1401/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکتها /مؤیدات روایی اعتبار شخصیت حقوقی و مالک بودن آن
مؤیدات روایی اعتبار شخصیت حقوقی و مالک بودن آن
از بعض روایات میتوان استفاده نمود که شخصیت حقوقی مورد تائید شارع است و میتواند مالک اموال باشد. در روایات، دولت و سلطان بهعنوان شخصیت حقوقی و مالک اموال تائید شدهاند. برخی از این روایات را در جلسه گذشته اشاره کردیم و به برخی دیگر نیز اشاره میشود چون هم کلام اهلبیت علیهمالسلام است و برکت دارد و هم نکات فقهی و رجالی خوبی دارد.
1- «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَارِقِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: وَصَفْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ يَقُولُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِمَّنْ يَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ فَقَالَ إِذَا وَلُوكُمْ يُدْخِلُونَ عَلَيْكُمُ الْمِرْفَقَ وَ يَنْفَعُونَكُمْ فِي حَوَائِجِكُمْ قَالَ قُلْتُ: مِنْهُمْ مَنْ يَفْعَلُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَفْعَلُ قَالَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ مِنْهُمْ فَابْرَءُوا مِنْهُ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُ. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ مِثْلَهُ». (وسائل الشیعه ج 17 ص 196)
این حدیث دلالت دارد که اگر حاکم جائر به عامل خود کمک کند، دریافت کمک او برای عامل حلال است، یعنی جائر نسبت به اموالی که در دست اوست، مالک است.
ظاهر حدیث آن است که از کافی نقل شده است و در پایان آن میگوید شیخ طوسی نیز حدیث را در تهذیب نقل نموده است، ولی مسلم است که شیخ حر حدیث را از تهذیب نقل کرده است نه از کافی، چون اشتباهات تهذیب را در حدیث آورده است. (میرداماد در الرواشح السماویه فرموده است هیچ حدیثی در تهذیب نیست مگر آنکه در متن یا سند آن ایراد وجود دارد. دلیل وجود اشکال این نیست که شیخ طوسی کتاب را با اشکال نوشته است بلکه وقتی تهذیب تألیف شد، جایگزین کافی و من لایحضره الفقیه شد و کتاب درسی و موردتوجه علما قرار گرفت و همین امر موجب شد که زیاد از آن استنساخ شود و نسخهبدلهای آن زیاد شود لذا اشکال در آن وارد شد).
سند حدیث: سهل بن زیاد موثق است چون کلینی از سهل بن زیاد، چهار هزار حدیث نقل کرده است، پس به او اعتماد داشته است.
در تهذیب، احمد بن محمد بارقی و در کافی، احمد بن محمد برقی آمده است و همین هم نشاندهنده آن است که شیخ حر حدیث را از تهذیب نقل کرده است. بارق، کوهی در یمن است.
علی بن ابی راشد یا ابی علی راشد؛ به این جمع و تفریق در سند حدیث میگویند. چنین اشکالی در صحیح بخاری بهاندازهای است که یکی از علمای اهل سنت کتابی دوجلدی علیه بخاری درباره جمع و تفریقهای صحیح بخاری نوشته است.
ابراهیم سندی اهل سند (پاکستان امروزی) از اصحاب امام صادق علیهالسلام است. یونس بن عمار نیز از اصحاب امام صادق علیهالسلام است. اگر کلام شیخ مفید را درباره شاگردان امام صادق علیهالسلام بپذیریم که فرموده است: امام صادق چهار هزار شاگرد داشته است که همه آنها ثقه هستند، سند این حدیث صحیح میشود وگرنه سند حدیث ضعیف است.
2- «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ وَ غَيْرِهِ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: كَانَ النَّجَاشِيُّ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهَاقِينِ عَامِلًا عَلَى الْأَهْوَازِ وَ فَارِسَ- فَقَالَ بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- إِنَّ فِي دِيوَانِ النَّجَاشِيِّ عَلَيَّ خَرَاجاً وَ هُوَ مِمَّنْ يَدِينُ بِطَاعَتِكَ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ لَهُ كِتَاباً قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ كِتَاباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سُرَّ أَخَاكَ يَسُرَّكَ اللَّهُ فَلَمَّا وَرَدَ عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَجْلِسِهِ فَلَمَّا خَلَا نَاوَلَهُ الْكِتَابَ وَ قَالَ لَهُ هَذَا كِتَابُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ مَا حَاجَتُكَ فَقَالَ عَلَيَّ خَرَاجٌ فِي دِيوَانِكَ قَالَ لَهُ كَمْ هُوَ قُلْتُ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ قَالَ فَدَعَا كَاتِبَهُ فَأَمَرَهُ بِأَدَائِهَا عَنْهُ ثُمَّ أَخْرَجَ مِثْلَهُ فَأَمَرَهُ أَنْ يُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ ثُمَّ قَالَ هَلْ سَرَرْتُكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَمَرَ لَهُ بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ أُخْرَى فَقَالَ لَهُ هَلْ سَرَرْتُكَ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَمَرَ لَهُ بِمَرْكَبٍ ثُمَّ أَمَرَ لَهُ بِجَارِيَةٍ وَ غُلَامٍ وَ تَخْتِ ثِيَابٍ فِي كُلِّ ذَلِكَ يَقُولُ هَلْ سَرَرْتُكَ فَكُلَّمَا قَالَ نَعَمْ زَادَهُ حَتَّى فَرَغَ قَالَ لَهُ احْمِلْ فَرْشَ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي كُنْتُ جَالِساً فِيهِ حِينَ دَفَعْتَ إِلَيَّ كِتَابَ مَوْلَايَ فِيهِ وَ ارْفَعْ إِلَيَّ جَمِيعَ حَوَائِجِكَ قَالَ فَفَعَلَ وَ خَرَجَ الرَّجُلُ فَصَارَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْدَ ذَلِكَ فَحَدَّثَهُ بِالْحَدِيثِ عَلَى وِجْهَتِهِ فَجَعَلَ يَسْتَبْشِرُ بِمَا فَعَلَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ- كَأَنَّهُ قَدْ سَرَّكَ مَا فَعَلَ بِي قَالَ إِي وَ اللَّهِ لَقَدْ سَرَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». (وسائل الشیعه ج 17 ص 196)
حدیث دلالت دارد که نجاشی بهعنوان حاکم، مالک اموال بود و اموالی را که به آن شخص داده است، حق تصرف داشته است.
سند حدیث مانند حدیث قبلی مشکل دارد. این حدیث معلَّق است چون ابتدای سند حذف شده است. سند کلینی به ابن محبوب، صحیح است. ابراهیم نهاوندی، بهاحتمالزیاد همان ابراهیم بن اسحاق نهاوندی است که احتمالاً اهل نیشابور است نه نهاوند همدان. شیخ طوسی و نجاشی درباره او فرمودهاند: او ضعیف است ولی کتابهایی دارد که سدید (محکم) هستند. ظاهر این عبارت تناقض دارد. شاید بتوان توجیه کرد که ممکن است کسی ضعیف باشد ولی کتابهایش دقیق باشند، مثلاً در خودش در نقل ضعیف است ولی در کتابت ضعیف نیست.
سیاری همان احمد بن محمد سیار است که در بحثهای قرآنی، اسمش زیاد آمده است ولی ضعیف است. ابن جمهور از اصحاب امام رضا علیهالسلام است و نمیتواند از نجاشی که از اصحاب امام صادق علیهالسلام است نقل کند، لذا در سند حدیث افتادگی وجود دارد و حدیث مرسل است.
پس سند حدیث از چند جهت مشکل دارد: ابراهیم نهاوندی ضعیف است، سیاری توثیق ندارد، ابن جمهور توثیق ندارد و سند حدیث مرسل است.
3- «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَنْبَارِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً أَسْتَأْذِنُهُ فِي عَمَلِ السُّلْطَانِ فَلَمَّا كَانَ فِي آخِرِ كِتَابٍ كَتَبْتُهُ إِلَيْهِ أَذْكُرُ أَنِّي أَخَافُ عَلَى خَيْطِ عُنُقِي وَ أَنَّ السُّلْطَانَ يَقُولُ لِي إِنَّكَ رَافِضِيٌّ- وَ لَسْنَا نَشُكُّ فِي أَنَّكَ تَرَكْتَ الْعَمَلَ لِلسُّلْطَانِ لِلرَّفْضِ- فَكَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ ع فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْخَوْفِ عَلَى نَفْسِكَ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ إِذَا وُلِّيتَ عَمِلْتَ فِي عَمَلِكَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ تُصَيِّرُ أَعْوَانَكَ وَ كُتَّابَكَ أَهْلَ مِلَّتِكَ وَ إِذَا صَارَ إِلَيْكَ شَيْءٌ وَاسَيْتَ بِهِ فُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى تَكُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ كَانَ ذَا بِذَا وَ إِلَّا فَلَا». (وسائل الشیعه ج 17 ص 201)س
اگر خَیط عنقی باشد یعنی نخاع گردن و اگر خَبط عنقی باشد یعنی قطع شدن گردن.
حدیث دلالت واضحی ندارد چون ممکن است از باب اضطرار باشد.
مشکل سند این حدیث در حسن بن حسین انباری است که در رجال اسم زیادی از او نیامده است و قابلاعتماد نیست، مگر رجال ابن داود که درباره او مینویسد: احتمالاً حسن بن حسین جُهدری کندی درست است که در این صورت مجهول نیست بلکه ثقه و قابلاعتماد است. راوی حسن بن حسین انباری و حسن بن حسین جُهدری کندی، علی بن حکم است، لذا یک نفر هستند.
4- «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُظَفَّرٍ الْعَلَوِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى قَالَ رَوَى أَصْحَابُنَا عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ صِرْتَ إِلَى مَا صِرْتَ إِلَيْهِ مِنَ الْمَأْمُونِ- فَكَأَنَّهُ أَنْكَرَ ذَلِكَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَا هَذَا أَيُّمَا أَفْضَلُ النَّبِيُّ أَوِ الْوَصِيُّ فَقَالَ لَا بَلِ النَّبِيُّ فَقَالَ أَيُّمَا أَفْضَلُ مُسْلِمٌ أَوْ مُشْرِكٌ فَقَالَ لَا بَلْ مُسْلِمٌ قَالَ فَإِنَّ الْعَزِيزَ عَزِيزَ مِصْرَ كَانَ مُشْرِكاً وَ كَانَ يُوسُفُ ع نَبِيّاً وَ إِنَّ الْمَأْمُونَ مُسْلِمٌ وَ أَنَا وَصِيٌّ وَ يُوسُفُ سَأَلَ الْعَزِيزَ أَنْ يُوَلِّيَهُ حِينَ قَالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ- وَ أَنَا أُجْبِرْتُ عَلَى ذَلِكَ الْحَدِيثَ». (وسائل الشیعه ج 17 ص 202)
عمل امام علیهالسلام درست است و نمیتوان آن را دلیل قرار داد. لکن سبک و سیاق حدیث و استناد به داستان حضرت یوسف، نشاندهنده آن است که ورود به حکومت جائر، جایز است.
محمد بن علی بن الحسین یعنی شیخ صدوق. مظفر بن جعفر بن مظفر علوی ناشناس است. معمولاً شیخ صدوق اساتیدی دارد که در رجال مبهم هستند، چون شیخ صدوق کتابهایش را در بلخ و سمرقند نوشته است و این منطقه شیعهنشین بوده است ولی ما با علمای آن آشنایی نداریم.
جعفر بن محمد بن مسعود عیاشی و نیز پدرش اهل همان منطقه هستند. محمد بن نُصَیر، اگر محمد بن نُصَیر نَمیری باشد همان کسی است که علویهای سوریه پیرو او هستند و رئیس فرقه آنهاست. اگر محمد بن نُصَیر کشی اهل سمرقند باشد، بسیار جلیلالقدراست. به دلیل اینکه راوی قبلی عیاشی است، پس محمد بن نصیر کشی است که هر دو اهل سمرقند هستند لذا سند مشکلی ندارد.
5- «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَرَى فِي رَجُلٍ يَلِي أَعْمَالَ السُّلْطَانِ لَيْسَ لَهُ مَكْسَبٌ إِلَّا مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ أَنَا أَمُرُّ بِهِ فَأَنْزِلُ عَلَيْهِ فَيُضِيفُنِي وَ يُحْسِنُ إِلَيَّ وَ رُبَّمَا أَمَرَ لِي بِالدِّرْهَمِ وَ الْكِسْوَةِ وَ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ لِي كُلْ وَ خُذْ مِنْهُ فَلَكَ الْمَهْنَأُ وَ عَلَيْهِ الْوِزْرُ». (وسائل الشیعه ج 17 ص 213)
حفص بن سالم همان کسی است که در بحث بیع فضولی مکاسب، نامش آمده است. این حدیث دلالت دارد که معامله با شخصی که درآمدش از طریق سلطان و دولت است، حلال است. گناه تکلیفی به گردن سلطان است ولی معامله با او جایز است. سند حدیث هم صحیح است.