99/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 34-35) /انواع فرشته ها و کارهای آنها
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾
﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[1]
عرض شد؛ استثنای در آیه شریفه سی و چهارم، گرچه در ظاهر متصل است؛ چرا که به حسب ظاهر ابلیس جزو فرشتهها و در میان آنها بود، ولی در باطن، استثنای منقطع است؛ مانند: ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ﴾.[2] ظنّ، غیر از علم است؛ گرچه سنخ آنها یکی است. نمونه دیگر هم در قرآن دارد؛ ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ﴾.[3] بعضی فرشتهها در تجرد تام هستند، و برخی در مثال و برزخ، و برخی در عالم ماده هستند؛ زمینی، آسمانی، دریایی و فرشتههای مختلف. فرشتههای عالم عقل، اصلاً امکان معصیت ندارند. روحِ مجرد دارند، و معصوم هستند و راهی برای ورود ابلیس در جمع و حالات آنها نیست. ولی آنها که فالمدبرات امرا هستند؛ و ما منا الا و له مقام معلوم؛ آنها که در طبیعت هستند؛ فرشتههایی هستند که امکان معصیت در آنها هست. حداقل به لحاظ متعلقاتشان که زمین است.
کفر هم استتاری است؛ که در مواضع امتحان، ظهور مییابد؛ ﴿لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ﴾؛[4] از سجدهکنندهها نبود. این در موارد ابتلا و امتحان، ظهور یافت.
عرض کردیم؛ امر به سجده، امر حقیقی نیست. این امر تکوینی نیست؛ چرا که امر تکوینی اگر بود، مانند: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾؛[5] در مقام تکوین، همه موجودات طائع هستند. طوعاً أو کرهاً مطیع حضرت حق هستند. امر، تخلف ندارد. امر، تکوینی است یا تشریعی. در تکوینی؛ ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾؛[6] فیقول له کن فیکون، مقام ایجاد است. در این مقام، هیچ گونه تخلفی وجود ندارد. این «اسجدوا»، تشریعی هم نیست؛ مانند: ﴿وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾.[7] امر تشریعی، فرع تکلیف است. فرشتهها در عالمی هستند؛ که فوق تشریع است. اینها به عبارت بهتر؛ مکلف به تکالیف نیستند. این اوامر؛ نه تشریعیه هست و نه تکوینیه. تشریعی، قوانین اعتباری است، و اینها در عالم حقیقت و فوق اینها هستند. امر اینجا، تمثیلی است. تخیلی، مراد نیست. ظاهرش امر است؛ ولی در حقیقت ارتباط است. نکته مهمی است. ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾.[8] برخی امتثال دارند و برخی خیر. گرچه فرشتهها روح تجرد دارند؛ و از پیکره مادی جدا هستند، ولی انسان در عالم ماده است. دارای مقام خلیفة اللهی و انسانی است. ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾.[9] یک مَثَل، همین فرشتههای الهی است. ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾.[10] خصوصیت تجردی دارند. فرشتگانی که مأمور هستند، عصمتی دارند که با گناه جمع نمیشود. از «و کان من الکافرین» معلوم میشود؛ که شیطان کفرش را استتار داشت؛ و با سجده فرشتگان کفرش نمایان شد. سجده هم تعظیمی است و تکریمی، نه ذاتی.
امری که برای اینها صادر میشود، امر تشریعی نیست؛ چرا که فرشتهها مکلف نیستند؛ و اوامر اشراقیه است در عالم بالا؛ که دلیل تعظیم و عظمت است. مسجود له، گرچه یک انسان مشخص است؛ که فرد حضرت آدم علیه السلام است، ولی حصر از آن استفاده نمیشود. سجده برای شخص آدم علیه السلام نبود؛ برای شخصیت ایشان بود. به عبارت بهتر مسجود له، انسان کامل و آن خلیفه الهی است؛ هرچند غیر از آدم علیه السلام باشد. ولی آدم علیه السلام، این عظمت را به خود اختصاص داده است.
تفسیر این آیه، در سوره مبارکه اعراف آیه یازده، نمایان است: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ﴾.[11] اول خلقت است، بعد تصویر است، و بعد سجده برای شخصیت آدم علیه السلام. مخاطب در این آیه، همه انسانها؛ بخصوص انسان کامل است. این انسان میتواند از دایره تعظیم خارج شود؛ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾،[12] شود؛ یا ﴿فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾.[13]
حال که مسجود شد، شیطان راه دارد یا خیر؟ انسان کامل، مسلط بر شیطان و شیطنتها است؛ نه اینکه در اختیار او باشد؛ که تصرفاتی در او کند. حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: «امر إبليس بالسجود لآدم ، فقال : يارب وعزتك إن أعفيتني من السجود لآدم لاعبدنك عبادة ما عبدك أحد قط مثلها ، قال الله جل جلاله : إني احب أن اطاع من حيث اريد».[14]
ابلیس، جن است؛ ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾؛[15] فرمود: «کان» نه «صار». معلوم است که شیطان، جن بود. ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾.[16] امر به سجده، جزو مصادیق اطاعت امر الهی است. در مقام اطاعت اوامر الهی، باید موارد امتحانی رعایت شود. ابلیس، از آیت اللهی جناب آدم علیه السلام و متنعم بودن او به ولایت و امانت، ناراحت بود. این باعث استکبار او شد. حضرت حق خواست ثابت کند؛ که هر کس به مقام انسانیت برسد، شایسته هر گونه تعظیم هست.
امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ كُفْرٍ كُفِرَ بِاللَّهِ-حَيْثُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ-كَفَرَ إِبْلِيسُ،حَيْثُ رَدَّ عَلَى اللَّهِ أَمْرَهُ».[17] همچنین حضرت علیه السلام فرمودند: «أَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ وَ اسْتَكْبَرَ،وَ الاِسْتِكْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا».[18] اعوذ بالله سیئات اعمالنا و شرور انفسنا. استکبار، کار ابلیس است. خیلی از صفات اخلاقی و روانشناختی، به کبر بر میگردد. خود بزرگبینی، و کوچکبینی دیگران، توسط حکام ظالم رخ میدهد. استکبار، صفت فردی و جمعی است. انسان باید واقعاً رعایت کند. همانطور که در روایات داریم؛ سه صفت زشت اخلاقی، منشأ تمام گناهان است؛ کبر، حسد و دیگری حرص.[19] این سه اگر درمان شود، انسان میتواند راه برونرفت از خیلی از گناهان را داشته باشد. امام صادق علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کنند، که حضرت فرمود: «لما اسري برسول الله وحضرت الصلاة أذن جبرئيل وأقام الصلاة فقال : يا محمد تقدم ، فقال له رسول الله: تقدم يا جبرئيل فقال له : إنا لا نتقدم على الآدميين منذ أمرنا بالسجود لآدم».[20] ما از زمان امر به سجود آدم، بر آدم مقدم نمیشویم. این معلوم است؛ شخصیت آدم است، وگرنه او که زمانش گذشت. حکایت جناب آدم علیه السلام، قضیه شخصیه در زمان خاص نبوده است؛ گرچه در یک زمان بوده، ولی حکمش این نیست. خضوع و خشوع فرشتهها، برای ساحت انسان بوده است. تمرد ابلیس نسبت به همین حقیقت و کمال انسان بود. تا قیامت این مسیر باز است.
کلام جناب جبرائیل علیه السلام که ما مقدم نمیشویم، همین است. ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ﴾؛[21] برخی «لهم درجات» است و برخی هم «درجات». انسان نیز همین است. این شیطان و ابلیس است؛ که اهل استکبار است؛ کان من الکافرین. این کفر، استمراری است. کفری است که هم استمرار دارد؛ و هم استتار. تا قیام قیامت هر کس حقیقت انسان را قبول نکند، همین است.
بعد آیه دیگری است که «قلنا» است؛ «قلت» نیست. «نا» در آن، برای تعظیم و تکریم است. برای افزدون نیست.«نا» در ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾،[22] جمعهای تعظیمی است. جلسه بعدی لغات آیه بیان میشود. لغت سکینه، زوج، رغدا، تقربا، شجره.