1401/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: چگونگی شکلگیری اعتباریات/ ریشه اعتباریات در واقعیت/ حجر شرکت/ بررسی فقهی قانون تجارت
خلاصه
• ریشه اعتباریات در واقعیت
• جریان و عدم جریان احکام واقعیات در اعتباریات
• چگونگی شکلگیری اعتباریات
متن
شرکت دارای شخصیت حقوقی است و شخصیت حقوقی، امری اعتباری است. به همین دلیل بحث در اعتباریات است. علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم اولین کسی است که بحث مستقلی درباره اعتباریات بیان کرده است و بهترین بحث درباره اعتباریات را ارائه کرده است.
اشاره شد که اعتباریات نوعی احساس معتبر هستند. اعتبار کننده احتیاجاتی داشته که گاهی آنها را در قالب شعر یا نثر بیان میکند و این احتیاجات دروغ نیستند و درعینحال وجود خارجی ندارند. یک مصداق واقعی خارجی برای اعتبار هست و معتبر آن را توسعه میدهد و این مجاز است شبیه مجاز عقلی سکاکی که وقتی متکلم میگوید: رایت اسدا فی الحمام، اسد را در معنای خود به کار رفته است ولی از مصداق حقیقی به مصداق اعتباری توسعه داده شده است و معتبر اعتبار کرده است که زید هم اسد است.
ریشه اعتباریات در واقعیت
اعتباریات دروغ نیستند بلکه ریشه در واقعیت دارند. در مثال فوق وقتی میگوییم زید، شیر است، شجاعت که وجه شبه است در واقعیت وجود دارد. در اعتباریات نمیتوان هر چیزی را اعتبار کرد. ممکن است چند بچه هنگام بازی یک نفر را بهعنوان رئیس خود قرار بدهند یا یک حیوان را بهعنوان رئیس گله قرار بدهند، ولی هیچگاه چوب یا سنگ را رئیس نمیکنند. رئیس از رأس گرفته شده است که قوه عاقله بدن است. هیچگاه چوب را رئیس گله قرار نمیدهند ولی ممکن است یک گوسفند را رئیس گله اعتبار کنند.
جریان و عدم جریان احکام واقعیات در اعتباریات
بعضی از احکام برهان و واقعیات خارجی در اعتباریات جاری هستند و بعضی جاری نیستند. در منطق، عناوین معقولات ثانیه منطقی، اعتباری هستند مثل معرف، حجت، شکل اول و ... . قوام چهار شکل به حد وسط است و اگر حد وسط داشت، برهان میشود و اگر حد وسط نداشت، عقیم میشود. حد وسط اصطلاح منطقی است از کجا گرفته شده است. بهعنوانمثال کسی در ادارهای کار دارد، ولی پارتی ندارد. فکر میکند که چهکار کند، یادش میافتد دوستی دارد که با رئیس اداره ارتباط دارد و میتواند واسطه باشد. این دوست حد وسط است که صغرا و کبرا را باهم پیوند میزند. در برهان و استدلال، حد وسط میخواهیم و در اعتباریات هم حد وسط میخواهیم.
احکامی در برهان یا حقیقیات هست که لازم نیست در اعتباریات باشد. مثلاً ضرورت، کلیت، استحاله اجتماع نقیضین از احکام برهان هستند. این احکام در اعتباریات نیست و میتواند رابطه موضوع و محمول، ضرورت نباشد بلکه صرف ادعا باشد و کلیت هم نداشته باشد. ممکن است استحاله هم نداشته باشد. مثلاً درجایی که چند بچه یکی را بهعنوان رئیس خود انتخاب میکنند، صرف ادعا است و ضرورتی ندارد. کلیت هم ندارد و میشود که امروز یکی رئیس باشد و فردا دیگری رئیس باشد. همچنین یکی میتواند او را رئیس بداند و دیگری او را رئیس نداند.
ولی احکام دیگری از برهان در اعتباریات باید باشد، مثلاً در واقعیت خارجی، سبب قبل از مسبب است و اول علت است سپس معلول یا علت قویتر از معلول است.
چگونگی شکلگیری اعتباریات
چگونه احتیاج ما را به اعتبار اموری میکشاند؟ هر موجودی بقاء خود را دوست دارد و حب بقاء در همه وجود دارد. در نباتات، احتیاج به غذا و احتیاج به رشد و نمو و تولیدمثل دارد. (تولیدمثل هم حب بقاء است). در نباتات احتیاج به تغذیه هست اما تغذیه گیاه محدود بوده و فقط در همان مکانی است که او پدید آمده است و اگر غذایش در آن مکان نباشد، خشک میشود. چون احتیاجات گیاه محدود است، نیاز به حرکت ندارد و از خاک و آبوهوا تغذیه میکند که در مکان پدید آمدن آن گیاه وجود دارد. احتیاجات حیوان فراتر از نباتات است و گاهی غذای او فاصله دارد لذا نیاز به حرکت دارد.
احتیاج اصلی تغذیه است و چون فاصله دارد، حرکت هم دارد. نبات غریزه شهوانی ندارد، حیوان غریزه شهوانی دارد، انسان علاوه بر غریزه شهوانی، قصد و غرض هم دارد. نبات قصد و غرض تولیدمثل ندارد، حیوان قصد و غرض ارضا شهوت دارد ولی قصد و غرض بچه ندارد اما انسان قصد و غرض بچه را علاوه بر ارضاء شهوت دارد.
بعضی گفتهاند قانون طبیعت است که میخواهد تولید نسل باشد لذا اگر کسی مشکلات و دردسرهای ازدواج و فرزند آوری را بداند، سراغ آن نمیرود.
چون احتیاجات گیاه با حیوان متفاوت است، توسعه مییابد. در انسان توسعه بیشتری پیدا میکند، انسان رشد و نمو و تغذیه و تولید نسل را با اضافات دیگری دارد. زمانی تمام فکر بچه انسان خوردن شیر است و تمام دنیای او رابطه با مادر است و در فکر آن است که مادر از او راضی باشد. بزرگتر که میشود به پدر و خواهر و برادر توسعه مییابد و بزرگتر که شد رابطههای بیشتری خواهد داشت. در کودکی نیاز به بازی دارد و خاکبازی میکند ولی وقتی بزرگ شد اگر خاک به لباس او برسد لباسش را میتکاند. ابتدا بچه میگوید فقط باید خورد و در فکر آن است که هر چیزی را بخورد. بزرگتر که شد میفهمد همهچیز خوردنی نیست و برخی اشیاء خوردنی هستند. بزرگتر که شد میفهمد باید بخورم تا سیر شوم و کلمه باید را میفهمد. بزرگتر که شد علاوه بر خوردن دنبال آرایش و زیبایی است. بزرگتر که شد نه دنبال خوردن است نه دنبال آرایش، بلکه دنبال شهوت است. بزرگتر که شد در فکر آن است که رانندگی کند یا بنا بشود یا خلبان بشود و علاقهاش چیزهای دیگری است. با تغییر خواستهها، احتیاجات انسان تغییر میکند و مفاهیم و اعتباریاتی که انتزاع میکند، تفاوت میکند. زمانی کل عالمش، خودش و مادرش است و زمانی کل دنیا هم برای او کم است. اینگونه اعتباریات درست میشوند.
برخی از مطالب فوق با بیانات علامه طباطبایی سازگار نیست و نقد کلام ایشان است ولی به جهت اختصار به تکتک مطالب اشاره نشد.