درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1400/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/حجر /معنای سفه

 

معنای سفه

یکی از کسانی محجور است، سفیه است. سفیه غیر از مجنون است؛ مجنون در فارسی دیوانه معنا می‌شود اما شاید دقیق‌ترین کلمه در فارسی برای سفیه، خُل باشد. خُل معمولاً به معنای کم‌عقل یا کم‌شعور است اما بی‌شعور یعنی دیوانه. به‌عبارت‌دیگر سفیه کسی است که معمولاً در معامله سرش کلاه می رود. در روایات هم هست که در زمان پیامبر کسی بود که همه در معامله سرش کلاه می‌گذاشتند و رسول خدا برای او خیار فسخ گذاشته بود. معاملات دیوانه از ابتدا باطل است اما معاملات سفیه باطل نیست بلکه اگر محجور از تصرف شود، معاملاتش باطل است. در کتاب‌های فقهی کلمه سفیه را در مقابل رشید قرار داده‌اند، کتاب‌های لغت هم معنای روشنی برای سفیه ذکر نکرده‌اند؛ بعضی گفته‌اند سفاهت ضد حِلم است، بعضی گفته‌اند سفاهت ضد حُلُم است یعنی عقل ندارد، بعضی گفته‌اند سفیه کسی که گمراه است. در روایات فراوان گفته شده کسی که گناه می‌کند سفیه است. در کتاب‌های شیعه و سنی زیاد گفته‌اند سفیه مثل زن یا مثل بچه است. با توجه به اینکه کلمه سفیه در قران معمولاً در مقام مذمت به‌کاررفته است، معلوم می‌شود که نباید مثل زن و بچه باشد، چون قرآن زن و بچه را مذمت نکرده است.

آیات قرآن

آیات شریفه‌ای کلمه رشد یا رشید و کلمه سفیه را ذکر کرده‌اند که بعضی از آن‌ها را می‌آوریم:

1- ﴿«وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا﴾[1] . در این آیه رشد در مقام مدح است و به معنای صرف عقل نیست.

2- ﴿«فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ﴾[2] .

3- ﴿«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴾[3] . اینکه موسی می خواهد دنبال خضر برود که رشد بیابد بااینکه عقل کامل داشت، روشن است که رشد فراتر از عقل است.

4- ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ﴾[4] .

5- ﴿فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا﴾[5] . غیر مسلمان دیوانه نیست اما آیه می‌فرماید مسلمان رشد دارد.

6- ﴿وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا﴾[6] . رشد را در برابر شر قرار داده است نه در برابر بی‌عقلی.

7- ﴿قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا﴾[7] . رشد در برابر ضرر قرار گرفته است.

8- ﴿وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[8] .

9- ﴿وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا﴾[9] .

10- ﴿فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ﴾[10] .

11- ﴿أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ﴾[11] .

12- ﴿فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾[12] .

رشد بیش از عقل یعنی هدایت و اهتداء را بیان می‌کند.

در بعض کتاب‌های لغت مثل قاموس، رشد را به معنای هدایت دانسته است.

اما کلمه سفاهت در آیات آمده است که عبارت‌اند از:

1- ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[13] .

هرکس از ملت و دین ابراهیم علیه‌السلام روی‌گردان باشد، سفیه است. این سفیه به معنای خل نیست؛ بلکه به معنای آن است که دنبال خیر خود نیست.

2- ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[14] .کسانی که بچه‌هایشان را می‌کشند، سفیه‌اند. این سفیه، کم‌عقل نیست بلکه عاقل بودند و می‌کشتند تا بچه‌هایشان اسیر نشوند و آبروی آن‌ها حفظ شود.

3- ﴿قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[15] . سفیه در این آیه به معنای کم‌عقل نیست؛ بلکه به معنای آن است که نان به نرخ روز نمی‌خوری و بلد نیستی مثل ما زندگی کنی.

4- ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴾[16] .

5- ﴿وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا﴾[17] .

6- ﴿فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا﴾[18] .

7- ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ﴾[19] .

8- ﴿أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا﴾[20] . اگر سفیه، آدم بی‌عقل باشد، تکلیف و عقاب ندارد. معلوم می‌شود که سفیه عقاب و تکلیف دارد ولی به معنای بی‌عقل نیست.

نتیجه آنکه کلمه رشد یا رشید صرفاً به معنای عقل نیست، بلکه فراتر از عقل است.

کلام صاحب جواهر

«الوصف الثاني الذي يتوقف عليه رفع الحجر الرشد في المال بلا خلاف أجده فيه، بل الإجماع بقسميه عليه، بل الكتاب والسنة دالة عليه أيضا، والمرجع فيه العرف كما في غيره من الألفاظ التي لا حقيقة شرعية لها، ولا لغوية مخالفة للعرف، وما عن الكشاف ـ من أن الرشد الهداية، والقاموس الاهتداء، والنهاية والصحاح خلاف الغي، المفسر فيهما بالضلال ـ لا ينافي ما ذكره الأصحاب في المقام، إذ هو بالنسبة إلى خصوص المال، ولو سلم فالعرف مقدم على اللغة عندنا، كما حررناه في محله.

وعلى كل حال (فـ هو أن يكون مصلحا لماله) وقد قيل: إنه طفحت به عباراتهم، بل عن التنقيح «أنه لا شك فيه عند العرف» ومجمع البرهان «هو الظاهر المتبادر منه عرفا، وأنه هو الذي ذكره الأصحاب» وعن مجمع البيان «أنه العقل وإصلاح المال وهو‌ المروي عن الباقر عليه‌السلام وعن مجمع البحرين عن الصادق ـ عليه‌السلام في تفسير الآية «أنه حفظ المال».

ولعل مرجع الجميع إلى شي‌ء واحد، وهو ما صدق عليه عرفا انه رشد‌ بالنسبة إلى المال، إلا أن قاعدتهم في مثل هذه الألفاظ الراجعة إلى العرف عدم التحديد التام، اتكالا عليه، بل ربما لا ينافي في بعض المقامات تحديده على الوجه التام، ومن هنا قد عرفت تفسيره بما سمعت، وفي القواعد وعن غيرها أنه كيفية نفسانية تمنع من إفساد المال، وصرفه في غير الوجوه اللائقة بأفعال العقلاء، وكثير منهم ممن فسره بالإصلاح قد أخذ الملكة فيه في مقام آخر، وجميع ذلك عند التأمل فضول لوفاء العرف في مصداقه، فليس من وظائف الفقيه البحث فيه، فضلا عن الاطناب»[21] .

کلمات القاء به عرف شده‌اند و اهل لغت نیز عرف هستند اما اگر بین عرف و لغت تعارض شد، عرف مقدم است؛ چون عرف مخاطب به خطاب شرعی است. شاید کسی بگوید عرف، مستعمل فیه کلمات را بیان می‌کند ولی اهل لغت موضوع له لغت را بیان می‌کنند. پاسخ این کلام آن است که این صرفاً ادعاست و صحیح آن است که نوعاً لغوی‌ها موضوع له کلمات را نمی‌دانند. اکثر کتاب‌های لغتی، لغت قرآن و حدیث است و روشن است که مستعمل فیه را بیان می‌کنند. سایر کتاب‌های لغت هم برای یک کلمه چندمعنا ذکر کرده‌اند که موضوع له نیست؛ زیرا کلمات مشترک نیستند بلکه اهل لغت می‌گویند کلمات در این معانی استعمال شده‌اند.

اگر بخواهیم کلی بحث کنیم، نیاز نیست کلمات را معنا کنیم. معنای کلمه آب یا ماء واضح است؛ اما اگر کسی سؤال کند آیا گلاب، آب است؟ باید ماء را معنا کنیم تا بتوانیم سؤال را پاسخ بدهیم. مفهوم کلی روشن است اما این مفهوم حدودوثغوری دارد که احکام شرع بر آن متوقف است و آن احکام وقتی روشن می‌شوند که کلمه دقیقاً معنا شود. چه فرقی بین نکاح و بیع است که نکاح سفیه صحیح است اما بیع سفیه باطل است، بااینکه اهمیت نکاح بالاتر است. نمی‌توان در قانون هیچ معنایی برای سفیه ذکر نکرد ولی احکام آن را ذکر کرد.

صاحب جواهر پنج صفحه آیات و روایات نقل کرده است که سفیه کسی است که در انفاق و صدقه، افراط یا تفریط می‌کند. (جواهر الکلام ج 26 ص 52 به بعد)

اینکه ائمه علیهم‌السلام گاهی همه اموال خود را انفاق می‌کرده‌اند را جلسه آینده بحث خواهیم کرد. در غیر معصومین، ادله زیادی که صاحب جواهر نقل کرده است، هیچ‌کدام دلالت بر مدعا ندارند. محل بحث رشید و سفیه است، هیچ‌یک از ادله صاحب جواهر دلالت ندارد که اهل اسراف یا تقتیر، سفیه است.

 


[1] سوره اعراف، آيه 168.
[2] سوره جن، آيه 1.
[3] سوره کهف، آيه 66.
[4] سوره انبیاء، آيه 51.
[5] سوره جن، آيه 14.
[6] سوره جن، آيه 10.
[7] سوره جن، آيه 21.
[8] سوره غافر، آيه 29.
[9] سوره کهف، آيه 17.
[10] سوره هود، آيه 78.
[11] سوره هود، آيه 87.
[12] سوره هود، آيه 97.
[13] سوره بقره، آيه 130.
[14] سوره انعام، آيه 140.
[15] سوره اعراف، آيه 66.
[16] سوره اعراف، آيه 67.
[17] سوره جن، آيه 4.
[18] سوره بقره، آيه 282.
[19] سوره بقره، آيه 142.
[20] سوره اعراف، آيه 155.
[21] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج26، ص48.