99/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه31-32) /تفاوت تعلیم و عرضه
﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾
﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾[1]
در آیه شریفه، برای جناب آدم تعلیم است، و برای فرشتههای الهی، عرضه هست. عرض کردیم مراد به اسماء، اسمای تکوینی هستند که شاید یکی از مصادیق آن، همین تعلیم و تعلّم جناب آدم و عرضه بر فرشتههای الهی باشد. مراد به عرضه را هم گفتیم که گرچه شاید در یک مقطع زمانی اتفاق افتاده باشد، ولی چون فرشتههای الهی موجودات مجرد هستند، این عرضه هم قطعاً عرضه تجردی خواهد بود. اگر قرار باشد تشبیهی داشته باشیم همانند بحث معراج است؛ که سیر ملکوتی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. گرچه این سیر در زمانی و از مکانی اتفاق افتاده باشد. این نکته مهمی است. این تعلیم و این عرضه هر دو مافوق زمان و مکان بود؛ گرچه در زمان و مکانی باشد. عرضه هم تعلیمی برای فرشتههای الهی است. تفاوت تعلیم و عرضه این است که در تعلیم، استعداد لازم است، ولی در عرضه، استعداد لازم نیست. این مهمترین تفاوت است.
عرض کردیم انباء، تعلق گرفته است به اسماء هولاء الاسماء. میشود چنین استفادهای کرد که خود این جناب آدم علیه السلام هم، مظهری از مظاهر اسمای الهی است. اینجا خود ایشان هم در مقام عرضه بر فرشتههای الهی است. آفرینش جناب آدم و تعلیم اسماء بود، که حضرت حق به عنوان ان کنتم صادقین برای فرشتههای الهی صادر میکنند. معمولاً «ان کنتم صادقین» در انکار، استنکار، تعجیز و مواردی که یک مطلب مهمی حضرت حق به عنوان قرآن و رسالت مطرح میفرمایند، به کار برده میشود. اینجا عنایت داشته باشید که صحبتهای حضرت حق با فرشتهها و کار سلبی و ایجابی که انجام دادند؛ اتجعل فیها من یفسد فیها..نقدس لک، صحبت تعجیزی بود و نه استنکاری و استکباری. آنها معصوم هستند، و استنکار و استکبار ندارد. سؤالش استخباری است. چون چنین است و واقعاً میخواستند مطلع شوند، حضرت حق فرمود انبئونی باسماء هولاء. سؤال و جوابها استنکاری است. استکباری نیست. در مقام انکار که بخواهند کِبری بورزند، نبود. برای همین، عرضه کردن و در معرض گذاشتن و نوعی علم اجمالی دیگر است.
این علم اجمالی، به نحو الهام است. به نحو وحی است. چنانکه عنایت دارید ماده عرض همانطور که در ترجمه فارسی نمایش دادن و به نمایش گذاشتن است. این نمایش، باید در معرض دید باشد. اول از جسمانیت شروع میشود. عرضه در اینجا، جسمانی نیست. عرضه ی ملکوتی است و عرضه تجردی. گاهی به قهرمانی میگویید این سنگِ سنگین را جا به جا کن. گاهی میبینیم کسی در یک مرحله علمی قرار گرفته است، و میگوییم این گوی و این میدان، بنشین این مسأله را استخراج و استنباط کن. ظاهر امر این است که، عرضه چنین است. عرضه، ملکوتی است نه جسمانی؛ گرچه آفرینش و تعلیم اسماء، همه در معرض دیدِ فرشتههای الهی بود. دید، ملکوتی است. این عرضه، علمی است. عرضه تجردی است. برای همین حجابهایی برای اینها بود که عالم نبودند؛ حجابهای نوری است نه جسمانی. اگر قرار باشد توضیح این مراحل را بدهیم که این سؤالها تعجیزی و استنکاری نیست، می شود: وأنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ[2] . علم، چون مجرد است، حجاب اکبر است. اگر گرفتار شود، از حجابهای جسمانی، ظلمانیتر است. باید انسان در هر لحظه برنامهریزی کند. بعد از این گفتمان و این سؤال؛ که اگر میدانید و علمی دارید اخبار کنید که تعجیزی است، انباء کنید که خبری است که جا به جا میشود؛ میفرماید به اسماء اسما مرا خبر دهید. نه خود اسماء. به تعلیم اسماء نرسیده است. در مقام عرضه است. خودِ فرشته و خودِ آدم و خودِ تعلیم اسماء هم، از مصادیق اسماء است. جالب اینجا است که شما تنها میتوانید محاکات وجود خود را داشته باشید نه وجود دیگران.
قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا
اینجا ملائکه، جواب حقیقی را دارند و رسیدند که عالم نیستند. آنچه مانع علم فرشتگان شد، حجابهای نوری است. آنها ذاتاً به اسمای الهی عالم نیستند. حجاب آن چیزی است که مانع باشد چه جسمانی و چه معنوی. عرضه هم اعم از جسمانی و معنوی است که اینجا معنوی و تجردی است.