1401/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/ورشکستگی شرکتها /بررسی کلام مرحوم نائینی پیرامون اعتباریات
بررسی کلام مرحوم نائینی پیرامون اعتباریات
بحث درباره اعتباريات بود و اینکه شرکتهاي تجاري و بازرگاني، يک نوع امري اعتباریاند و اين امر اعتباري مورد تأييد شارع است. جلسات قبل توضيحی موارد خلط بین امور اعتباری و امور حقیقی ارائه شد. شاید اولين کسي که خلط بين امور اعتباري و واقعي را مطرح نموده است، مرحوم کمپاني در حاشيه کفايه است.
امور اعتباري و انتزاعي از منظر میرزای نائینی
مرحوم نائینی در بحث استصحاب به مناسبت اينکه میخواهد حکم تکليفي و وضعي را توضيح بدهد، بحثي را تحت عنوان فرق بين امور اعتباري و امور انتزاعي مطرح نموده است. ابتدا ايشان فرموده است که در کلمات شيخ انصاري گاهي امور اعتباري و انتزاعي خلط شده است.
البته اين خلط فقط در کلام شيخ نيست بلکه امروزه هم اين دو کلمه را بهجای هم به کار ميبرند، اعتباري را انتزاعي میدانند و انتزاعي را اعتباري. حتي گاهی اموري را اعتباري میشمارند و گاهي حقيقي و گاهي انتزاعي. مثلاً حجيت قطع از امور حقيقي است، اينکه قطع حجت است ذاتاً و قابل جعل نيست يک واقعيت خارجي است، ولي در بحث امارات وقتي درباره حجیت خبر واحد بحث میشود، گفته میشود حجيت، امری اعتباري است و تابع اعتبار معتبر است.
مرحوم نائینی فرموده است: امور اعتباري يعني اموري که واقعيت آنها مربوط به همان فرض، لحاظ و توجه معتبِر است. البته نه هر معتبِری، بلکه معتبِری که معتبَر باشد.
اقسام اشیاء برحسب واقعیت و اصالت
آقاي نائینی میفرمایند: بعضي اشياء واقعيت خارجیاند، بعضي اشياء واقعيت خارجي نيستند. در هر دو صورت يا اصیلاند يا اصيل نيستند، بنابراین اشیاء به چهار قسم تقسیم میشوند:
1. بعضي از اشياء واقعيت خارجیاند و در خارج هم اصالت دارند. ايشان فرموده است: خارجی اعم از امور مجرد و امور مادي است، مثلاً خداوند يک واقعيت خارجي است يا زيد و رنگ و مکان و زمان زيد، واقعيتي خارجي هستند و تابع اعتبار معتبِر هم نيست. ايشان تصريح کرده است اين قسم مثل جواهر و اعراضاند.
2. اموري که واقعيت دارند، اصيل هم هستند اما در خارج نيستند، مثل امور اعتباري که واقعيت آنها به همان اعتبار آنهاست مثل زوجيت، ملکيت، توليت، نيابت، وصايت و... .
اين مثال را میرزای نائینی نگفته است ولی من ذکر میکنم: احکام تکليفي همه اعتباریاند؛ وجوب، حرمت و ...؛ اما طهارت و نجاست اعتبار هستند يا امور خارجي؟ وقتي شارع میگوید بول نجس است، از يک واقعيت خبر میدهد يا اينکه صرفاً يک اعتبار است، مثل خیابانی که یک روز باز است و روز ديگر ميبنديم. هر دو نظر در کلمات شيخ انصاري وجود دارد؛ شیخ انصاری فرموده است طهارت و نجاست اعتبار شارع است يعني واقعيتي ندارند. در مواردی هم فرموده است طهارت و نجاست اموریاند که کشف عنها الشارع، يعني شارع چون نسبت به حقيقت اين شيء علم دارد آن شيء را طاهر میداند و اين شيء را نجس.
3. اموري که انتزاعیاند و هيچ واقعيتي ندارند حتي در نزد معتبر مثل فوقيت و تحتيت که به اعتبار چيزي ديگر فوقيت و تحتيت معنا پيدا میکند يا قبليت و بعديت که نسبت به اشياء معنا پيدا میکند.
4. اموری که منشأ انتزاع آنها مثل خود آنها انتزاعیاند. در قسم قبلي، خود اینها انتزاعي بود اما منشأ انتزاعشان امور حقيقي بود. مثلاینکه شارع میفرماید حيازت سبب ملک است، اگر کسي زميني را احيا کند مالک میشود. خود ملکيت اعتبار است و ملکيت را از حيازت انتزاع کرديم که نوعی اعتبار است. حيازت برای ملکيت سببيت دارد. ملکيت از حيازت انتزاع شده است، درواقع انتزاع از انتزاع يا انتزاع از اعتباراست.
تفاوت امور اعتباری و امور انتزاعی
مرحوم نائینی اين چهار قسم را بيان میکند بعد نتيجه میگیرد که امور انتزاعي غير از امور اعتباري است. فرق آنها در اين است که امور اعتباري، تابع معتبر هستند که چه اعتبار کند، درحالیکه امور انتزاعي تابع اعتبار معتبر نيست بلکه منشأ انتزاع میخواهد. در امور اعتباري گفته میشود چه کسي اعتبار کرد مثلاً چه کسي اين اسم را براي اين بچه اعتبار کرد؛ اما در امور انتزاعي گفته نمیشود که چه کسي آن را انتزاع کرد، بلکه گفته میشود از چه چيزي انتزاع شده است.
فرق ديگر امور انتزاعی و امور اعتباری اين است که امور اعتباري، قابلتغییرند درحالیکه امور انتزاعي قابلتغییر نيستند، يعني مثلاً قبل و بعد، قابل عوض شدن نيستند، بلکه اشياء هستند که قبل و بعد را عوض میکنند. مثلاً فردا را ميگوييم نيامده است اما چندين ساعت که بگذرد ميگويیم همان فردا گذشت.
اشکالات استاد به مرحوم نائینی
اولاً اينکه آقاي نائینی کلمه اصيل، يا متأصل را معنا نکرده است و اگر اين کلمات را توضيح میداد روشن ميشد که اين اشکالات به ايشان وارد است يا نه.
اصيل، معنايی در فلسفه دارد، مثلاً در بحث اصالةالوجود يا اصالةالماهية. معنای اصیل در فلسفه ذو اثر بودن است. اگر مراد آقاي نائینی اين باشد، در همان قسم اول که فرمود وجود چه مجرد، چه مادي به جوهر و عرض مثال ميزند. اين خلط مبحث است. اگر بحث جوهر و عرض است که در بحث جوهر و عرض گفتهاند، جواهر و اعراض ماهیاتاند و ماهيات اصيل نيستند. اگر بحث در مورد وجود بهصورت عام است، در اين صورت نبايد بگوييد مثل جواهر و اعراض یعنی مثال به جواهر و اعراض اشتباه است. يعني ايشان گفته است اصيل، بعد وجود را مطرح کرده است سپس جواهر و اعراض را بهعنوان مثال بیان کرده است.
اگر مراد از اصيل يعني آن چيزي که ما بإزاء خارجي دارد، مثلاً کتاب وجود خارجي دارد يعني اين شيء خارجی، اما فوقيت وجود خارجي ندارد. در اين صورت قسم دوم که میفرماید، اعتبار اصيل است، اين مثال اشتباه است. طبق اين حرف کل قسم دوم اشتباه است، چون ملکيت و زوجيت که در مثال ايشان بود، وجود خارجي ندارند.
اشکال ديگر به فرمايش ايشان اين است که ايشان در قسم اول مثال به زيد زد که زيد يک موجود اصيل و خارجي است يا مثل رنگ زيد يا مثل مکان و زمان زيد. زمان و مکان يعني مقوله اين و متي. اشکال اين است که اين و متي جزء مقولات نسبي و اضافیاند که وجود خارجي ندارند. کما اينکه برای عرض، رنگ زيد را مثال زده است که جزء مقوله کيف مبصر و یکی از ماهيات است.
اشکال خيلي مهم به فرمايش ايشان اين است که مسئله ملک را با بحث جِده خلط کردهاند و ملک انسان نسبت به اموال خود را مرتبه پايين از ملک خداوند نسبت به اشياء دانسته است. خداوند مالک همه اشياء است «و لله ملک السموات و الارض» (آل عمران/189)، در مرتبه پايينتر پيامبر و ائمه علیهمالسلام مالک همهچیز هستند و در مرتبه پایینتر هر انسانی مالک برخي چیزهاست. اين کلام نشان میدهد که در ذهن آقاي نائینی اين بوده است که ملکيت داراي مراتب و درجات است و ايشان اصلاً تصور درستی از ملکيت و جِده نداشته است. اگر ميگوييم خداي متعال مالک اشياء است، به اين ملکيت، اضافه اشراقيه میگویند، اما ملکيت انسان را اضافه مقوليه میگویند. اینکه در فلسفه میگویند ملکيت جزء مقوله جِده است، مراد از جده در اينجا ملکيت انسان است و ملکیت خدا مراد نیست. خدا مالک اشياء است يعني خداوند خالق است. اضافه اشراقي يعني ايجاد کردن و هیچیک از مقولات دهگانه در ملکيت خداوند قابلتصور نيست.
اصل کلام آقاي نائینی که خواست امور اعتباري و انتزاعي را از هم تفکيک نمايد کار خيلي خوبي بوده است و اين کار ايشان در فقه و اصول سابقه نداشت، اما مثالها و تقسيمات ايشان اشکال دارند.