1401/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکت /علل ورشسکتگی شرکتها
علل ورشکستگی شرکتها
ابتدا به ذهن میآید که این بحث فقهی نیست ولی با توضیحی که داده خواهد شد روشن میشود که نتایج فقهی دارد. هدف آن است که چرا شرکتها ورشکسته میشوند و آیا این ورشکستگی جرم است؟ بهعبارتدیگر آیا ورشکستگی میتواند آثار کیفری داشته باشد یا صرفاً دارای آثار حقوقی است؟ این مسئله فقهی است.
علت ورشکسته شدن شرکتها متفاوت است. گاهی علت یکچیز است و گاهی مجموعه اموری علت ورشکستگی است. گاهی در یک شرکت، عاملی موجب ورشکستگی است و گاهی در شرکت دیگری عامل دیگری موجب ورشکستگی است. اسباب ورشکستگی گاهی انسانی است و گاهی غیرانسانی مثل زلزله و کرونا. گاهی اسباب ورشکستگی داخلی است و گاهی خارجی، یعنی گاهی عاملی از داخل شرکت موجب ورشکسته شدن است و گاهی عاملی از خارج شرکت باعث ورشکسته شدن است. گاهی علت ورشکستگی قابلکنترل است و گاهی قابلکنترل نیست. گاهی اختیاری و گاهی غیر اختیاری است.
اسباب اختیاری و انسانی
معاملات حرام
عوامل انسانی از داخل شرکت مثل آنکه شرکتی مبتلا به معاملات حرام شود، مثل رباخواری، غِشّ در معامله، تدلیس، احتکار، غبن در معامله و ... . معاملات حرام طبق آیات و روایات موجب سلب برکت میشود و همینکه خدا، برکت را از چیزی برداشت، موجب خسارت میشود.
ازنظر تاریخی هم در زمان جاهلیت مردم رباخواری میکردند و وضع اقتصادی آنها خیلی بد بود، وقتی اسلام آمد، ربا را حرام کرد و وضع اقتصادی مردم خوب شد. امروزه میگویند اگر بانک یا شرکتها ربا بخورند یا معاملات حرام انجام دهند، وضع اقتصادی آنها خوب میشود اما ازنظر حقیقی و معنوی خسارت خواهند کرد.
ظاهر آیات و روایات آن است که ربا، باعث کم شدن مال انسان است.
آیات
﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾.[1] ابن عباس این آیه را به نقص تفسیر کرده است، در ظاهر ربا زیاد میشود اما در حقیقت کم میشود.
﴿وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَا في أَمْوالِ النّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ﴾[2] . مال رباخوار نزد خدا زیاد نمیشود و رباخوار خسارت میبیند. ورشکستگی خسارتی است که به دلیل ربا است. یک معنا آن است که رباخوار ازنظر معنوی رشد نمیکند و یک معنا آن است که ازنظر ظاهری هم رشد نمیکند.
﴿قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ﴾.[3] زیادی ظاهری ملاک نیست.
﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعًا فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾.[4] خدا بعض خبیث را روی بعضی قرار میدهد و متراکم میشوند و آنها را در جهنم قرار میدهد، آنها خسارت دیدهاند و رشد نمیکند.
روایات
«إن الربا وإن كثر فإن عاقبته تصير إلى قل»[5] کم شدن مادی مراد است.
«ما كثر الربا إلا كان عاقبته إلى قلة»[6] هر کس با ربا ثروتی بیندوزد، سرانجام آن کم شدن است.
«وَ عَنْهُ ع إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ هَلَاكاً ظَهَرَ فِيهِمُ الرِّبَا»[7] . چه اینکه شخص ربا بخورد و چه اینکه شرکت ربا بخورد، باعث هلاکت میشود. این حدیث از مجمعالبیان نقل شده است و سند ندارد. اصل حدیث چنین است: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا لِمَا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ وَ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِ الْأَمْوَالِ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا اشْتَرَى الدِّرْهَمَ بِالدِّرْهَمَيْنِ كَانَ ثَمَنُ الدِّرْهَمِ دِرْهَماً وَ ثَمَنُ الْآخَرِ بَاطِلًا فَبَيْعُ الرِّبَا وَ شِرَاؤُهُ وَكْسٌ عَلَى كُلِّ حَالٍ عَلَى الْمُشْتَرِي وَ عَلَى الْبَائِعِ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ الرِّبَا لِعِلَّةِ فَسَادِ الْأَمْوَالِ كَمَا حَظَرَ عَلَى السَّفِيهِ أَنْ يُدْفَعَ إِلَيْهِ مَالُهُ لِمَا يُتَخَوَّفُ عَلَيْهِ مِنْ فَسَادِهِ حَتَّى يُؤْنَسَ مِنْهُ رُشْدٌ فَلِهَذِهِ الْعِلَّةِ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّبَا وَ بَيْعَ الدِّرْهَمِ بِالدِّرْهَمَيْنِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ لِمَا فِيهِ مِنَ الِاسْتِخْفَافِ بِالْحَرَامِ الْمُحَرَّمِ وَ هِيَ كَبِيرَةٌ بَعْدَ الْبَيَانِ وَ تَحْرِيمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا لَمْ يَكُنْ إِلَّا اسْتِخْفَافاً مِنْهُ بِالْمُحَرَّمِ الْحَرَامِ وَ الِاسْتِخْفَافُ بِذَلِكَ دُخُولٌ فِي الْكُفْرِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بِالنَّسِيئَةِ لِعِلَّةِ ذَهَابِ الْمَعْرُوفِ وَ تَلَفِ الْأَمْوَالِ وَ رَغْبَةِ النَّاسِ فِي الرِّبْحِ وَ تَرْكِهِمُ الْقَرْضَ وَ الْقَرْضُ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَ الظُّلْمِ وَ فَنَاءِ الْأَمْوَال»[8] .
حدیث را شیخ صدوق با سند خود از محمد بن سنان نقل کرده است. در میان راویان یک محمد بن سنان داریم و یک عبدالله بن سنان. گاهی ابن سنان گفته میشود که مشترک بین هردو است. اگر ابن سنان از امام صادق علیهالسلام نقل کند، عبدالله بن سنان است و اگر از امام رضا علیهالسلام نقل کند، محمد بن سنان است.
عبدالله بن سنان موثق است ولی نجاشی و ابن غضائری، محمد بن سنان را کذاب دانستهاند و او را غالی و مضطرب الحدیث معرفی کردهاند، در مقابل ایشان، افرادی مثل شیخ طوسی و علامه حلی و صاحب وسائل، محمد بن سنان را موثق دانستهاند. ظاهر آن است که او ضعیف است چون نظر نجاشی بر دیگران مقدم است. توثیق علامه حلی و صاحب وسائل فایدهای ندارد چون علامه متوفای قرن نهم و صاحب وسائل قرن یازدهم است و توثیقات ایشان حدسی است و توثیق حدسی اعتبار ندارد. شیخ طوسی که محمد بن سنان را توثیق کرده است، احتمالاً محمد بن سنان را با عبدالله بن سنان اشتباه کرده است لذا قابلاعتماد نیست.
لکن میتوان از شواهدی به دست آورد که محمد بن سنان موثق است: 1- قمیان مثل علی بن ابراهیم و ابراهیم بن هاشم به محمد بن سنان اعتماد کردهاند و از او حدیث نقل کردهاند. 2- صدوق به محمد بن سنان اعتماد کرده است و صدوق در توثیقات و تضعیفات خود مقلد ابن ولید است که ابن ولید بسیار سختگیر است. وقتی چنین کسی به محمد بن سنان اعتماد کرده است پس موثق است.
اما اینکه نجاشی او را کذاب یا غالی دانسته است، احتمال دارد که مذهب ابن غضائری را داشته است. ابن غضائری، محمد بن سنان را تضعیف کرده است و تضعیفات ابن غضائری قابلاعتماد نیست چون او مسلمات اعتقادی امروز را غلو میدانسته است. تضعیف ابن نجاشی مستند به تضعیف ابن غضائری است که ضرری ندارد و توثیق او از اعتماد قمیون اثبات میشود.
توثیق عام محمد بن سنان از طریق نقل صدوق در من لایحضره الفقیه و اینکه صدوق در مقدمه من لایحضره الفقیه روایات این کتاب را حجت دانسته است، اثبات نمیشود؛ چون کسانی در میان راویان این کتاب هستند که یقیناً ضعیف هستند. ممکن است صدوق احادیث را حجت دانسته است نه راویان را. خصوصاً حدیث مذکور در من لایحضره الفقیه نقل نشده است بلکه در علل الشرایع و عیون اخبار الرضا نقل شده است.
شیخ صدوق به محمد بن سنان دو سند دارد که یکی معتبر است: صدوق از پدرش از علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم از محمد بن سنان. البته این سند اشکالی دارد که محمد بن سنان از اصحاب امام رضا علیهالسلام است و ابراهیم بن هاشم نیز از اصحاب امام رضا علیهالسلام است و هم طبقه هستند. اینکه اصحاب امام هشتم از اصحاب امام هشتم نقل کند، اشکال دارد و سند حدیث دانی السند است، چون هم طبقه از هم طبقه نقل کرده است.
وَکس یعنی نقص و کم شدن مال.
یک احتمال آن است که رباخوار موجب ورشکسته شدن دیگران و زیاد شدن مال خود میشود. وقتی مال رباخوار زیاد شد، مالش کم میشود، چون وقتی مال کسی زیاد شد و حقوق فقرا را نپرداخت، فقرا جری میشوند و مالش را آتش میزنند یا سرقت میکنند لذا مال او کم میشود. ربا موجب نقص مال است و نقص مال موجب ورشکستگی است.
مسائلی مانند احتکار، غِشّ و تدلیس هم باعث ورشکستگی است؛ آنکه در معامله غش میکند در ظاهر سود برده است ولی در حقیقت ضرر کرده است چون اعتماد مشتری را از دست داده است و لذا شرکت ضرر میکند.