درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1400/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/حجر /نشانه های بلوغ: سن

 

نشانه‌های بلوغ: سن

قول مشهور اتمام نه‌سالگی است ولی روایتی از عمار بن موسی نقل شده است که سن بلوغ دختر سیزده‌سالگی است. با توجه به اینکه عمار روایات مهم و تأثیرگذاری در فقه دارد که منحصربه‌فرد هستند، توضیحی درباره عمار بن موسی عرض می‌کنم.

عمار بن موسی ساباطی

کنیه او ابوالیقظان و اهل کوفه است. از کوفه به مدائن رفته و در روستای ساباط ساکن شد. ساباط به نان‌های نازکی که روی تابه پخته می‌شود می‌گویند و نان‌های این روستا، از همین نوع بوده، لذا به ساباط معروف شد. تاریخ تولد و تاریخ وفات عمار معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه از امام ششم و امام هفتم حدیث نقل کرده و ظاهراً امام هشتم را هم دیده است (گرچه از ایشان حدیث نقل نکرده است)، احتمالاً تاریخ تولدش حدود 120 هجری قمری و تاریخ وفاتش حدود 175 تا 180 هجری قمری باشد.

خانواده او، خانواده مهم و تأثیرگذاری است. دو برادر به نام‌های قیس و صبّاح دارد که هر دو از راویان حدیث هستند. پسری به نام اسحاق دارد که راوی است. برادرزاده‌هایش هم راوی هستند مانند محمد بن قیس بن موسی، احمد بن قیس موسی و حسن بن قیس بن موسی.

عمار بن موسی ابتدا سنی بوده است و به‌وسیله مشاهده معجزه‌ای از امام صادق علیه‌السلام شیعه شد. وقتی امام صادق شهید شدند، طرفدار امامت عبدالله افطح شد و چون او زود از دنیا رفت، همه فطحی‌ها از مذهب فطحیه توبه کردند مگر همین عمار بن موسی که قائل به امامت عبدالله بن افطح شد و بعد از عبدالله قائل به امامت امام موسی بن جعفر شد، یعنی عبدالله بن جعفر و موسی بن جعفر امام هستند که سیزده امامی می‌شود. چون شخص تأثیرگذاری بود، عده‌ای هم همین عقیده را پیدا کردند.

کسانی که می‌گویند عمار، آخر عمر توبه کرد، یعنی قائل به امامت موسی بن جعفر و سیزده امامی شد، نه اینکه دوازده‌امامی‌ شود و امامت عبدالله افطح را انکار کند.

علت اینکه از امام هشتم حدیث نقل نکرده است، این است که آخر عمر پیر شده و مبتلا به آلزایمر شده بود و در مورد او گفته‌اند: خلط فیه آخر عمره.

بررسی وثاقت عمار بن موسی

عده‌ای از رجالی‌ها و فقها گفته‌اند: عمر موثق است. مامقانی که از متأخرین است می‌گوید: بر وثاقت عمار اجماع داریم. شیخ مفید که از متقدمین و مورخ و فقیه است، می‌فرماید: یکی از فقهایی که حلال و حرام از آن‌ها گرفته می‌شود، عمار بن موسی ساباطی است[1] . از این عبارت برمی‌آید که عمار ثقه است، زیرا تا کسی ثقه نباشد نمی‌توان حلال و حرام را از او گرفت.

درباره کتاب عمار بن موسی گفته شده است: یعتمد علیه. اگر کسی صاحب یکی از اصول اربعمائه باشد، دلیل بر مدح است اما عمار کتاب دارد نه اصل، لذا دلیل بر مدح نیست.

محقق حلی صاحب شرائع در کتاب المعتبر به وثاقت عمار تصریح می‌کند و معمولاً طبق روایات او فتوا می‌دهد[2] . محقق حلی آخرین فقیه از متقدمین است و بسیار مهم است زیرا شبهه افقه الفقهاء بودن دارد.

خلاصه الرجال دارای دو بخش است، اگر علامه حلی کسی را در بخش دوم ذکر کند یعنی ضعیف است و علامه حلی، عمار بن موسی را در بخش دوم خلاصه الرجال ذکر کرده است و تصریح می‌کند: عمار بن موسی نزد من ضعیف است چون فاسد المذهب است اما روایات عمار مرجح است. مرجح اسم فاعل است یعنی روایات عمار می‌تواند مؤید روایات دیگر باشد[3] .

کشی در اختیار معرفه الرجال احادیثی را نقل کرده است که ظاهر آن‌ها توثیق عمار بن موسی است.[4] نجاشی صریحاً عمار بن موسی را توثیق می‌کند.[5] کلام شیخ طوسی در مورد متناقض است، در موضعی تائید کرده[6] [7] و در موضعی تضعیف کرده است[8] .

بررسی کلام آیت‌الله خویی در معجم رجال الحدیث

آیت‌الله خویی در معجم رجال الحدیث می‌فرماید: قال النجاشي: «عمار بن موسى الساباطي أبو الفضل، مولى و أخواه قيس و صباح، رووا عن أبي عبد الله (ع) و أبي الحسن (ع) و كانوا ثقات في الرواية».[9] در ادامه می‌فرماید: «قال الشيخ: قد ضعفه (عمارا الساباطي) جماعة من أهل النقل و ذكروا أن ما ينفرد بنقله لا يعمل به لأنه كان فطحيا، غير أنا لا نطعن عليه بهذه الطريقة لأنه و إن كان كذلك فهو ثقة في النقل، لا يطعن عليه، فيه»[10] .

همین شیخ طوسی در استبصار ضد این مطلب را می‌فرماید: «فَالْوَجْهُ فِي هَذَيْنِ الْخَبَرَيْنِ أَنْ لَا يُعَارَضَ بِهِمَا الْأَخْبَارُ الْأَوَّلَةُ لِأَنَّ الْأَصْلَ فِيهِمَا وَاحِدٌ وَ هُوَ عَمَّارٌ السَّابَاطِيُّ وَ هُوَ ضَعِيفٌ فَاسِدُ الْمَذْهَبِ لَا يُعْمَلُ عَلَى مَا يَخْتَصُّ بِرِوَايَتِهِ».[11]

یکی از مراجع نجف می‌فرماید: شیخ در عده فرموده است: عمار بن موسی ثقه است. این کلام حتماً اشتباه است؛ زیرا آنچه شیخ در عده فرموده است این است که اجماع داریم بر اینکه به روایات فطحی‌ها عمل می‌شود. این توثیق عام است، شاید کسی بگوید در مورد عمار بن موسی صدق نمی‌کند و عمار ضعیف است، چون از امامت عبدالله افطح توبه نکرد بااینکه همه فطحی‌ها توبه کردند. ثانیاً شیخ برای عمل به روایات فطحی‌ها و واقفی‌ها دو شرط گذاشته است؛ یکی آنکه روایت شیعه دوازده‌امامی در مسئله نباشد و دوم آنکه روایات ایشان مرود مخالفت اصحاب نباشد. در مانحن فیه هیچ یک از این دو شرط وجود ندارد.

پس کلام شیخ در تهذیب و استبصار متناقض است و در عده هم به درد ما نمی‌خورد. عجیب آنکه مرحوم آیت‌الله خویی می‌فرماید: «و دلالة هذا الكلام على توثيق عمار الساباطي، الذي هو من رؤساء الفطحية ظاهرة[12] ».

جواب کلام مرحوم خویی این است که هرگز چنین نیست؛ زیرا اولاً کلام شیخ در عده عام است، ثانیاً شیخ فرموده است به روایات فطحی‌ها عمل می‌شود نه اینکه فطحی‌ها موثق هستند، درحالی‌که آقای خویی از کلام شیخ استفاده توثیق کرده است، ثالثاً کلام شیخ متناقض است، رابعاً کسی که فطحی است و کسی که رئیس فطحیه باشد، مثل هم نیستند. علی بن حمزه بطائنی که مؤسس و رئیس فطحیه بوده است قطعاً فاسق است. عمار بن موسی هم کسی است که جماعتی از او پیروی کردند و اگر او توبه می‌کرد آن‌ها هم توبه می‌کردند.

آیت‌الله خویی برای موثق بودن عمار روایات کشی را به‌عنوان شاهد ذکر کرده است. حدیث اول: «و روي عن أبي الحسن موسى ع أنه قال: استوهبت عمارا من ربي تعالى فوهبه لي»[13] .

اولاً این دلیل بر مدح نیست، ثانیاً نقل دیگر این حدیث اینگونه است: استوهبت الله عمار فلم یهبه لی.

حدیث دوم: «عن عمار الساباطي، قال: قلت لأبي عبد الله (ع): جعلت فداك، أحب أن تخبرني باسم الله تعالى الأعظم، فقال لي: إنك لن تقوى على ذلك، قال: فلما ألححت قال: فمكانك إذا، ثم قام فدخل البيت هنيئة ثم صاح بي: ادخل فدخلت، فقال لي: ما ذلك؟ فقلت: أخبرني به جعلت فداك، قال: فوضع يده على الأرض، فنظرت إلى البيت يدور بي و أخذني أمر عظيم كدت أهلك، فضحك، فقلت: جعلت فداك حسبي، لا أريد ذا».[14]

این حدیث نه دلیل بر مدح است و نه دلیل بر ذم. عین همین حدیث از عایشه است که از پیامبر، اسم اعظم درخواست کرد و پیامبر فرمود تو ظرفیت آن را نداری.

آیت‌الله خویی چند حدیث دیگر را به‌عنوان شاهد بر وثاقت نقل کرده و می‌فرماید: «فتلخص مما ذكرنا: أنه لا ينبغي الإشكال في وثاقة عمار بن موسى[15] ».

ولکن با این روایات وثاقت عمار ثابت نمی‌شود.

 


[1] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص278.
[2] المعتبر في شرح المختصر، المحقق الحلي، ج1، ص104.
[3] ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال‌، العلامة الحلي، ج1، ص314.
[4] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي، الشيخ الطوسي، ج1، ص253.
[5] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص290.
[6] الفهرست، الشيخ الطوسي، ج1، ص189.
[7] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج7، ص101.
[8] الإستبصار، الشيخ الطوسي، ج1، ص372.
[9] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص277.
[10] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص278.
[11] الإستبصار، الشيخ الطوسي، ج1، ص372.
[12] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص279.
[13] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص279.
[14] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص279.
[15] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج13، ص280.