99/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 31-32) /وجود خلافت در همه عوالم
﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾
﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾[1]
عرض شد، حضرت سبحان تبارک و تعالی معلّم انسان است و انسان کامل، معلّم فرشتگان است. یا دائم الفضل علی البریة مجرای فیض الهی انسان کامل است. به وسیله جناب آدم که انسان کامل است، فیض، به جهان امکان میرسد. این منافاتی ندارد که در مرحلهای از مراحل، فرشتگان الهی عامل رساندن فیض و برکات و رحمات به انسانها باشند. چون همه انسانها حتی انسان کامل باید از نعمت وجودی فرشتگان الهی استفاده کنند. یعنی از اسرافیل که حیات را مرهون او هستند، میکائیل که موجودات و انسان کامل رزق را مرهون او هستند، و از جبرائیل که علم را مرهون او هستند. این منافاتی ندارد که در مرحلهای از مراحل چنین باشد. در مرحله «انا بشر مثلکم»، انسان کامل مرزوق است. مستفیض است، و باید تحت تدبیر فرشتگان الهی به خصوص این سه فرشته باشند. چهار فرشته مقرب، امور عالم را از آغاز تا انتها بر عهده دارند. این سه بزگوار و جناب عزرائیل علیهم السلام، جهان را اداره میکنند. انسان کامل که مانند انسانهای دیگر است و «یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق»[2] است، باید تحت تدبیر فرشتههای دیگر باشد. بالاترین و برترین مرحله مخلوق که مرحله انسان کامل است، و انسان کامل به جهتی معلم فرشتگان است، منافی با این ندارد که فرشتهها، راهنمای او باشند. جناب جبرائیل که منشأ سیر سماوات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در معراج بود، گفت: لو دنوت انملة لاحترقت.[3]
عرض کردیم خلافت، همانند علم به اسماء، دارای درجات است. آنچه مصداق آدم در آیه شریفه است، انسان کامل است. یعنی عالم به همه اسماء، که خلیفة الله است. منافاتی ندارد که خلیفهای بعد از خلیفهای در نظام وجود داشته باشیم. درجات دارد. خلیفه بعد از خلیفهای. خلیفه مطلق داریم و خلفای دیگر. رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم سه بار فرمودند: اللهم ارحم خلفائی.[4] پرسیدند خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمودند کسانی که سخن ما را نقل میکنند، و سنت ما را احیا میکنند. ایشان خلیفة الله هستند و دیگران خلیفة الخلیفة، تا انقراض عالم.
در بحثی که در چند روز گذشته برای ولایت فقیه برای اعزهای داشتیم، عرض کردیم؛ ولایت فقیه به جهتی فعل الله است و به جهتی جزو مسائل عقیدتی است؛ نه فرعی. ما نمیتوانیم در آن اجتهاد داشته باشیم؛ زیرا اجتهاد در مقابل نص جایز نیست. «اللهم ارحم خلفائی» از خلیفه بعدشان که حضرت سر الانبیا و المرسلین حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است، تا روات حدیث که «و اما الحوادث الواقعة»،[5] به لحاظ مسائل فرعی، جزو فقه است. «العلماء ورثة الانبیاء»[6] جز همین چیز دیگری نیست.
نکته بعدی این است که این خلافت، همانطور که عرض کردیم؛ آغاز جعلش در زمین است، ولی تداومش در فوق زمین و آسمان و ملکوت و همه عوالم است. ما سه نشئه داریم: دنیا، برزخ و قیامت. خلافت در همه اینها هست؛ چون علم و معرفت در همه هست. دوشادوش این علم؛ که علم به اسماء است، مضاف الیه این اسماء، الله است. اسمای الهی، اسمای مخلوق را هم دارد. مراد، اسماء الله است. وقتی میخواهد افاضه اسماء بر انسان کامل بشود، موجودات دیگر هم از او جدا هستند. فرشته و انسان کامل در آدم و عالم یکی هستند. گرچه هر یک از اینها تشخّص دارند و مظهری از مظاهر اسماء الله هستند.
نکته مهم دیگر که عنایت داشته باشید این است که آدم مظهر اسماء است، و فرشته مظهر اسم است. با تأمل عرض میکنم؛ چرا که اسماء و علم بر اساس یکدیگر پیش میروند. تعلیم اسماء، خلافت را به وجود میآورد. خلافت، کون جامع است. فرشته، مظهری از مظاهر اسمای الهی میشود. این «الم اقل لکم» در آیات بعدی که «انی اعلم غیب السموات و الارض»، همین را بیان میکند. «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمه الا هو». اسمای مستأثرهای داریم که جز خودش نمیداند، جز این منطقه ممنوعه، همه را انسان میداند. ولی فرشته به همان که در تدبیرش هست مانند رزق، حیات، علم یا هرچه بر اساس تصورات خودش است، احاطه دارد؛ ﴿وَ إِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ﴾. [7]
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در حدیثی فرمودند: من به راههای آسمانی آگاهترم تا راههای زمینی.[8] همچنین حضرت فرمودند: والله لو شئت أن أخبر كل رجل منكم بمخرجه ومولجه وجميع شأنه لفعلت.[9] انسان کامل عالم به ما کان و ما یکون است.
انسان در مقام تعلیم اسماء، گرچه اسماء الاسماء هم، اسم است، ولی حقایق اسماء است. نه اینکه اسم الاسم باشد. به عبارت بهتر حضرت حق در اینجا حقایق اسماء را بیان کردند. فرشته الهی به همین جهت اظهار عجز میکند. چون الاسماء است. انسان مظهر کل اسماء است. سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون َ
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ. [10]
خدا منزه است از آنچه دیگران وصف میکنند. ذات باری تعالی دارای اسمای عینی است که در اختیار انسان کامل است. لذا حضرت حق فرمودند: «انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین».
فرق بین عرضه و علم را گفتیم. عرضه باید چیزی باشد که عرضه شود. در علم، شاید چیزی باشد و ایجاد شود.
سرّ این مطلب این است که انسان دارای دو بعد روحانی و جسمانی است، ولی فرشته، فقط یک بعد دارد. جواب فرشتهها این بود که «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا». شما تا چیزی تعلیم ندهید ما نمیتوانیم. «انک انت العلیم الحکیم». هم «ان» هم «کاف خطاب» و هم ضمیر «انتم که تأکید دارد. سرّ علیم و حکیم را خواهیم رسید ان شاء الله. شرط دستیابی به اسمای الهی این است که ره چنان رو که رهروان رفتند. اگر میخواهیم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ﴾[11] قرار گیریم، باید عبد الله شویم. عند اللهی، به عبداللهی است. تا عبد الله نشویم، به عند الله نمیرسیم. انسان میتواند مقام عندیت را کشف کند. انسان راه ورود و خروج دارد. این مقام را انسان میتواند برسد.
در زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها داریم که لَكِ عِنْدَ الله شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ.[12] ایشان مقام عندیت دارند؛که در عالم برزخ مقامی است. انسان این گونه میتواند جلودار هستی باشد.