99/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره (آیات 32-33) /اعتراف فرشتگان به نداشتن علم الهی
﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾
﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[1]
در این گفتمانی که بین حضرت حق و فرشتهها با تکریم انسان، بیان شد، فرشتههای الهی سؤالی داشتند که از این سؤال عذرخواهی کردند، و از این آیات بر میآید؛ که یکی از چیزهایی که انسان را متخلق به اخلاق الهی میکند، عذرخواهی از اشتباهات یا عدم علمی است، که صورت میگیرد. به عبارتی فرشتههای الهی عذرخواهیشان را با ثنای حضرت حق و تسبیح او شروع کردند. یعنی همانی که مدعی بودند که «نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»، با «سبحانک» که نشان ادب است، گفتند: «لا علم لنا الا ما علمتنا». علم خود را، منتسب به حضرت حق کردند. اینکه علم نداشتند؛ و از روی استخبار و استفهام سوال کردند، نه اعتراض. مراتب علم فرشتههای الهی، مختلف است. آنچه برای آنها مقدر شده است، همان را میدانند لا غیر. پس از اینکه اقرار به جهل کردند که «لا علم لنا ما علمتنا»، بر اساس ادب، هم تسبیح کردند، هم اقرار به عدم علم. اینکه خداوند علیم و حکیم است، به علم و حکمت الهی اقرار و اعتراف کردند. این شروع عذرخواهی با سبحان و تسبیح، بهترین دلیل بر این است؛ که سؤال آنها اعتراضی نبود. آنچه در آیات دیگر هست؛ که ﴿إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا﴾[2] را در این آیات مطرح کردند.
تناسب آیات، چقدر زیبا است. از اول، صحبت از جعل خلیفه و تعلیم اسماء است، و عرضه بر فرشتگان. عنوان تسبیح، علم، علیم و حکیم است. علیم، یعنی دانستنیهایش تداوم دارد؛ صفت مشبهه است و دلالت بر استمرار دارد. اگر صیغه مبالغه باشد، کثرت را میرساند. علیم، کارهایش بر اساس دانش، و حکیم بر اساس اتقان و حکمت است. از این آیات استفاده میشود که تقدم انک و انت العلیم و الحکیم. به حضرت حق میفرمایند: همان طور که انی جاعل...نقدس لک، ما اقرار میکنیم که انت العلیم الحکیم. همان طور که جناب یونس گفت: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»، اینها هم گفتند «لا علم لنا الا ما علمتنا». علم را منتسب به حضرت حق کردند. این حصر را هم میرساند. اگر علمی باشد، منتهی به حضرت حق میشود. «سبحانک» تاکید معنوی است. «الا ما علمتنا» نفی علم ذاتی از خودشان است. نفی علم ذاتی از خود، با اثبات علم وصفی برای خود منافاتی ندارد.
حرف «إن» که برای تحقیق و تاکید است، و «انت» که ضمیر فصل و خطاب است، و صیغه مبالغه «علیم و حکیم»، دلیل بر کثرت یا استمرار علم و حکمت است. چقدر این جمله زیبا است. اولاً، تسبیح را یادشان نرفت، دوم، اعتراف به جهلشان کردند. سومین کاری که کردند، همه علوم را به خدا نسبت دادند. علم و تعلیم را به خداوند نسبت دادند. حکمت و علم را هم منحصر به حضرت حق دانستند. در تقدم، علم را بر حکمت مقدم داشتند. به عبارت بهتر صفت علیم، بر صفت حکیم مقدم است. چرا که حکمت اتقانی دارد، که بعد از دانایی است. از همه اینها این استفاده میشود؛ که اینها اقرار به جهلشان کردند، و ادب به خرج دادند. اینجا است که همانطوری که تعلیم باعث فضیلت و تکریم جناب آدم علیه السلام شد، اینها هم به این معلمیّت باری تعالی و فضیلت انسان اقرار کردند.