1400/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /بررسی مقدمات چهارگانه آخوند خراسانی
اقوال در اجتماع امرونهی
در بحث اصول به اجتماع امرونهی رسیدیم و مقدمات دهگانه بحث اجتماع امرونهی را بحث کردیم. به بحث اقوال در اجتماع امرونهی رسیدیم.
آخوند خراسانی در کفایه فرموده است: اجتماع امرونهی محال است. افرادی مثل امام خمینی فرمودهاند: اجتماع امرونهی جایز است. شاید بهتر از همه آخوند در کفایه امتناع اجتماع امرونهی را بحث کرده است لذا ابتدا گزارش اجمالی از فرمایش آخوند در کفایه را ذکر میکنم سپس در مورد آن بحث میکنم.
امتناع اجتماع امرونهی در بیان آخوند خراسانی
آخوند در بحث اجتماع امرونهی چهار مقدمه ذکر کرده است و نتیجه گرفته است که اجتماع امرونهی محال است. مقدمه اول: احکام شرع (امر یا نهی) باهم تضاد دارند.[1] مقدمه دوم: آنچه را شرع از ما میخواهد مصداق خارجی این عناوین است نه خود این عناوین، شارع آنچه را در خارج میگویند نماز یا روزه میخواهد. شارع کلمات و الفاظ و عناوین را نمیخواهد بلکه متعلق خارجی را میخواهد.[2] مقدمه سوم: تعدد عنوان موجب تعدد معنون نمیشود. اگر چیزی دو اسم داشت، دو چیز نیست بلکه یکچیز است.[3] مقدمه چهارم: وجود واحد ماهیت واحده دارد، نمیشود یک وجود، دو ماهیت داشته باشد. وحدت وجود موجب وحدت ماهیت است. اگر در خارج یک حرکت است، یک عنوان دارد نه دو عنوان. اگر چیزی دو اسم داشت آن اسمها ماهیت نیستند. یک حرکت یا ماهیت صلات است یا ماهیت غصب و دو چیز نیست.[4] آخوند بعدازاین چهار مقدمه نتیجه میگیرد که اجتماع امرونهی محال است.
بررسی مقدمه اول از مقدمات چهارگانه آخوند
مقدمه اول: احکام خمسه با یکدیگر متضادند. آخوند حکم را دارای چهار مرحله میداند: مرحله اقتضاء، مرحله انشاء، مرحله فعلیت و مرحله تنجز. اینکه آخوند میفرماید احکام با یکدیگر متضادند مربوط به مرحله سوم است، یعنی در مرحله فعلیت تضاد دارند که مربوط به بعث و زجر است. در مرحله تنجز تضاد وجود دارد اما به خاطر تضاد در مرحله فعلیت است. اجتماع ضدین هم محال است.
این مطلب چند مشکل دارد: 1- آخوند میفرماید تضاد مربوط به مرحله فعلیت است نه مراحل قبل، درحالیکه مرحله قبل انشاء و قبل از آن اقتضاء است. در مرحله اقتضاء که سرآغاز حکم که همان مصالح و مفاسد باشند، باهم تضاد دارند. به نظر آخوند هر حکمی اولین مرحلهاش این است که مصلحت دارد یا مفسده دارد، مصلحت و مفسده دو امر تکوینی هستند و تضاد هم مربوط به امور تکوینی و خارجی است. اینکه چیزی هم مصلحت ملزمه داشته باشد و هم مفسده ملزمه داشته باشد، تضاد دارد. شاید کسی بگوید در انشاء تضاد نیست اما در اقتضاء تضاد وجود دارد.
2- آخوند فرمود در مرحله انشاء تضادی نیست، آقای خویی میفرماید: انشاء یعنی اعتبار و اعتبار کم مؤونه است و اختیار آن دست معتبِر است. بهعبارتدیگر تضاد مربوط به امور تکوینی مانند سیاهی و سفیدی است و امور اعتباری تکوینی نیستند لذا تضاد ندارند. بهعبارتدیگر آیتالله خویی فرمایش آخوند را پذیرفته است. این درست نیست، اعتباری که ما میگوییم معانی متفاوتی دارد مثلاً اعتبار در مقابل اصالت، اعتبار در مقابل دارای اثر بودن؛ ولی همین اعتباراتی هم که واقعی نیستند دارای تضاد هستند. ریاست جمهوری امری اعتباری است اما میتوان گفت کسی رئیسجمهور است و او رعیت است. این دو قابل جمع نیست، یعنی نمیتوان گفت هم رئیس است و باید فرمان بدهد و هم رعیت است و باید فرمان ببرد. وقتی دو سه بچه میخواهند بازی کنند یکی میشود شاه و یکی میشود وزیر، نمیتوان به کسی که شاه شده است دستور بدهند و وزیر آمر باشد.
سال گذشته اشاره کردیم که بعضی مواقع اعتبارات بهقدری محکم هستند که از واقعیات اثر بیشتری دارند. هیچ واقعیتی مهمتر از خدای متعال نیست و خدای متعال حقیقه الحقائق است، اما خدا را با علیت و معلولیت (نه با علت و معلول) اثبات میکنند و علیت و معلولیت امری اعتباری است، علت و معلول امر تکوینی است. با علیت اعتباری مهمترین واقعیت که خدای متعال است اثبات میشود. پس اینکه آخوند فرموده است تضاد احکام فقط در مرحله فعلیت است، صحیح نیست زیرا هم در مرحله اقتضاء و هم در مرحله انشاء. گرچه صحیح آن است که اصلاً اقتضاء حکم نیست؛ اما آخوند که اقتضاء را حکم میداند، باید بگوید در اقتضاء تضاد وجود دارد. همچنان که در مرحله منتهی یعنی در مرحله تنجز و عمل تضاد وجود دارد. تضاد در اصول فقه اعم از تضاد در منطق است یعنی گاهی تضاد در اصول به معنای تناقض است. تضاد در منتهی یعنی تضاد در اینکه این کار را انجام بدهد یا انجام ندهد، این تناقض است اما به آن تضاد میگویند.
پس تضاد هم در اقتضاء است، هم در انشاء است، هم در فعلیت است و هم در تنجز. نمیشود خدای متعال هم بگوید انجام بده و هم بگوید انجام نده، یعنی خداوند در مرحله منتهی یا فعل را از انسان میخواهد یا از انسان نمیخواهد. بهعبارتدیگر آخوند میفرماید: گاهی التکلیف بالمحال است، گاهی التکلیف المحال است. تکلیف به محال قائل زیادی دارد، بسیاری از اهل سنت میگویند تکلیف به محال جایز است، مثلاً کسانی که مجبّره باشند این عقیده را دارند. گاهی خود تکلیف محال است، وقتی خدا میگوید این کار را بکن نکن، این محال است. بههرحال اراده است یا کراهت؟ بعث است یا زجر؟ خود فعل را میخواهد یا ترک فعل؟
اینکه احکام شرعی اعتبارات هستند یا نه؟ و آیا در آنها تضاد وجود دارد یا خیر؟ اختلاف قدیمی است و طرح آن اهمیت ندارد.
بررسی مقدمه دوم از مقدمات چهارگانه آخوند
مقدمه دوم: آخوند در کفایه فرموده که حکم همیشه روی متعلق میرود و متعلق یعنی عمل خارجی، یعنی شارع وقتی میفرماید: «اقیموا الصلاه» یا «کتب علیکم الصیام» لفظ صلات و صیام را نمیخواهد بلکه عمل نماز و عمل روزه را میخواهد. هدف آخوند هم این است که احکام شرع روی خارج میرود و خارج یکچیز است و یکچیز نمیتواند هم واجب باشد و هم حرام، هم مأمور به باشد و هم منهی عنه. اگر آخوند این مطلب را نگوید میتوان گفت امر روی صلات رفته و نهی روی غصب رفته است و این دو ربطی به هم ندارند.
این فرمایش آخوند را تقریباً همه قبول کردهاند و لکن سال گذشته به این کلام اشکال کردیم که اگر کسی نمازی را خواند نمیتواند بگوید این همان است که خدا امر کرده است؛ چون امر خدا به این مصداق تعلق نگرفته است. وقتی خدا میفرماید نماز بخوان و مصلی نماز را درجایی خواند، اگر در جای دیگری بخواند نماز نیست و خدا آن را نمیخواهد. این نماز وقتی این نماز است که در این مکان و در این زمان و با این لباس و با این شکل انجام شد. آیا خدا همین را خواسته بود؟ اینکه خدا نفرموده است در این زمان و در این مکان و با این شکل نماز بخوان و آن را آزاد گذاشته است یعنی کلی است و وقتی کلی است جای کلی ذهن است. پس امر روی خارج نمیرود بلکه امر روی عنوان میرود ولی عنوان مشیر الی الخارج. سال گذشته جملهای را از علامه طباطبایی رضوان الله علیه نقل کردم که شخصی به علامه عرض کرده بود علم چیست؟ علامه انگشت مبارکش را اینطوری کرده بود و فرموده بود اینجا را علم میگویند. علم همیشه اشاره به چیزی دارد، یعنی نمیتوان گفت همیشه کلی است. درست است که علم حصولی صورت ذهنی و صورت ذهنی همیشه کلی است، ولی همیشه التصور اشاره عقلیه. امر شارع روی عنوان میرود اما این عنوان اشاره به خارج دارد، نه اینکه امر شارع روی خارج رفته باشد.
بررسی مقدمه سوم از مقدمات چهارگانه آخوند
مقدمه سوم: این مطلب آخوند همان مطلب ملاصدرا و حاجی سبزواری است. آخوند ابتدا حاشیه اسفار نوشت بعد حاشیه منظومه نوشت، بعد کفایه را نوشت. ملاصدرا در اسفار وقتی از صفات خدای متعال بحث میکند، میگوید: این صفات خدا مفاهیم متعددند ولی مصداق آنها یکچیز است. ما میگوییم خدای متعال عالم است و قادر است. علم و قدرت دو معنا دارد اما مصداق آنها یکی چیز است. تعدد مفهوم و عنوان موجب تعدد معنون نمیشود. آخوند هم همین مطلب را میگوید و بعد این شعر را نقل میکند: عباراتنا شتی و حسنک واحد، کل الی ذاک الجمال یشیر[5]
جلسه بعدی این مطلب را بحث خواهیم کرد.