1400/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /ادامه نقد مقدمه چهارم آخوند
ادامه مقدمه چهارم آخوند خراسانی در امتناع اجتماع امرونهی
آخوند خراسانی فرمود: مهمترین دلیل بر امتناع اجتماع، دلیلی است که متوقف بر چهار مقدمه است. مقدمه چهارم آخوند این است که هر وجودی یک ماهیت دارد و یک ماهیت یک وجود دارد. عمل خارجی قیام و قعود یک عمل است، پس یک ماهیت هم بیشتر ندارد. اگر کسی بگوید امرونهی روی ماهیات میرود، این عمل خارجی یک ماهیت و یک وجود است و محال است یک وجود هم مأمور به باشد و هم منهی عنه. سپس آخوند فرمود: فرقی نمیکند که اصاله الوجودی باشیم یا اصاله الماهوی.
در نقد این کلام گفتیم: فرق میکند که اصاله الوجودی باشیم یا اصاله الماهوی.
آخوند در ادامه میفرماید: صاحب فصول فرموده است: فرق میکند که قائل باشیم که جنس و فصل به یک وجود، موجود میشوند یا به دو وجود. اگر بگوییم جنس و فصل دو وجود دارند، اشکالی ندارد که بگوید یکی از آنها مأمور به و دیگری منهی عنه است؛ اما اگر کسی بگوید جنس و فصل متحد بوده و وجود واحد دارند، یک وجود نمیتواند هم مأمور به و هم منهی عنه باشد. آخوند به صاحب فصول اشکال کرده است که هیچ فرقی نمیکند که بگوییم جنس و فصل دو وجود دارند یا یک وجود[1] . آیتالله خویی درباره علت عدم فرق بین دو قول میفرماید: بحث ما درباره صلات و غصب است یعنی درباره تکالیف بحث میکنیم و تکالیف ماهیات اعتباریه و غیر متاصله هستند. بحث وجود واحد یا دو وجود داشتن جنس و فصل مربوط به ماهیات متاصله است. (دیروز گفته شد که مراد از ماهیات متاصله مقولات عشر است که ما به ازای خارجی دارند). بهعبارتدیگر بحث ما درباره مفاهیم است درحالیکه بحث جنس و فصل مربوط به ماهیات متاصله است و این دو بحث ربطی به هم ندارند.[2]
توضیح استاد
به جنس و فصل، اجزای عقلی شیء گفته میشود. وقتی جنس و فصل باهم باشند، درواقع همان ماهیت است. ماهیت انسان عبارت است از حیوان ناطق، جنس و فصل انسان هم حیوان ناطق است. اگر جنس و فصل با ماهیت یکی است، آخوند و آیتالله خویی که فرمودند یک وجود نمیتواند دو ماهیت داشته باشد، پس چرا در اینجا میفرمایند فرقی ندارد که جنس و فصل یک وجود داشته باشند یا دو وجود؟! جنس و فصل دو وجود داشته باشند یعنی اینکه انسان دو ماهیت داشته باشد.
صحیح آن است که بگوییم جنس و فصل هر دو باهم اجزای عقلی یکچیز هستند، بهعبارتدیگر جنس امری مبهم است که وجود خارجی ندارد، حتی وجود ذهنی هم ندارد؛ زیرا هر چیزی که بخواهد وجود داشته باشد باید تعین داشته باشد و مبهم بودن مثل معدوم بودن است. آن چیزی که وجود دارد و قوام شیء به آن است فصل اخیر شیء است. بحث از جنس در منطق بحث ذهنی است. شیئیت شیء بهصورت آن است و صورت همان فصل اخیر است. گرچه فصل میتواند متعدد باشد، مثلاً ناطق فصل انسان است، حساس متحرک بالاراده هم فصل بعیداست، اما فصل اخیر همیشه یکچیز است، فصل بعید است که میتواند متعدد باشد. همه فصلهای بعید در ذات فصل اخیر موجود هستند. هیچ اشکالی ندارد که در جواب الانسان ماهو؟ گفته شود: ناطق، یا گفته شود: جسم نام حساس متحرک بالاراده ناطق، یا گفته شود: جسم نام حیوان ناطق. تمام فصلهای بعید در ناطق نهفته است.
نکته دیگر این است که در این بحث آیتالله خویی میفرماید: صلات و غصب یکی از مفاهیمی هستند که مورد امرونهی واقعشدهاند، درحالیکه جلسه قبل فرق بین مفاهیم و ماهیات گفته شد. مفهوم اعم از ماهیت است. ولکن به نظر آیتالله خویی امرونهی نه به مفاهیم تعلق میگیرد و نه به ماهیات. اوامر و نواهی شارع روی فعل خارجی مکلف میروند، یعنی عمل خارجی مورد امر یا مورد نهی است. مفاهیمی که در شرع به کار میرود مانند اقیموا الصلات، صلات بهعنوان مفهوم متعلق امر نیست و شارع لفظ را نمیخواهد. صلات عینکی است که شارع با آن فعل خارجی را میبیند. وقتی میفرماید اقیموا الصلات اصلاً به لفظ صلات توجهی ندارد. مفاهیم ناظر به خارج و فانی در خارج و مرآت خارج هستند؛ بنابراین مفهوم ملاک نیست، لذا نباید اسمی از مفهوم یا ماهیت آورده شود که بگوییم ماهیت متأصل یا غیر متأصل و بعد به صاحب فصول اشکال کنیم که بحث ما در ماهیات غیر متاصله است و شما درباره ماهیات متاصله بحث میکنید. اصل این حرفها اشتباه است و بحث نه درباره مفاهیم و نه درباره ماهیات است.
تصور میکنم اصل بحث هم در کفایه و هم در کتاب آیتالله خویی اشتباه مطرح شده است و صاحب فصول مطلب دیگری را میگوید. شکی در این نیست که آخوند، کتاب فصول را دقیق خوانده است اما احتمالاً آیتالله خویی کفایه را دیده است و فصول را در این بحث ندیده است. جلسه آینده کلام صاحب فصول را نقل میکنیم که معلوم شود آیا کلام او را درست فهمیده و نقل کردهاند.