم و خصوص من وجه است. کسی هم نگفته است که رابطه بین صلات و غصب، رابطه جنس و فصل است.
تفسیر کلام صاحب فصول
بحث ما در اجتماع امرونهی است و باید مکلف بر فعل و ترک قدرت داشته باشد؛ از اینکه قدرت به فعل و ترک تعلق میگیرد، آقایان به بحث جنس و فصل منتقل شدهاند. جنس و فصل از ذاتیهای بحث کلیات خمس هستند و در منطق گفتهاند: جنس مبهم است و فصل معیِّن است. اگر کسی در ذهن حیوان را بااینکه جنس و مبهم است تصور کرد، این حیوان نوع است نه جنس. جنس آن است که در ذاتش ابهام است و بههیچوجه نمیتوان آن را منحاز از چیز دیگر تصور کرد؛ اما ابهام و تعین مربوط به وجود خارجی است؛ جنس یک مفهوم است و فصل هم یک مفهوم است و مفهوم مشخص است، آنچه تعین دارد یا ندارد مربوط به وجود خارجی است.
رابطه جنس و فصل و نوع این است که نوع ماهیت تام است ولی جنس و فصل جزء ماهیتاند، جنس جزء عام یا مشترک است و فصل جزء خاص است. آنچه مهم است این است که رابطه بین جنس و فصل این است که جنس عرض عام برای فصل است و فصل خاصه (عرض خاص) جنس است. بهعبارتدیگر هیچوقت جنس ذاتی فصل نیست، فصل هم ذاتی جنس نیست بلکه هر دو نسبت به یکدیگر عرض هستند بااینکه برای نوع ذاتی هستند. دو چیز که رابطه عرضی دارند ازنظر مفهومی فرق میکنند، بحث در این است که در خارج چگونه هستند؟ باید گفت جنس و فصل همیشه ازنظر حمل اولی ذاتی هیچ ربطی به یکدیگر نداشته و تغایر دارند، ازنظر حمل شایع صناعی (وجود خارجی) همیشه اتحاد دارند.
اینکه صاحب فصول فرموده است: تقریباً اکثر منطقیان میگویند جنس و فصل تغایر دارند، مراد حمل اولی ذاتی است و اینکه میگوید: عدهای گفتهاند جنس و فصل متحدند، ظاهر عبارت فصول این است که مفهوما اتحاد دارند، اما مرادش این است که اتحاد جنس و فصل را ازنظر خارج میگویند. بهعبارتدیگر هیچ اختلافی بین منطقیان نیست در اینکه جنس و فصل دو مفهوم هستند که یک وجود خارجی دارند. در حاشیه شرح منظومه مرحوم آملی این مطلب را اشاره کرده است.
اینکه صاحب فصول میگوید: بحث اجتماع امرونهی متوقف است بر اینکه جنس و فصل متحد باشند یا متعدد، مرادش این است که همانطوری که جنس و فصل دو مفهوم هستند، ولی ازنظر خارج متحدند و کسی نمیگوید حیوان ناطق در خارج دو وجود دارد، در مانحن فیه هم همانطوری صلات و غصب دو مفهوم هستند که در خارج یک وجود دارند. بهعبارتدیگر نمیخواهد بگوید که بحث اجتماع امرونهی متوقف بر بحث جنس و فصل است، بلکه میخواهد تشبیه کند این بحث را بر بحث جنس و فصل. وقتی یک وجود داشتند این بحث پیش میآید که آیا یک وجود میتواند هم مأمور به باشد و هم منهی عنه؟ با این توضیح کلام صاحب فصول صحیح است و آخوند و آیتالله خویی درست نقل نکردهاند.
اما اینکه آیا جنس و فصل با یکدیگر متحد میشوند یا خیر؟ باید بگوییم اتحاد جنس و فصل محال است؛ زیرا اتحاد متعیِّن با لامتعیِّن محال است زیرا تناقض میشود. جنس یعنی مبهم بودن و فصل یعنی مبهم نبودن، اگر جنس و فصل متحد بشوند، معنایش این است که فصل مقسِّم، فصل مقوِّم بشود و این محال است. فصل برای جنس مقسم است یعنی الجنس ینقسم الی هذا الفصل و فصل آخر، وقتی میگوییم حیوان ناطق، حیوان به ناطق و غیر ناطق تقسیم میشود. اگر جنس و فصل یکی باشند، چیزی که مقسم است دیگر مقسم نیست و با مقسَم متحد است. صاحب فصول میداند که صلات و غصب دو چیز متعیِّن هستند و اتحاد چیزی که تعین دارد با چیز دیگری که تعین دارد، امکان ندارد. صلات و غصب دو امر متعین هستند درحالیکه جنس و فصل متعین و نامتعیناند و روشن است که ربطی به هم ندارند. صاحب فصول این دو را تشبیه میکند که هر کس در جنس و فصل بگوید وقتی تغایر مفهومی بود تغایر به حمل شایع است، در مانحن فیه هم همین را میگوید.