درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1403/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/بیع مرابحه /شرایط بیع مرابحه

 

شرایط بیع مرابحه

شرط سوم: صدق بایع در إخبار

اگر بایع دروغ بگوید، روشن است که مرتکب فعل حرام شده است از باب حرمت کذب. این جای بحث دارد که گاهی انسان با عمل دروغ می‌گوید نه با زبان مثل کسی که روحانی نیست ولی لباس روحانیت پوشیده است. در معاملات در بحث تصریه (بایع دو سه روز شیر گاو یا گوسفند را ندوشد تا مشتری خیال کند این حیوان پرشیر است) می‌گویند حرمت تصریه از باب حرمت کذب عملی است. روایات می‌فرمایند پیامبر از تصریه نهی کرده است؛ اما علت حرمت، کذب عملی است یا تدلیس است؟ معلوم نیست که روایات تصریه دلیل بر حرمت کذب عملی باشد. آنچه حرام است، فریب و تدلیس مشتری است.

وجوب صدق بایع در بیان علما

شهید اول: «و يجب حفظ الأمانة بالصدق في الثمن و المؤمن إن ضمّها؛ و الإخبار عمّا طرأ من موجبات النقص»[1] .

سید علی طباطبایی: «و يجب فيما عداه ذكر رأس المال من غير زيادة ولا نقيصة، وإلا كان خيانة وخديعة منهيا عنهما في الشريعة»[2] .

سید جواد عاملی: «و یجب علی البائع حفظ الأمانة بالصدق فی قدر الثمن و فی الإخبار عمّا طرأ فی یده من عیب منقص أو جنایة»[3] .

عجیب آنکه جامع المقاصد که شرح قواعد علامه است و علامه این وجوب را در قواعد ذکر کرده است اما جامع المقاصد سکوت کرده و شرح نکرده است.

مقدس اردبیلی: «لا بد ان يخبر انه كان مؤجلا بكذا لأن الأجل له قسط من الثمن، و لان تركه خيانة و غش».[4]

صاحب جواهر می‌فرماید: بایع باید راست بگوید و اگر راست نگوید حرام است؛ «إذ هو غش و خديعة و تدليس و خيانة عرفا»[5] .

در جای دیگری می‌فرماید: «إذا المشتري لم يترك المماكسة، إلا اعتمادا على مما كستة لنفسه، وثوقا باستقصائه في النقيصة لنفسه، فكان ذلك خيانة»[6] .

البته کلام جواهر درجایی صحیح است که کسی برای خودش خریده که خودش استفاده کند ولی بعداً می‌فروشد، اما اگر بخرد تا بفروشد، هرچه گران‌تر بخرد، به نفعش است چون گران‌تر می‌فروشد.

تذکر این نکته مهم است که بحث در حرمت تکلیفی است.

شیخ انصاری در مکاسب فرمود: غش چهار قسم است: ثم إنّ الغشّ يكون بإخفاء الأدنى في الأعلى كمزج الجيّد بالرديء، أو غير المراد في المراد كإدخال الماء في اللّبن و بإظهار الصفة الجيّدة المفقودة واقعاً و هو التدليس، أو بإظهار الشيء على خلاف جنسه كبيع المُموّه على أنّه ذهب أو فضة[7] . این مورد که مقدس اردبیلی و صاحب جواهر غش شمردند، از چهار قسم فوق نیست و یک مورد هم باید اضافه کرد که راست نگفتن هم غش است.

دلیل وجوب صدق

ادله‌ای در فقه به‌صورت پراکنده هست که دلالت دارند راست گفتن واجب است.

علامه حلی در تذکره می‌فرماید: «فيجب على البائع حفظ الأمانة بالصدق في الإخبار عما اشترى به وعما قام به عليه»[8] .

آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[9] .

«و تخونوا اماناتکم» در این آیه به معنای «لاتخونوا اماناتکم» است و از خیانت‌درامانت نهی می‌کند و امانت در ما نحن فیه، اعتماد مشتری به بایع است.

احادیث فراوانی داریم که آن‌ها را نقل می‌کنیم:

1- عن الرضا عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): ليس منّا من غشّ مسلماً ، أو ضره أو ماكره.[10]

2- عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: مر النبي (صلى الله عليه وآله) في سوق المدينة بطعام، فقال لصاحبه: ما أرى طعامك إلّا طيباً، وسأله عن سعره. فأوحى الله عزّ وجلّ إليه أن يدس يده في الطعام ففعل فأخرج طعاماً رديئاً، فقال لصاحبه: ما أراك إلّا وقد جمعت خيانة وغشاً للمسلمين[11] .

3- عن هشام بن الحكم قال: كنت أبيع السابري في الظلال، فمر بي أبو الحسن الأول (عليه السلام) راكباً، فقال لي: يا هشام، إنّ البيع في الظلال غش، والغش لا يحل.[12]

4- عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: سألته عن الرجل يكون عنده لونان من طعام واحد سعرهما بشيء، واحدهما أجود من الآخر فيخلطهما جميعا ثم يبيعهما بسعر واحد، فقال: لا يصلح له أن يغش المسلمين حتى يبينه[13] .

5- عن هشام بن سالم رفعه قال: قال علي عليه‌السلام : لولا أن المكر والخديعة في النار لكنت أمكر الناس[14] .

6- عن أبي بصير قال: سمعت أبا عبدالله عليه‌السلام يقول: أيما رجل من أصحابنا استعان به رجل من إخوانه في حاجة، فلم يبالغ فيها بكل جهده ، فقد خان الله ورسوله والمؤمنين، قلت: ما تعني بقولك: المؤمنين؟ قال: من لدن أمير المؤمنين إلى آخرهم.[15]

7- عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله): ثلاث من كنّ فيه كان منافقاً وإن صام وصلّى وزعم أنّه مسلم: من إذا ائتمن خان، وإذا حدث كذب ، واذا وعد أخلف[16] .

این حدیث را اهل سنت هم نقل نموده‌اند و شیعه هم در بسیاری از کتاب‌های روایی نقل کرده‌اند.

ابوالفتوح رازی این حدیث را در تفسیر خود نقل نموده و ذیل حدیث این داستان را نقل کرده است: «بكير بن معروف گفت از مقاتل حيّان، گفت:

من بر قضاى سمرقند بودم، اين حديث خواندم ابوسعید مقبرى از ابوهریره، گفت، كه رسول-صلّى اللّه عليه و آله-گفت: ثلاث من كنّ فيه فهو منافق: اذا حدّث كذب و اذا اؤتمن خان و اذا وعد اخلف ، گفت: اين حديث بر من سخت آمد و گفتم: كه باشد كه از اين خالى بود؟ و از اين حديث بر خود بترسيدم و بر جملۀ مردمان. قضا رها كردم و از سمرقند به بخارا آمدم و از علماى بخارا بپرسيدم، از ايشان فرجى نديدم. به مرو آمدم و از علماى مرو بپرسيدم، هيچ راحت نديدم. به نيشابور آمدم، هيچ فرج نديدم. شنيدم كه شهر بن حوشب به جرجان است، آنجا رفتم و اين حال بر او عرض كردم، از او بپرسيدم، مرا گفت: من هم چون تو از اين حديث خايفم و لكن سعيد جبير به رى متوارى است، آنجا رو و آنجا طلب كن و از او بپرس باشد كه او در اين چيزى شنيده باشد كه تو را و مسلمانان را در آن فرجى باشد.

گفت: به رى آمدم و سعيد جبير را طلب كردم و اين حديث بر او عرضه كردم و معنى خبر از او بپرسيدم، گفت: تو را بر حسن بصرى بايد رفتن كه در اين خبر چيزى نمى‌دانم گفت. برخاستم و به بصره رفتم. حسن بصرى را از اين حديث بپرسيدم و قصّه با او بگفتم، گفت: رحم اللّه شهرا و سعيدا، از اين حديث نيمه‌اى به ايشان رسيد و نيمه‌اى نرسيد و آن‌چنان بود كه: چون رسول-عليه السّلام-اين حديث بگفت، صحابه دل‌مشغول شدند و نيارستند تا از رسول-عليه السّلام-بپرسند. به حجرۀ فاطمه -عليها السّلام-آمدند و گفتند: يا بنت رسول اللّه! پدرت امروز حديثى گفت كه ما از آن سخت انديشناكيم، اكنون تفضّل كن و براى ما بپرس كه معنى آن خبر چيست؟ خاص است يا عام؟ مراد، بعضى مردمان‌اند يا جمله؟ فاطمه-عليها السّلام-بيامد و از رسول-عليه السّلام-بپرسيد و اين حال بر او عرضه كرد و بگفت كه: صحابه دل‌مشغول شده‌اند از اين حديث. رسول-عليه السّلام-سلمان را فرمود كه آواز داد كه: الصّلاة جامعة تا مردم در مسجد جمع شدند. آنگه به منبر برآمد و خطبه كرد، آنگه گفت: اى مردمان! من گفتم شما را كه سه خصلت هست كه هركس را كه آن سه خصلت در او باشد منافق بود: در حديث دروغ گويد و در امانت خيانت كند و وعده را خلاف كند. به اين حديث شما را نخواستم، منافقان را خواستم امّا آنچه گفتم: اذا حدث كذب، در حديث دروغ گويد، منافقان را خواستم كه به نزديك من آمدند و گفتند: ما به تو ايمان داريم و به نبوّت تو مقرّيم، [من] ايشان را باور داشتم، خداى تعالى آيت فرستاد در حق ايشان: ﴿إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ.﴾

امّا آنچه گفتم: اذا اوتمن خان؛ چون امينش دارند خيانت كند، آن امانت نماز است؛ و شرايط دين، ايشان در آن خيانت كردند و خداى تعالى در ايشان بفرستاد:

﴿إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً ﴾؛ و قال: ف﴿َوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. اَلَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. اَلَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ﴾؛ و امّا آنچه گفتم: اذا وعد اخلف، آن بود كه ثعلبة بن مالك بيامد و گفت: يا رسول اللّه! انّ لي غنيمات و انّي لمولع بالسّائمة؛ من گوسپندكى چند دارم و من مولع باشم به چهارپاى، دعا كن خداى را تا مرا بركه‌اى دهد كه من حقّ خداى و حقهاى ديگر بواجبى بگزارم. من دعا كردم، خداى او را گوسپندى بى‌مر داد. چون وقت صدقه آمد، كس فرستادم، بخل كرد و وعده خلاف كرد. خداى تعالى اين آيت فرستاد﴿: وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحِينَ. فَلَمّا آتاهُمْ﴾ ، الى قوله: ﴿وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ ﴾. صحابه رسول دل‌خوش شدند و مالى عظيم به صدقه دادند.[17]

بنابراین حدیث، خیانتی که در روایات آمده است اصلاً شامل بحث ما نمی‌شود. به‌عبارت‌دیگر نفاق مراتبی دارد و نفاق در اعتقادات با نفاق در عمل فرق دارد. موضوع این حدیث، نفاق اعتقادی است که این سه ویژگی را دارد. به‌عبارت‌دیگر هر کس که منافق است این سه ویژگی را دارد نه آنکه هر کس این سه ویژگی را دارد، منافق است.

به عبارت سوم نفاق امر تشکیکی و ذو مراتب است. اگر حدیث پیامبر ملاک باشد، پیامبر فرمود مراد من منافقین هستند اما حدیث امام سجاد علیه‌السلام خطاب به مسلمین است. حدیث امام سجاد مرتبه پایین نفاق در مسلمان را می‌فرماید اما حدیث پیامبر اکرم مرتبه اعلای نفاق در منافق را می‌فرماید.

نتیجه آنکه اگر بایع راست نگوید، به مشتری خیانت کرده است و خیانت حرام است.


[1] الدروس الشرعية في فقه الإمامية‌، الشهيد الأول، ج3، ص218.
[2] رياض المسائل، الطباطبائي، السيد علي، ج8، ص221.
[3] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين)، الحسيني العاملي، السید جواد، ج13، ص822.
[4] مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، المحقق المقدّس الأردبيلي، ج8، ص375.
[5] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج23، ص316.
[6] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج23، ص316.
[7] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص280.
[8] تذكرة الفقهاء، العلامة الحلي، ج11، ص222.
[9] سوره انفال، آيه 27.
[10] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج17، ص284، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[11] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج17، ص282، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[12] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج17، ص466، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[13] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص112، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[14] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج12، ص242، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[15] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج16، ص383، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[16] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج15، ص340، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.
[17] روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، الرازي، ابوالفتوح، ج9، ص307.