درس خارج فقه استاد احمد عابدی

1400/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/حجر /نشانه‌های بلوغ: سن

 

نشانه‌های بلوغ: سن

درباره سن بلوغ پسر روایتی وجود دارد که سن بلوغ پسر را سیزده‌سالگی می‌داند. این روایت در ضمن بحث بلوغ دختر ذکر می‌شود.

بررسی اقوال و روایات سن بلوغ دختران

تقریباً چهار قول درباره سن بلوغ دختر وجود دارد:

قول اول: مشهور آن است که دختر با اتمام نه‌سالگی بالغ می‌شود، بعداً مطرح می‌شود که نه سال قمری ملاک است یا نه سال شمسی.

قول دوم: که دختر در ده‌سالگی بالغ می‌شود.

قول سوم: بین نه و ده‌سالگی بالغ می‌شود.

قول چهارم: یکی از علما در سال‌های اخیر مطرح کرد که دختر در سیزده‌سالگی بالغ می‌شود.

 

قول اول

در برخی کتاب‌ها گفته‌شده است که شهرت این قول به‌اندازه‌ای است که نزدیک به اجماع است. علامه حلی در مختلف[1] و شهید ثانی در مسالک[2] قائل به شهرت عظیمه شده‌اند. صاحب جواهر هم فرموده است: «و أما الأنثى فبلوغها كمال تسع على المشهور بين الأصحاب، بل هو الذي استقر عليه المذهب[3] ». این کلام بوی اجماع می‌دهد و صریح در اجماع نیست.

عنوان باب چهارم از ابواب مقدمه العبادات چنین است: «بَابُ اشْتِرَاطِ التَّكْلِيفِ بِالْوُجُوبِ وَ التَّحْرِيمِ بِالِاحْتِلَامِ أَوِ الْإِنْبَاتِ مُطْلَقاً أَوْ بُلُوغِ الذَّكَرِ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ الْأُنْثَى تِسْعَ سِنِينَ وَ اسْتِحْبَابِ تَمْرِينِ الْأَطْفَالِ عَلَى الْعِبَادَةِ قَبْلَ ذَلِكَ[4] ».

مراد صاحب وسائل آن است که شرط تکلیف، احتلام و روییدن مو در پسر و دختر و پانزده‌سالگی در پسر و نه‌سالگی در دختر است. تمرین دادن بچه به عبادت قبل از این موارد مستحب است، یعنی روایاتی که سن دیگری را مطرح کرده‌اند بر استحباب تمرین حمل می‌شوند.

دلیل این قول تقریباً پانزده روایت است که به برخی اشاره می‌شود:

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قُلْتُ لَهُ مَتَى يَجِبُ عَلَى الْغُلَامِ أَنْ يُؤْخَذَ بِالْحُدُودِ التَّامَّةِ وَ تُقَامَ عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ بِهَا قَالَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُ الْيُتْمُ وَ أَدْرَكَ قُلْتُ فَلِذَلِكَ حَدٌّ يُعْرَفُ بِهِ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ أَوْ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ أَشْعَرَ أَوْ أَنْبَتَ قَبْلَ ذَلِكَ أُقِيمَتْ عَلَيْهِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ بِهَا وَ أُخِذَتْ لَهُ قُلْتُ فَالْجَارِيَةُ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ يُؤْخَذُ لَهَا قَالَ إِنَّ الْجَارِيَةَ لَيْسَتْ مِثْلَ الْغُلَامِ إِنَّ الْجَارِيَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ لَهَا بِهَا قَالَ وَ الْغُلَامُ لَا يَجُوزُ أَمْرُهُ فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْيُتْمِ حَتَّى يَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ يَحْتَلِمَ أَوْ يُشْعِرَ أَوْ يُنْبِتَ قَبْلَ ذَلِكَ[5] ».

این حدیث را قبلاً خواندیم و گفتیم سندش اشکال دارد، هرچند می‌توان آن را توجیه کرد. اگر کسی مانند صاحب جواهر یا شیخ انصاری باشد این حدیث را صحیح می‌دانند، اما اگر کسی مانند آیت‌الله خویی این حدیث را ضعیف می‌داند.

در این حدیث روشن است که می‌فرماید دختر تا نه‌سالگی بالغ نشده است، البته در یک صورت چنین دلالتی را دارد و آن این است که بگوییم نزدیکی کردن با دختر تا قبل از نه‌سالگی حرام است و درست هم همین است.

«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْجَارِيَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا الْحَدِيثَ[6] ».

قبلاً در مورد این حدیث گفتیم سندش اشکالی ندارد. حدیث می‌فرماید صغیر بودن دختر در نه‌سالگی تمام می‌شود.

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ آدَمَ بَيَّاعِ اللُّؤْلُؤِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً كُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَةُ وَ كُتِبَتْ عَلَيْهِ السَّيِّئَةُ وَ عُوقِبَ وَ إِذَا بَلَغَتِ الْجَارِيَةُ تِسْعَ سِنِينَ فَكَذَلِكَ وَ ذَلِكَ آن‌ها تَحِيضُ لِتِسْعِ سِنِينَ. وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَة»[7] .

قبلاً گفته‌ایم که هروقت گفته شود ابن سنان، اگر محمد بن سنان باشد موثق نیست اما اگر عبدالله بن سنان باشد، موثق است.

قول دوم

فقط سه نفر را پیدا کرده‌ام که قائل به بلوغ دختر در ده‌سالگی هستند: شیخ طوسی: «و المرأة تبلغ عشر سنين»[8] ، ابن حمزه: «و بلوغ المرأة بأحد شيئين: الحيض و تمام عشر سنين»[9] و یحیی بن سعید: «و تختص المرأة بالحيض و بلوغ عشر سنين»[10] . عبارات این بزرگان صریح در این است که بلوغ دختر در ده‌سالگی است.

درست است که مبسوط کتاب فتوایی است ولی نمی‌توان گفت نظر نهایی شیخ طوسی است؛ زیرا کتاب مبسوط کتابی است که برای تفریع فروع نوشته شده است نه برای فتوا؛ یعنی شیخ می‌فرماید: برخی از اهل‌سنت می‌گفتند فقه شیعه فروعات را ندارد و من این کتاب را نوشتم که بگویم در فقه شیعه فروعات وجود دارد. فتوای شیخ در کتاب نهایه آمده است. شاهد آنکه در کتاب نهایه غیر از این فتوا داده است[11] [12] .

یحیی بن سعید در بحث صوم یک قول را گفته است اما در بحث حجر قول دیگر را اختیار کرده است. در صوم می‌گوید بلوغ دختر به ده سال است ولی در بحث حجر می‌گوید بلوغ دختر بین نه و ده‌سالگی است. [13]

صاحب جواهر درباره دلیل قول دوم می‌فرماید: «وأما البلوغ بالعشر فقد رواه الشيخ مرسلا ولم أجد به رواية مسندة نعم ربما يستدل له برواية غياث بن إبراهيم عن الصادق عليه‌السلام: أن أميرالمؤمنين عليه‌السلام قال: لا توطى‌ء جارية لأقل من عشر سنين، قال: فإن فعل فعيبت ضمن[14] ». صاحب جواهر می‌فرماید: «لكنها كما ترى مع آن‌ها ضعيفة السند - بينة الشذوذ معارضة بالروايات المستفيضة الدالة على جواز الدخول بالجارية لتسع، بل‌ عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنه دخل بعائشة قبل تجاوز التسع -غير صريحة في تحديد البلوغ بالعشرة لجواز استناد المنبع فيها إلى أمر آخر، غير عدم البلوغ، فليس للفقيه محيص عن المشهور، كما هو واضح» [15] .

این حدیث درباره سن وطی دختر است، ممکن است کسی بگوید برای عبادات سنی ملاک است و برای معاملات سن دیگری ملاک است و برای اجاری حدود هم سن دیگری ملاک است. اگر کسی این را بگوید همچنان که گفتیم همین درست است، اشکالی ندارد که بگوییم وطی دختر در ده‌سالگی است اما تکالیف در نه‌سالگی است. چون بحث درباره بلوغ دختر است همان نه‌سالگی را قبول می‌کنیم. تلازمی هم بین بلوغ و جواز دخول نیست، یعنی یک سال بعد از بلوغ، دخول جایز است. قول دوم فقط یک قائل دارد و خلاف مشهور است و حدیثش هم اعتبار سندی ندارد و از جهت دلالت هم روشن نیست.

قول سوم

شیخ در نهایه که کتاب فتوایی است می‌فرماید: «و إن كانت بالغا و قد بلغت حد البلوغ، وهو تسع سنين إلى عشر[16] ». یعنی ممکن است در نه‌سالگی بالغ شود و ممکن است در ده‌سالگی بالغ شود. در این صورت بلوغ دختر به حمل یا حیض است، اگر در نه‌سالگی حائض شد، بالغ شده است و اگر در ده‌سالگی حائض شده، بالغ شده است.

یحیی بن سعید فرموده است: «و بلوغ تسع سنين الی عشره[17] ». (در طبع موسسه سیدالشهداء ص360 و در طبع مؤسسه الامام الصادق ص 390 کلمه «الی عشره» را در پاورقی به‌عنوان نسخه‌بدل ذکر کرده‌اند).

علامه حلی فرموده است: «و في الأنثى، بلوغ تسع سنين أو عشر[18] ». علامه حلی نه کتاب فقهی دارد که از میان آن‌ها تحریر، تبصره، قواعد و ارشاد، کتاب فتوایی هستند، مثل تذکره و منتهی فقه استدلالی هستند.

مستند این قول تنها یک روایت است: «وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ‌ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا يُدْخَلُ بِالْجَارِيَةِ حَتَّى يَأْتِيَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ أَوْ عَشْرُ سِنِينَ[19] ».

حدیث به لحاظ سندی صحیح است. در این حدیث هم بحث دخول است نه بحث بلوغ. اگر کسی بگوید تا کسی بالغ نشده است جایز نیست و هرکسی که بالغ شده است دخول جایز است، یعنی تلازم طرفینی را بپذیرد و ثابت کند، حدیث دلیل می‌شود. شاید کسی حدیث بحث دخول را می‌گوید درحالی‌که بحث ما در بلوغ است و این دو تلازمی ندارند.

درنتیجه اولاً این قول خلاف قول مشهور است و حدیث قول سوم مورد اعراض مشهور است و اعراض موجب وهن است.

ثانیاً این روایت با روایات فراوانی که بر قول اول دلالت می‌کنند معارض است.

ثالثاً باید ابتدا تلازم بین دخول و بلوغ را ثابت کرد تا بتوان این حدیث را دلیل قول سوم قرار داد.

قول چهارم

در سال‌های اخیر یکی از آقایان فرموده است: بلوغ دختر به سیزده سال است[20] .

حدیثی که مورد استناد این قول است حدیثی از عمار ساباطی است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُلَامِ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ فَقَالَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فَإِنِ احْتَلَمَ قَبْلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَجَبَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ جَرَى عَلَيْهِ الْقَلَمُ وَ الْجَارِيَةُ مِثْلُ ذَلِكَ إِنْ أَتَى لَهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ حَاضَتْ قَبْلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَجَبَتْ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ وَ جَرَى عَلَيْهَا الْقَلَم[21] ‌».

دلالت حدیث روشن است که سن پسر و دختر سیزده‌سالگی است، اگر پسر قبل از این سن محتلم شد و دختر هم قبل از این سن حائض شد، بالغ شده است.

صاحب وسائل‌الشیعه در حل تعارض این روایت با روایات قول اول می‌فرماید: «أَقُولُ هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى حُصُولِ الِاحْتِلَامِ أَوِ الْإِنْبَاتِ لِلْغُلَامِ فِي الثَّلَاثَ‌ عَشْرَةَ سَنَةً وَ عَدَمِ عَقْلِ الْجَارِيَةِ قَبْلَهَا لِمَا مَضَى وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ وَ عَلَى التَّمْرِينِ فِي مَحَلِّهِ وَ يُمْكِنُ حَمْلُ حُكْمِ الْغُلَامِ عَلَى الِاسْتِحْبَابِ وَ حُكْمِ الْجَارِيَةِ عَلَى أَنَّ مَفْهُومَ الشَّرْطِ غَيْرُ مُرَادٍ».[22] یعنی این حدیث را بر این حمل کنیم که دختری نه ساله یا ده ساله شده است اما عاقل نیست، مثلاً مجنون یا سفیه است وسیزده‌سالگی عقلش کامل شد.

این بهترین مثال برای جمع تبرعی است که بگوییم این روایت دختری را می‌گوید که از نه‌سالگی تا سیزده‌سالگی دیوانه بوده است و در سیزده‌سالگی عاقل شده است. این جمع هیچ شاهدی ندارد و حرف صحیحی نیست. معنا ندارد که کسی تا سیزده‌سالگی دیوانه باشد و بعد از آن عاقل بشود.

روشن است که این حدیث مطلبی را می‌گوید که هیچ‌کس قبول ندارد و آن این است که بلوغ پسر و دختر خر دو در سیزده‌سالگی است. هیچ‌کسی پسر را در سیزده‌سالگی بالغ نمی‌داند، یعنی یک قسمت حدیث قطعاً صحیح نیست و هیچ قائلی ندارد. این همان تبعض در حجیت است، یعنی اگر حدیثی دو مطلب را می‌گوید که می‌دانیم یکی از آن دو قطعاً نادرست است، اشکالی ندارد که بگوییم مطلب دیگر صحیح است.

درباره عمار ساباطی گفته‌شده است فطحی است و فطحی‌ها موثق‌اند، به همین جهت این حدیث را موثقه عمار ساباطی می‌گویند. فعلاً می‌گوییم عمار بن موسی فطحی است و شیخ طوسی در کتاب‌هایش او را فطحی معرفی می‌کند و دیگران هم او را فطحی می‌دانند، اما عمار روایات بسیار زیادی در فقه دارد و عجیب است که روایات عمار بزنگاه‌ها و مسائل مهم فقه است و در این مسائل فقط روایت عمار وجود دارد. روایات منحصربه‌فرد است و اگر کسی روایات عمار را قبول نکند، در کل فقه فتوای او با فتوای کسی که روایات عمار را می‌پذیرد تفاوت می‌کند.

بعضی مانند صاحب جواهر می‌گویند روایات عمار اضطراب متن دارد لذا روایات عمار را کنار می‌گذاریم. مرادشان آن است که روایات عمار حاوی مطلبی است که در بقیه روایات نیست. مثلاً در همین بحث هیچ روایتی سیزده سال را ذکر نکرده است و این روایت تنها روایتی است که سیزده سال را ملاک می‌داند. در بقیه مسائل فقهی که از عمار روایت نقل شده است هم‌چنین است.

ممکن است کسی بگوید این از قوت روایات عمار است که بسیار فقیه بوده و می‌دانسته است مشکلات فقه کجاست و همان مسائل را از ائمه علیهم‌السلام سؤال کرده است.

جلسه آینده بحث می‌کنیم که آیا عمار فطحی است؟ آیا روایات عمار را می‌توان پذیرفت؟

 


[1] مختلف الشيعة، العلامة الحلي، ج5، ص432.
[2] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج4، ص144.
[3] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج26، ص38.
[4] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص42، أبواب مقدمه العبادات، باب4، ح1، ط آل البيت.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص43، أبواب مقدمه العبادات، باب4، ح2، ط آل البيت.
[6] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص43، أبواب مقدمه العبادات، باب4، ح3، ط آل البيت.
[7] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج19، ص365، أبواب کتاب الوصایا، باب4، ح12، ط آل البيت.
[8] المبسوط في فقه الإمامية، الشيخ الطوسي، ج1، ص266.
[9] الوسيلة، ابن حمزة الطوسي، ج1، ص137.
[10] الجامع للشرايع، الحلي، يحيى بن سعيد، ج1، ص153.
[11] النهاية، الشيخ الطوسي، ج1، ص612.
[12] النهاية، الشيخ الطوسي، ج1، ص490.
[13] الجامع للشرايع، الحلي، يحيى بن سعيد، ج1، ص360.
[14] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج26، ص39.
[15] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج26، ص40.
[16] النهاية، الشيخ الطوسي، ج1، ص490.
[17] الجامع للشرايع، الحلي، يحيى بن سعيد، ج1، ص360.
[18] تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية، العلامة الحلي، ج1، ص485.
[19] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج20، ص45، أبواب مقدمات النکاح، باب45، ح2، ط آل البيت.
[20] التعليقة على تحرير الوسيلة، الصانعي، الشيخ يوسف، ج2، ص14.
[21] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص45، أبواب مقدمه العبادات، باب4، ح12، ط آل البيت.
[22] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص45، أبواب مقدمه العبادات، باب4، ح12، ط آل البيت.