99/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیه30/تفسیر ترتیبی (سوره بقره) /گفتگوی خدا و فرشتگان
﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[1]
در کریمه سیام که آیه عظمت و تعظیم انسان است و تعلق خلافت و جعل خلافت به انسان است، نکاتی را راجع به آیه محضرتان عرض کردیم.
یکی از نکات مهم در این آیه، به تعبیر خودمانی، گفتمان حقیقی حضرت حق با فرشتگان در مورد انسان است.
زمین، گرچه محل استقرار موجودات و آفرینش موجودات زنده است، آغاز خلافت است، نه حصر خلافت. از این آیه میتوانیم این استفاده را داشته باشیم که موجوداتی در زمین بودند و هستند و خواهند بود؛ آیه مطلق است و قابلاستفاده است. این فرشتگان که مورد سخن حضرت حق قرار گرفتهاند، احتمالات مختلفی در آن داده میشود؛ مطلق فرشتگان هستند؛ یا فرشتگان زمینی هستند و بهخصوص فرشتگان زمینیای که به فرماندهی ابلیس، به جنگ جنها رفتند؛ در زمین فساد و خونریزی کردند؛ این گروه از فرشتهها با آنها مأمور به نبرد شدند؛ ابلیس در میان آنها، خود را پنهان کرده بود؛ او حقیقتاً فرشته نبود؛ خود را میان آنان، پنهان کرده بود. از روایت حضرت امام عسکری (علیهالسلام) در تفاسیر روایی ذکر شده است؛ [2] مرحوم فیض هم در صافی روایت را مطرح کردهاند که مخاطب در «إذ قال ربک للملائکة» فرشتگانی باشند که پس از نابودی جن، خلافت زمین را به دست گرفتند؛ [3] اینها همه فرشتگان نیستند؛ ملائکه خاص هستند؛
یا میشود این حرف را زد که هنگام جعل خلیفه، موجوداتی در زمین بودند؛ انسان نبودند، ولی جن و نسناس بودند؛ نسناس، شبیه به انسان هستند؛ ولی انسان نیستند؛ به تعبیر زیستشناسان، انسانهای اولیهای که تفاوتشان با برخی حیوانات، در دوپایی و چند پایی است؛ در عقل ناقصی که داشتند، اولیات را میدانستند. این، مطلبی است که باید در آن دقت شود.
در آیه شریفه ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولًا﴾؛[4] اگر در زمین فرشتگانی باشند، عنوان «لَو» دارد. بزرگانی مانند شیخ طوسی[5] و برخی نظرشان این است که این فرشتهها، فرشتههایی بودند که بر این موجودات، مبعوث و فرستاده شدند. عنایت دارید که فرشتههای الهی طبق آیه شریفه الهی، ﴿عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[6] هستند. همه فرشتههای الهی معصوم هستند؛ اهل گناه نیستند؛ قطعا سؤالی که دارند، سؤال انکاری و اعتراضی نیست؛ «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها»؛ اگر سؤال اعتراضی باشد، با عصمت و گناه نکردن آنها ناسازگار است. این سؤال، حقیقی و معرفتی است.
گویا فرشتهها گرچه معصوم هستند و دارای اصنافی هستند، حدود و اختیارات خاص دارند؛ «مدبرات»، «ناشرات»، «مهیمن» و غیر آنها.
طبق احادیثی که در کتب روایی ما آمده است، مانند: نورالثقلین؛ «و الله لقد خلق ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم و أولئک الآدمیین»؛[7] اگر چنین باشد، هزاران هزار عالم غیر از این عالم و غیر از این آدم آفریده شده است. عالم، کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. نه اینکه بی اول و بی آخر باشد. خداوند الف، الف عالم و الف، الف آدم خلق کرده و فرمود: تو در آخر این دنیا هستی؛ معلوم میشود خلقت بعد از خلقت و جعل خلیفه بعد از وجود مخلوقاتی در زمین بوده است.
علوم طبیعی و صاحبان تاریخ و باستانشناسان میتوانند با نظریات خود در تفسیر، کمک کنند؛ فسیل و باقیماندههایی پیدا کردند از عصر دایناسورها؛ و باقی نظریات، شاید در مسیر تبیین آیه بتواند ما را کمک کند. این گفتمان، گفتمانی بود برای موجودات زمینی.
فرشتههای الهی از کجا میدانستند که انسان، فساد و سفک دم دارد؟
بزرگان از حکما مانند ملاصدرا و شیخ اشراق و بعضی دیگر از اهل معرفت، نظرشان این است که فرشتهها انواعی دارند؛ حتی بعضی از متکلمین، نظرشان این است که فرشتهها هم جسم دارند؛ ولی جسم لطیف؛ در لطافت فرشتهها، همین بس که «یتشکل بأشکال مختلفه سوی الکلب و الخنزیر»؛[8] ولی جن «یتشکل بأشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر»؛ فرشته، شکل موجودات نجس نمیشود؛ ولی جن، چرا؛ ﴿لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾.[9] ملائکه، مدبرات ارض هستند؛ ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا﴾.[10] مرحوم آقای قمشهای میفرماید: «بر هر موجودی، اِفرِشتهای افرشته است»؛ هر موجودی، ربالنوع دارد.
باتوجهبه وصف «ربک» که وصف فعلی و تربیتی است، معلوم میشود که موجودات الهیِ موکل بر موجودات زمینی که تدبیر آن را دارند، فرشتههای الهی هستند؛ و وقتی برای تدبیر میآیند، ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا﴾[11] باید دامنه تکلیف خود را بدانند؛ برخی راکع و ساجد هم که هستند، مؤید همین جهت است؛ و این منافات ندارد که الف، الف عالَم و الف، الف آدم باشد و الف، الف عالِم هم باشد. ولی در میان اینها «إنی جاعل فی الارض خلیفة»؛ و متعلق جعل، زمین نیست؛ خلافت است؛ یعنی «إنی جاعل خلیفة فی الأرض»؛
خداوند میفرماید: من جاعل خلیفه در زمین هستم؛ و در این جمله در واقع متکلم، خود خلیفه را تعیین میکند، نه برای دیگران؛ و جریان سجده برای خلیفه همنشان میدهد که او برای خدا است نه خلیفه شخص دیگر؛ خلیفه یعنی جانشین خودش نه جانشین دیگران؛ گرچه بر جانشین دیگران هم اطلاق میشود؛ بحث سجده هم، همین را میرساند.
عنوان اینکه الف، الف عالموآدم بیایند و هر یک جانشین دیگری هم باشد، منافاتی ندارد؛ ولی همه جانشین حضرت حق هستند؛ اینجا است که میگوییم: عالم، کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است.
نکته مهمتر اینکه عنوان «جاعل فی الارض خلیفة» و سؤال «أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء»، منافات ندارد که هر چه «ألف عالموآدم» پیش برود، کاملتر شود؛ به تعبیر امام علی (علیهالسلام)، وقتی حضرت مهدی موجود موعود (علیهالسلام) ظهور میکند که عقل، کامل شود و وقتی ظهور میکند که هواهای متعدد به هدای واحد برگردد؛ «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى»؛[12] خصلت تزاحمها این است که هدایت را در هوی فانی کردهاند؛ ولی خلافت، هدایت را زنده میکند؛ برای همین، همه باید در این مسیر باشند.
«و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»، هم همین است. تسبیح کار انسان و کار فرشته است؛ برای انسان است. «بحمدک»، یعنی تسبیح بهواسطه ستایش است.
«باء» در «بحمدک»، چند احتمال دارد: وصلیه، سببیه، الصاق و تعدی.
تفاوت تسبیح و تقدیس هم در این است که تقدیس، به لحاظ متعلق عام است که هم بر ذویالعقول نسبت داده میشود و هم بر غیرذویالعقول؛ ارض مقدس هم در قرآن داریم؛ ولی تسبیح را تنها به انسان میتوانیم نسبت دهیم. فرشتههای الهی میخواهند به موجودات زمینی بگویند که ما «نسبح بحمدک و نقدس لک» گفتیم، ولی خلافت، به انسان تعلق گرفت.
میشود گفت که این فرشتهها در مقامی بودند که سفک دماء و افساد فی الارض را دیده بودند، ولی حجت الهی را ندیده بودند؛ خداوند میخواست بفرماید: ما خلیفه و حجتی داریم که فوق تقدیس است. آنها در حیطه علمی خود، سؤال داشتند. ملائکه هم دارای مراتب هستند؛ یکی مانند حضرت جبرائیل (علیهالسلام) است که هر علمی که از بشر صادر شود، از اوست؛ همه چیز را میداند؛ حتی ما کان و ما یکون هم شاید در اختیارش باشد؛ مگر مواردی که خدا به او اجازه نداده است. ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾؛[13] ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ﴾؛[14] ﴿عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى﴾؛[15] این گفتگو، صمیمی و خودمانی و علمی برای معرفت است؛ معرفت داشتند، ولی ناقص بود؛ خدا میخواست بفرماید که خلیفه، منافات با ألف ألف عالَم ندارد و درعینحال میتواند جلودار فرشتهها و مسجود آنها هم بشود که در آیات آینده خواهیم رسید.
با این بیان، آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ﴾[16] که در آیات بعد میآید هم روشن میشود.
این فرشتهها، آیا فرشتگان زمینی هستند؟ قبل از این انسان فعلی، روی زمین، نسناس بوده یا دیگر موجودات، ابلیس هم میان آنها بود.
جسم لطیف را ما در مبانی اعتقادی قبول نداریم. جسم لطیف را هم متشکل به اشکال مختلفه میدانند؛ جسم حجیم، نمیتواند به اشکال مختلف در آید. به نظر ما، تمثل، برای احاطه معنوی است. حتی انسان دارای این جسم با این حجم برسد به جایی که خلع داشته باشد و مرگ اخترامی و اختیاری داشته باشد، میتواند آن تصرفات را داشته باشد.