99/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی / تفسیر آیه28 /متعدد بودن احیا و اماته در دنیا، برزخ و قیامت
﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.[1]
عرض شد انسانهای کافر و منافق فاسق هستند و نسبت به ضربالمثلهای قرآن، جز اضلال چیزی ندارند؛ اینها عهد الهی را نقض میکنند. عهد، معنای اطلاقی دارد. بعد از اینکه عهد در موارد مختلف بیان شده، ناقض عهد الهی هستند؛ اهل فصلِ آن چیزی هستند که خدا امر به وصل کرده است. اینها مفسد فی الارض هستند؛ با اینکه مدعی اصلاح هستند. اینها سرمایههای خود را هم از دست دادهاند؛ فطرتی که مایه همه کمالات بود آلوده کردند.
در کریمه 28، ذات اقدس الهی میفرماید: این کافران چگونه کفر به خدا دارند؟ گرچه اهل حیات و مرگ هستند. عنایت دارید، اصل حیات و مرگ را آدم باید بپذیرد؛ کفار و منافقین هم پذیرفتند؛ چون در آن واقع هستند؛ ولی زندگی و مرگ را مانند مادیگرایان و ماتریالیستها، انتساب به غیر خدا دارند؛ زندگی را منحصر در زندگی دنیا میدانند؛ تولد دنیوی را قبول دارند، ولی تولد برزخی را قبول ندارند.
خدا با سؤال انکاری با کیف میپرسد. ابزار سوال مختلف است؛ گاهی از زمان است با متی؛ گاهی از مکان است با أین؛ گاهی از چگونگی است با کیف. اینجا، سؤال با کیف است. کفر را هم معنای لغوی و هم معنای اصطلاحی آن را گفتیم. کفر در لغت به معنای پوشش گذاشتن[2] و در اصطلاح انکار کردن به معنای انکار باری تعالی و رسالت و امامت و معاد است. در اینجا ذات باری تعالی سؤالهای گوناگونی از حیات دارد. کلمه کیف که سؤال از کیفیت و چگونگی است و در واقع سؤال توبیخی است که کیف تکفرون؛ چطور کافر هستید ؟یا در جای دیگر میفرماید: ﴿وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ﴾،[3] و حال آنکه آیات را بر شما تلاوت میکنیم و در میان شما رسول الهی است. استفهام توبیخی است؛ چگونه کفر میورزید با اینکه اموات هستید. ﴿أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾؛[4]
﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾؛[5] هر جا رو کنید، ذات باری تعالی هست. مخاطب حضرت حق در این آیه، قطعا کفار هستند. کافر، نقطه مشترک کافر اصطلاحی و منافق است. کفر هم متعدد است؛ کفر به خالفیت و به ربوبیت و به ذات باری تعالی. در اینجا کفر اطلاقی است. ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾؛[6] درست است که منکر هستند، ولی اگر از فطرتشان سوال کنید، میگویند: خدا ما را آفریده است. آیه در مقام توبیخ و تعجب است؛ چطور کافر هستید و حال آنکه مرده بودید؛ خدا شما را زنده کرد و دوباره میمیراند و زنده میکند؛ ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾؟[7]
عرضمان این است که از این آیه استفاده میشود که مراد از امواتا در آیه شریفه، مطلق اموات است؛ چون میت آن است که کاری از او بر نمیآید؛ یا به قطع علاقه روح و یا برای موانعی که به وجود آمده است. منظور از امواتِ اول، نطفه و خاک بودن آدم و بنیآدم است؛ اموات بودید؛ یعنی خاک بودید؛ شما را به کمال رساندیم. ﴿وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا﴾؛[8] ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾؛[9] شیء قابل ذکری نبودید. «امواتا»، میتواند حالت اطلاقی داشته باشد؛ نطفه و خاک و بیاثر بودن.
عنایت دارید در «کنتم أمواتا»، اشاره به آیات انفسی است. بالاترین معرفتها، معرفت نفس است، پایینترین بیمعرفتی، بیمعرفتی نفسانی است. گویا خداوند خطاب میکند که شما این آیات ما را ﴿وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾؛[10] آیات آفاقی و انفسی؛ آیات انفسی، مهمتر و آغاز راه است.
چند مطلب استفاده میشود:
﴿وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا﴾،[11] دو بار تکرار شده است.
انسان، یک تولد دنیوی دارد و یک تولد برزخی و یک تولد قیامتی؛ خداوند، از تولد دنیایی شروع میفرماید. ما شما را زنده کردیم و دوباره به مرگ اصطلاحی شما را میمیرانیم؛ بعد در عالم برزخ، شما را زنده میکنیم و به حضرت حق برمیگردید؛
﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾؛[12]
معلوم میشود که از این تعبیرهای سهگانه زندگی انسان، گرچه در اصطلاح، انسانها تولد را میلاد میدانند؛ در اصطلاحات قرآنی، انتقال از عالمی به عالم دیگر، میلاد است؛ مرگ آدم هم میلاد است؛ برزخ هم میلادی برای حیاتی دیگر است.
برگشت به حضرت حق که ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾،[13] در سوره ملک دارد؛ مرگ، یک امر معدومی نیست؛ امر موجود است؛ خلقت به آن تعلق گرفته است و مجعول است.
حضرت نبی معظم صلیاللهعلیهوآله، مرگ را انتقال و امر وجودی میدانند که خالق میخواهد؛ «ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء، و إنما تنقلون من دار الی دار».[14]
در آیه «ثم یمیتکم ثم یحییکم» چند استفاده میشود کرد:
پس این دنیا، عالمی است که نامش را برزخ میگذاریم؛ مثال دنیا و آخرت است؛ ما الآن در حال تمثلات اخرویمان هستیم. ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا﴾؛[15] تمثلات ما، ما را به جایی میرساند که این ﴿جَزَاء وِفَاقًا﴾،[16] یا به مرحلهای میرسد که منقلب به اهلمان هستیم با حالت مسرور،[17] نعوذ بالله یا مسرورا به اهلمان[18] برمیگردیم؛ یا کتابمان، وراء ظهر است؛[19] ﴿إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا﴾؛[20]
در این رفت و آمد و اجتماع و دنیامان، زندگیمان را در این دنیا حصر کنیم؛ از باب ﴿لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾،[21] دو تولد ما هم بر اساس این عقیده و عمل ما شکل میگیرد؛ ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾؛[22] هر کس، شاکله خود را میسازد؛ شاکله، هم شکل علمی است و هم شکل عملی؛ هم اندیشه است و هم انگیزه و هم عقیده. اگر طوری بود که اهل محاسبه بود و هر روز خود را حساب و کتاب میکرد، فردای قیامت برگشتی به منتسبین خود دارد که دارای نفس مطمئنه بود.
آیه شریفه یعنی نطفه و خاک بودید؛ شما در دنیا زنده شدید؛ دوباره مردید و در قیامت و آخرت، شما را زنده میکند؛ سپس به سوی خدا باز میگردید. از این آیه، دو اصل مبدأ استفاده میشود که «فأحیاکم» باشد و هم معاد که «ثم الیه ترجعون» است. ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ﴾،[23] نیاز به سفر دارد؛ ما مسافریم؛ ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾.[24]
بحث رسالت و امامت، هدایت در این مسیر است. ما نیاز به راهنما داریم. مبدأ و معاد و نبوت، اصول سه گانه اعتقادی از این استفاده میشود. عدل و امامت هم از این سیر و سفر، قابل استفاده است. انسان، دارای آغاز و انجام است؛ بدون راهنما نمیشود؛ رهنما، یا رسول است یا امام.
جالب اینجا است که «ثم» برای تفریع است؛ تفریع، یعنی هر واژه قبلی پیشنیاز بعدی است و بعدیها مفسر و مبین قبلیها است. فای تفریع، «کنتم» را توضیح میدهد. «ثم» با «فاء» تفاوت دارد؛ «ثم»، برای تفریعی است که فاصله ایجاد میشود؛ زمانی دارد؛ عوالم، هم در آن تفریع است و هم ترتیب و ترتب. ما، عوالم را پیوسته میدانیم نه گسسته؛ این «ثم الیه ترجعون» هم دلیل بر این است که همان مبدأ، مرجع است؛ مُبدئ، مُعید است؛ پیوسته است نه گسسته؛ ﴿إِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ﴾؛[25] همه امور، به باریتعالی برمیگردد؛ ﴿ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾؛[26] مرجع و مبدأ اینها یکی است. در تعبیری در کلماتمان داریم:
«هم این است؛ هم آن است؛ نه این است؛ نه آن است». آغاز و انجام، یکی شده است. در تفسیر علی ابن ابراهیم، روایات را ملاحظه میفرمایید.[27]
خلق و حیات در کتاب الله، علی وجوه کثیرة؛ ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾.[28] حیات دنیوی انسان، پیشنیاز حیات برزخی و حیات برزخی، پیشنیاز حیات اخروی میشود.
امام عسکری علیهالسلام در تفسیری که به ایشان منسوب است، در تفسیر این آیه میفرمایند: « (و كنتم أمواتا) في أصلاب آبائكم و أرحام أمهاتكم (فأحياكم) أخرجكم أحياء (ثم يميتكم (في هذه الدنيا ويقبركم (ثم يحييكم (في القبور، وينعم فيها المؤمنين بنبوة محمد صلى الله عليه وآله وولاية علي عليه السلام، ويعذب فيها الكافرين بهما. (ثم إليه ترجعون (في الآخرة بأن تموتوا في القبور بعد، ثم تحيوا للبعث يوم القيامة، ترجعون إلى ما وعدكم من الثواب على الطاعات إن كنتم فاعليها، ومن العقاب على المعاصي إن كنتم مقارفيها».[29]
از رسول مکرم صلیاللهعلیهوآله، خطاب به کفار قریش و یهود حدیثی داریم که فرمودند: نطفهای بودید شما را زنده کرد و بعد در آخرت باید مبعوث شوید؛ بعد حضرت این آیه را خواندند. [30]
این آیه هم آیات انفسی دارد، هم آفاقی؛ اعجاز قرآن است که همه مراحل کمالی موجودات به خصوص انسان را بیان کرده است.
این سوال تعجبی و توبیخی است؛ بدترین انکارها، انکاری است که وجودش در منکرش باشد؛ ولی باز انکار کند. سؤال از هستی و هستیها، سؤال مهمی است. کیف، چگونگی این زندگیها را میگوید.
انشاءالله در این احیا و اماتهها به سلامت بگذریم و در پناه رحمتها و نعمتهای باریتعالی به سلامت، این مراحل را عبور کنیم. این سؤال توبیخی و تعجبی برای این است که اینها مشمول نعمت هستند. در این سه مرحله، حیات دنیوی و برزخی و قیامتی، همه نعمت است. میشود استفاده کرد حیات همان طور که نعمت است، مرگ هم نعمت است؛ در مقایسه از دست رفتن زندگی، گمان میشود نقمت است.
«الهی گمان میکردیم نقمت بود ولی نعمت بود و خدمت».[31]
ان شاءالله نعمت همه عوالم بر ما مبارک باشد.