99/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 35) /توضیح واژگان
﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[1]
در آیه گذشته عرض شد؛ خطاب حضرت حق برای فرشتگان است، و امر به سجده، تعظیمی است؛ برای شخص آدم که در آن زمان خاص است، ولی منافاتی برای جنبه شخصیت و آدمیت آدم علیه السلام هم ندارد. این امر را تمام فرشتگان دریافت کردند، مگر ابلیس. ابلیس، عَلَم است و فرد؛ گرچه شیطان عام است. ابای نظری و کفر عملی. کفر استتاریاش را اظهار کرد؛ با عدم سجده.
این کریمه سی و پنجم، در واقع یک مرحله آمادهسازی و آموزشگاه است؛ برای جناب آدم علیه السلام و برای سکونت و آرامش در زمین. اینکه آدم علیه السلام ساکن در زمین شود؛ آمادهسازی برای زندگی طبیعی انسان است. این «و قلنا» عطف بر «و اذ قلنا» است؛ و اذکروا اذ قلنا.
از سَکَن به معنای آرامش است. خلاف اضطراب. در برابر اضطراب مطرح میشود. سکون در برابر حرکت نیست. شما در اینجا آرام باشید نه ساکن. چون در مقابل اسکن، ماده اضطراب است. اینها مباحثی است که باید در روانشناسی مطرح شود و ان شاء الله در فقه المشاوره.
راغب اصفهانی در المفردات می نویسد: «والسَّكَنُ: النّار الّتي يسكن بها، والسُّكْنَى: أن يجعل له السّكون في دار بغير أجرة، فقد قيل: هو ملك يُسَكِّنُ قلب المؤمن ويؤمّنه، وقيل: هو العقل، وقيل له سكينة إذا سكّن عن الميل إلى الشّهوات، وقيل: السَّكِينَةُ والسَّكَنُ واحد، وهو زوال الرّعب».[2]
اولین عامل سکونت، مشورت است. هر کس از این فاصله گیرد، باید از دیگران کمک گیرد برای آرامش. نتیجه، بیمأوایی است. آرامش در اینجا به معنای سکونت است. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.[3] این صلات شما برای اینها آرامش است. صدقه باعث تطهیر و تزکیه آنها است. صدقه برای تزکیه اموال، و صلات برای تزکیه جان.
﴿وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا﴾؛[4] همسر هم مایه آرامش است. ﴿وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ﴾.[5] بنابراین سکون به معنای آرامش است.
هر چیزی که یکدیگر را تکمیل کند زوج است. مانند دو لنگه درب. دو چیزی که همراه و همگام و مکمل باشد. قانون زوجیت، عام است. ﴿وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا﴾؛[6] ما شما را زوج آفریدیم. مراد همگامی و همراهی است. در اطلاقات روزمره میگویند زوج و زوجه. در اطلاق قرآنی، ازواج جمع زوج است و زوج؛ اعم از زوج و زوجه عرفی است. برای هر دو زوج به کار برده میشود.
راغب در این باره می نویسد: «يقال لكلّ واحد من القرينين من الذّكر والأنثى في الحيوانات الْمُتَزَاوِجَةُ زَوْجٌ، ولكلّ قرينين فيها وفي غيرها زوج، كالخفّ والنّعل، ولكلّ ما يقترن بآخر مماثلا له أو مضادّ زوج».[7]
زوج هم با توجه به اینکه «زوجک» مصداقش جناب حواء است، زوج به کار رفته و نه زوجة؛ چرا که اسم است نه وصف که «تای» تأنیث داشته باشد. زوج، هم بر زوج و هم زوجه اطلاق میشود. در ازواج مطهّره هم قبلاً گفتیم؛ بر مرد و زن اطلاق میشود. نام حواء در قرآن نیامده، ولی در روایات مطرح شده است. اینکه در اینجا اسم نیامده و اوصاف آمده، خود تکریم دیگری است.
عبارت فعلی که آمده است، فرمود «و قلنا اسکن انت و زوجک الجنة». در این بهشت آرام بگیر. این متکلم مع الغیر است؛ برای تفخیم و تعظیم. این «نا» برای کبریا و عظمت است؛ نه جمع. تکریمی است؛ نه جمعی. مانند: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾.[8] ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً﴾.[9]
واژه جنّت را قبلاً داشتیم. گفتیم جنّت را جنّت گویند؛ چون انباشته از درختهای گوناگون است؛ طوری که پوشانده شده است. این در لغت است.
صاحب کتاب المفردات می نویسد: «الجَنَّةُ: كلّ بستان ذي شجر يستر بأشجاره الأرض».[10]
این بهشت، بهشت مثالی است نه بهشت برین و اصطلاحی. نه بهشت خلد است و نه باغی از باغهای زمین. الجنّه برای عهد خارجی است نه جنسیت نه استغراق و عموم. بهشتی برزخی بود؛ بین دنیا و آخرت که در برخی احکام، احکام آخرت و برخی خصوصیات دنیا را دارد.
همانطور که گفتیم؛ سکنی هم از سکن است. مسکن را هم مسکن گویند؛ چون مورد آرامش است، و از حوادث انسان را حفظ میکند. به آدم علیه السلام خطاب شد؛ سکونت با آرامش داشته باش. سکنی رقبی عمری یعنی مادام العمر. سکنی، دوام را هم میرساند.
بهشت از سنخ سکونت و سکنی است؛ نه از سنخ اقامه است. به عبارت بهتر اینجا صحبت از آرامش است؛ سکونت بدون اضطراب. میشود گفت: در هر کجا که سکینه و سکونت با آرامش است، آنجا خصلت بهشتی دارد.
اکل اینجا به معنای خوردن نیست؛ گرچه به خوردن نیز اطلاق می شود؛ ولی مطلق تصرفات است.
آقای مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن می نویسد: «فلان ذو أكل: إذا كان ذا حظّ من الدنيا و رزق واسع». [11]
یعنی هم با آرامش باشید، و هم با آسایش. واسعاً هنیئاً و هنیئاً طیباً. کسی مانع شما نیست. از ماده «رغد»، فراوانی و گستردگی و گوارایی استفاده میشود. یعنی هیچ گونه محدودیتی ندارید. نا محدود میتوانید استفاده کنید. هم فراوانی و هم گوارایی را میرساند. ارزشمند است؛ به لحاظ ذائقه انسان، و هم دوام دارد.
رغد یا مصدر به معنای راغد است و یا حال است برای فاعل کُلا. در حالی که از رفاه و گوارایی در بهشت و سکونت برخوردارید، بخورید از بهشت.
رغد العیش یعنی اتسع. عیش رغد یعنی طیب و واسع. ﴿يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ﴾.[12]
رغد، نماد عیش و رزق است، و اکل هم نماد تصرفات انسان است.
صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن می نویسد: « و التحقيق انّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الرفاهية المخصوصة بالعيش».[13]
به اراده جناب آدم و حوا علیهما السلام بر میگردد.
این هم نهی است؛ و هم امر. نماد باید و نباید است. نماد فقه الاحکام و احکام الفقه است. فقاهت از اینجا شروع میشود که بر اساس اوامر و نواهی است.
شجره در لغت عرب، متفاوت با عرف روزمره است. در لغت عرب هر چیزی که ساقه و برگ داشته باشد، شجر اطلاق میشود.
راغب می نویسد: «الشَّجَرُ من النّبات: ما له ساق».[14]
﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ﴾.[15] شجر، مقابل نجم است. کهکشانها و گیاهان. شجر بر خلاف معروف روزمره که آن را درخت معنا میکنند، بر هرچیزی که دارای ساقه و برگ باشد، اطلاق می شود. درخت کدو بوده یا گندم یا هر چیز دیگری که در روایات خواهیم رسید. اگر نجم به معنای بوته باشد، شجر به همان معنای اصطلاحی خودمان است. یا شجر نماد موجودات حیّ باشد و نجم همان ستاره باشد. باید برسیم به آنجا و بررسی کنیم.