99/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب البیع/القبض /قبض حکمی در موارد کتابت قبض
کتابت قبض
یکی از موارد قبض حکمی مسئله امضاء یا چک یا سفته یا کتابت قبض است. مثلاً کسی چیزی را بنویسد که من این را قبض کردم، حقیقتاً قبض نیست اما امضاء مطلبی درباره قبض. آیا با کتابت قبض، قبض صدق میکند؟
ازنظر شرعی چیزی که بحث وثاقت است، بحث رهن و کفالت است؛ اما عرف مردم غیر از رهن و کفالت، ضمانت را نوعی وثاقت میدانند البته با تفاوتی که بین سنی و شیعه در وثاقت است، همچنین مسئله کتابت در باب وصیت و مسئله اشهاد و گواه گرفتن را هم نوعی ضمانت میدانند و ازنظر شرعی هم میتوان آنها را نوعی وثاقت دانست.
دلایل عدم اعتماد به خط و امضاء
اول: در شرع، بحث بینه و یمین است و جایی نداریم که در زمان رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام کسی به خط اعتماد کرده باشد، مثلاً پیامبر یا امیرالمؤمنین علیهماالسلام موقع قضاوت بفرمایند اگر کسی غیر از بینه سند یا نوشتهای دارد بیاورد.
دوم: خط همیشه قابل جعل و تزویر است و نمونه اینکه نمیتوان به خط اعتماد کرد، حدیثی است که عثمان در نوشتهای به غلامش حکم قتل شخصی را صادر کرده بود، آن غلام نتوانست بکشد و او را دستگیر کردند و دیدند دستخطی از عثمان دارد که کسی را بکشد. سراغ عثمان آمدند و او انکار کرد و گفت دستخط من نیست و جعل است. گفتند غلام توست، گفت غلام بیاجازه این کار را کرده است. گفتند سوار شتر تو بوده است. گفت شترم را بیاجازه من دزدیدهاند؛ و همه را انکار کرد. شاهد دیگر بر اینکه نمیتوان به خط اعتماد کرد این است که همیشه در کتابهای حدیثی گفتهاند وجاده اعتبار ندارد و باید قرائت باشد.
ولکن این دو دلیل قابل جواب هستند که روشن خواهد شد.
دلایل اعتماد به خط و امضاء و نقد دلایل عدم اعتماد
قرآن کریم میفرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ﴾[1] از اینکه آیه شریفه امر به نوشتن کرده است معلوم میشود که به نوشته اعتماد کرد و معلوم است که خصوصیتی در دین نیست.
البته این احتمال هست که کسی بگوید شاید آیه در مقام این است که بنویسید تا فراموش نکنید نه اینکه بنویسید تا آن نوشته حجت و دلیل باشد؛ یعنی شاهد برای اینکه فراموش نکند بنویسد، اما آنچه اعتبار دارد قول شاهد است نه نوشته او. بهعبارتدیگر شاید کسی بگوید آیه دلیل بر حجیت کتابت نیست بلکه آیه در مقام کم کردن احتمال خطا است و خطای شاهد را میگوید.
ولکن سیره مسلمین بلکه عقلا بر این است که به نوشته اعتماد میکنند. علت اینکه زمان پیامبر یا اهلبیت علیهمالسلام اسمی از نوشته در روایات نیست یا سند و امضاء کم وجود دارد، این است که آن زمان آدمی که سواد داشته باشد کم بوده است، طبیعی است در شهر مکه که چند هزار نفر جمعیت داشته است، شاید حداکثر هفت هشت نفر سواد داشتند.
اینکه پیامبر خدا حتی در اصول دین به خط یا امضاء اعتماد میکردند بهطریقاولی در فروع دین و احکام شرعی میتوان اعتماد کرد. پیامبر نامه مینوشت برای سلاطین و امپراتورهای آن زمان و این نامهها راجع به اصول دین بود. معروف است که وقتی پیامبر برای هرقل امپراطور روم نامه نوشت، کسی به پیامبر عرض کرد: یا رسولالله! رومیها وقتی به نامه اعتماد میکنند که امضاء داشته باشد. لذا پیامبر انگشترشان را با نقش محمد رسولالله پای نامه زدند؛ بنابراین اصل نوشته اعتبار داشت و نامهرسان فقط نامه را تحویل میداد نه اینکه آن را بخواند. یا کاتبان وحی بحث اصول دین است، پیامبر خدا افرادی را داشت که کاتب وحی بودند مانند امیرالمؤمنین علیهالسلام و افرادی را داشت که کاتب بودند مانند ابوبکر و معاویه اما کاتب نامههای پیامبر بودند نه کاتب وحی. (سنیها از باب مغالطه ابوبکر یا معاویه را بهعنوان کاتب وحی معرفی میکنند، اکثر نامهها را هم امیرالمؤمنین علیهالسلام نوشتهاند و در پایان نامه مینوشتند: و کتبه علی بن ابوطالب).
در فروع دین هم به خط اعتماد میکردند، روایات فراوانی داریم در باب وصیت. مثلاً در حدیث میفرماید هر مسلمانی وقتی میخوابد باید وصیتنامهاش زیر سرش باشد، یعنی کتابت. اگر کتابت اعتبار نداشت، وصیت نوشتن کار لغوی بود.
جواب جعل و تزویر این است که اولاً ازنظر عقلا جعل و تزویر و خطا در نوشتار کمتر از گفتار است. خیلی مواقع در نوشته شوخی و هزل پیش نمیآید درحالیکه در گفتار ممکن است حرفی را بنا بر شوخی گفته باشد. احتمال خطا و نسیان و هزل در نوشته خیلی کم است اما در گفتار بیشتر است و شرع که به گفتار اعتماد کرده است به نوشتار هم باید اعتماد کند. ثانیاً گفتار هم قابل جعل است. ثالثاً افراد متخصصی هستند که میتوانند امضاء و خط هرکسی را مخصوص اوست تشخیص بدهند. همانطور که اثرانگشت یا چشم یا قیافه هرکسی مخصوص به خودش، خط و امضاء هم همینطور است.
درست است که در قدیم هر کتاب حدیثی را وقتی اعتماد میکردند که کسی آن را بخواند، علتش این بود که افرادی مانند سعید ین مغیره یا ابوالخطاب کتابهای حدیثی را میگرفتند و میبردند، چند صفحه از کتاب را میکندند و خودشان چیزهایی مینوشتند و داخل کتاب میگذاشتند و کتاب را منتشر میکردند. وقتی این کتاب چند دست میچرخید کسی نمیتوانست تشخیص دهد خط چه کسی است. الآن فراوان کتابهایی داریم که قسمتی با یک خط و قسمتی با خط دیگر است، آیا این کتابها دو ناسخ داشته است یا کاتب دو نفر بوده است؟ الآن وقتی میخواهند تشخیص بدهند با محتوا تشخیص میدهند نه با خط. کتاب جمل شیخ مفید قابلاعتماد نیست چون این کتاب مدتی گمشده بود، کتاب جعفریات و کتاب اشعثیات و کتاب سلیم بن قیس و کتاب مقتل ابی مخنف هم همینطور هستند. دلیل عدم اعتماد این نیست که باید قول باشد بلکه به دلیل این است که آن زمان خط را نمیشناختند. کتابی که چند دست میگشت نمیدانستند خط چه کسی است لذا میگفتند باید استاد این کتاب را بخواند نه اینکه نمیتوان به نوشته اعتماد کرد. بهترین شاهد بر اینکه به نوشته میتوان اعتماد کرد این است که به فتوای همه مراجع برای اینکه سیادت کسی ثابت شود یا وقف ثابت شود به سنگنوشته مانند سنگقبر یا کتیبه مساجد میتوان اعتماد کرد.
کلمه بینه اصطلاح شرعی نیست و شامل امضاء یا خط میشود و فقط به معنای دو شاهد عادل نیست.
اگر هیچیک از این دلایل درست نباشد بهترین دلیل بر اینکه میتوان به نوشته اعتماد کرد این است که امر عقلائی است و الآن در دنیا همه عقلا به نوشته اعتماد میکنند و اعتمادشان به نوشته بیش از قول است. این امر عقلائی وجود دارد و شارع از آن نهی نکرده است بنابراین نوشته قابلاعتماد است.
اگر کسی سندی را امضاء کرد، چه این امضاء بهعنوان انشاء عقد باشد و چه بهعنوان فعل باشد مثلاً بگوید من طلبی ندارم، چنین امضائی قبض حکمی است و عقلا به این امضاء اعتماد میکنند.