1400/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/حجر /حجر مغمی علیه، مست، نائم و غافل
یکی از اسباب حجر اغماء است. اغماء یعنی بیهوشی، بهعبارتدیگر اغماء یعنی کسی به سبب امری عارضی مثل آمپول بیهوشی یا تصادف یا مواد مخدر، حواس خود را از دست بدهد. به بیهوش، مغمی علیه گفته میشود. در حال بیهوشی تصرفات مالی صحیح نیست و مغمی علیه محجور است. ممکن است کسی محجور باشد ولی احتیاج به ولی نداشته باشد مثلاً کسی که یک ساعت بیهوش است نیاز به ولی ندارد، اما کسی که یک سال بیهوش است ولی لازم دارد.
عبادات مغمی علیه: یک بحث تعلق تکلیف است و بحث دیگر اداء تکلیف. مغمی علیه تکلیف دارد اما ادایش صحیح نیست؛ یعنی مانند نائم است که تکلیف به او تعلق میگیرد اما ادایش صحیح نیست. روایاتی درباره اداء تکلیف هست که یقین دارم دروغ است و نقل آنها را توهین به مقام شامخ اهلبیت میدانم لذا آنها را کنار میگذاریم. طبق قواعد باید بگوییم عبادات مغمی علیه صحیح نیست؛ زیرا در اداء عبادات قصد و اختیار لازم است و مغمی علیه، قصد و اختیار ندارد.
معاملات مغمی علیه: اقرار و نکاح و طلاق مغمی علیه، طبق فتوای اهل سنت صحیح است و حتی طلاق نائم را هم صحیح میدانند؛ اما ازنظر شیعه یکی از شرایط معاملات قصد است و مغمی علیه قصد ندارد لذا معاملات او صحیح نیست. معنای محجور بودن مغمی علیه هم همین است، یعنی معاملات او نافذ نیست چون قاصد نیست. ولی در ضمانات مثلاً اگر در حال بیهوشی مال کسی را تلف کرد، ضامن است چون در ضمانات عقل و قصد و اختیار شرط نیست.
حجر مست
سکر یعنی مستی و فرق بین سکر و اغماء روشن است. مستی یا به شرب خمر است و شرب خمر یا حرام بوده است مثلاً از روی اختیار شرب خمر کرده است و یا شرب خمر حلال بوده است مثلاً مضطر به شرب خمر بوده است؛ و یا مستی به غیر شرب خمر است مثلاینکه گفته میشود مستی جوانی یا مستی ریاست. مستی قسم دوم محل بحث نیست. مستی و سکر واقعی محل بحث است.
عبادات مست: قرآن فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى﴾[1] . احتمال دارد که صلات در این آیه به معنای نماز و عبادت باشد و احتمال دارد که به معنای مسجد باشد. وقتی میفرماید نزدیک مسجد نشوید یعنی بهطریقاولی نزدیک نماز نشوید. دنباله آیه قرینه است بر اینکه صلات به معنای مسجد است: ﴿وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ﴾؛ یعنی در حال جنابت وارد مسجد نشوید مگر آنکه رهگذر باشید. البته ﴿حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ میتواند قرینه باشد که صلات به معنای نماز است.
به هر حال آیه منطوقا یا مفهوما دلالت دارد که مست نماز نخواند. معمولاً فقها مستی را از موانع نماز ذکر نکردهاند. در اینکه بر مست نماز واجب است شکی نیست و معمولاً فقها فتوا میدهند که نماز مست صحیح است اما قبول نیست. گرچه آیه خلاف این مطلب است و ظاهر آیه این است که نماز مست باطل است. لکن کسی یکی از خلل صلات را مستی قرار نداده است. نتیجه آنکه بر مست عبادات واجب است و ظاهراً صحیح هم هست، اما قبول نیست.
معاملات مست: ضمانات مست روشن است، مثلاً اگر در حال مستی کسی را کشت یا مالی را تلف کرد، ضامن است چون در ضمانات عقل و بلوغ و قصد شرط نیست.
در معاملات به معنای اقرار، بیع، اجاره و ...، فتوای اهل سنت آن است که صحیح و نافذ است. لکن یک از شرایط معاملات قصد و اختیار است. کسی که مست است، نمیفهمد چه میگوید؛ درواقع معاملات مست به دلیل عدم اختیار و عدم قصد صحیح نیست.
این بحث مطرح میشود که اگر کسی در حال مستی معامله یا اقرار کرد و در حالت به هوش بودن رضایت داد؛ اگر او را مانند بچه پنجششساله مسلوب العباره بدانیم که الفاظش کالعدم است، رضایت بعد از مستی تصحیح نمیکند، اما اگر او را مانند بچه دوازدهساله مسلوب العباره ندانیم بلکه مسلوب النفوذ است، رضایت بعد از مستی معامله قبلی را تصحیح میکند.
حجر نائم
از مباحث فوق مسئله نائم هم روشن میشود. عبادت بر نائم واجب است اما ادایش صحیح نیست. دلیل مسئله هم آن است که در روایات فرمودهاند باید بعد از بیداری نمازش را بخواند. در معاملات هم نائم قصد و اختیار ندارد لذا باطل است، اما اهل سنت میگویند صحیح است.
حجر غافل، ساهی و ناسی
سهو، نسیان و غفلت هم میتوانند از اسباب حجر باشند. گرچه معنای این سه تفاوت دارد.
عبادات: آیا در موقع سهو و نسیان و غفلت، تکلیف وجود دارد؟ از بعض آیات استفاده میشود که در حال غفلت یا نسیان، تکلیف وجود دارد: ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾[2] ، ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا، قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى﴾[3] . ظاهر آیه آن است که نسیان رافع تکلیف نیست اما حدیث رفع و شبه آن میفرمایند خطا و نسیان رافع تکلف هستند. این دودسته ادله منافات ندارند؛ چون حدیث رفع در بیان رفع مواخذه است نه رفع تکلیف اما دو آیه شریفه دلالت دارند که تکلیف برای ساهی و ناسی وجود دارد، لذا تکلیف دارند؛ اما اینکه ادای تکلیف از آنها صحیح است یا نه؟ بحث مفصلی دارد که فراموشی جزء و شرط و قید، چه حکمی دارند؟
معاملات: فتوای اهل سنت آن است که معاملات در حالت سهو و نسیان، صحیح است اما فتوای شیعه آن است که اختیار و قصد شرط هستند و غافل و ساهی و ناسی قصد و اختیار ندارند.
همیشه در اصول گفته شده است غافل، قابل خطاب نیست و اگر خطاب شود از غفلت خارج میشود. این معنایش عدم تکلیف غافل نیست، بلکه میشود غافل تکلیف داشته باشد اما بهعنوان دیگری که تطبیق دارد، مثلاً «یا ایها الانسان».