99/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیات 16 تا 18/تفسیر ترتیبی (سوره بقره) /معاملات زیانبار منافقین - تمثیل منافق به شخص حیران در بیابان تاریک - تمثیل به کر و لال و کور
بسمالله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ﴾؛[1]
﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛[2]
﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ﴾؛[3]
﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ﴾؛[4]
﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾؛[5]
در ویژگیهای منافقین بودیم. عرض شد طبق این آیات، اینها افرادی دو چهره و دورنگ هستند؛ اینها به لحاظ روانشناسی و روانشناختی، شخصیتهایی دوگانه دارند؛ ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ﴾.[6] اینها به لحاظ روانشناختی، انسانهای خودفریبی هستند؛ ﴿يُخَادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَ مَا يَشْعُرُونَ﴾.[7] اینها مانند کسی هستند که مریض باشد و به پزشک مراجعه کند، پزشک برایش دارو بدهد، اما این شخص نسخه پزشک را دور بیندازد؛ مریضی که اینگونه باشد، خودش را فریب داده است؛ گمان میکند پزشک را فریب داده است. اینها هم میخواهند به حضرت حق و به رسول و مؤمنین خدعه بزنند؛ درحالیکه ذات باریتعالی، خالق آنها است؛ همه وجود آنها در دست حضرت حق است. اینها انسانهای مریض و بیماری هستند؛ ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾؛[8] اینها انسانهایی هستند که خود را زیرک میدانند؛ در جهل مرکب هستند؛ اینها انسانهایی هستند که اهل دروغ هستند؛ سرمایه اصلی منافقین، دروغ است؛ «بما کانوا یکذبون». این (ما) در آیه، مصدریه است؛ یعنی درحالیکه اینها کذب دارند؛ بکونهم یکذبون. در واقع اینگونه میشود: اینها چون حالت کذبی دارند، اینگونه میشوند. اینها بهحسب ظاهر، اصلاحطلب هستند، اما در واقع اهل افسادند. این منافقین، عامل فساد در جوامع هستند. حالت انحصارطلبی و ادعای اصلاحطلبی دارند. اینها ادعای اندیشمندی و هوش و اینها دارند و سفاهت را به مؤمنین و دیگران نسبت میدهند و تحقیر انسانهای مؤمن دارند و وقتی مؤمنین را ملاقات کنند، میگویند: «ما ایمان آوردیم، وقتی که به سراغ کفار بروند که شیاطین در اینجا است و با کفار ملاقات کنند، میگویند: ما با شما هستیم؛ منتها اینها را مسخره و استهزاء کردیم». خدا میگوید: ﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛[9] و در یک جمله، اینها باید بدانند که اگر در باطن کافرند، کفر را طالباند و اگر در باطن با شیاطین و کفار هستند، اینها کافر هستند؛
ناریان مر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند [10]
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا [11]
اینها نمیدانند هر کاری که آدم میکند و هر کنشی، واکنشی دارد و هر عملی، عکسالعملی دارد؛ چطور وقتی انسان در کوه است، صدایی میدهد، صدایش به خودش برمیگردد؛ اینها هر حیله و نیرنگی که داشته باشند، به خودشان برمیگردد. «الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون»؛ عمه، حیرت شدید است.[12] اینها در یک حیرانی داخل هستند و «فی طغیانهم یعمهون».
آیه بعدی، آیه عجیبی است. و این آیه در واقع با توجه به آیه قبل یعنی «الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون» و آیه «اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین»، از تقابل میان منافقان و مؤمنان و شیاطین برمیآید که با توجه به تعبیر «إذا لقوا الذین آمنوا»، اینها وقتی با انسانهای مؤمن ملاقات میکنند، میگویند: ما با شما هستیم؛ ما ایمان آوردیم؛ وقتی که با شیاطین خلوت میکنند، «و إذا خلوا إلی شیاطینهم»؛ حضرت حق تعبیر کفار یا رفقایشان نیاورد؛ تعبیر «شیاطینهم» آورد. ما عرض کردیم هر چه که انسان را از معارف و حق دور کند، شیطان است. گویا منافقین و کفار، در شیطنت مشارکت دارند؛ در تعبیر دیگر دارد: ﴿اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛[13] ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ﴾؛[14] اینها کسانی هستند که قسمهایشان و کارهایشان و اعتقادشان را به سفه میگیرند و در ظاهر میگویند ما با مؤمنین هستیم، اما در باطن نیستند. ذات باریتعالی نسبت به اینها میفرماید: ﴿أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ﴾؛[15] خدا هم ظاهر اینها را میداند و هم باطنشان را میداند.
از تعبیر آیه «و إذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنما نحن مستهزؤون»، استفاده میشود که اینها حالتهای گوناگون در برخورد دارند؛ ظاهر و باطنشان با همدیگر تفاوت دارد. وقتی که اینها به انسانهای مؤمن میرسند، با تعبیر «قالوا آمنا» و جمله فعلیهای که مفید حدوث است، بیان میکنند؛ ولی وقتی که به کفار میرسند با جمله «إنّا معکم» که به لحاظ ادبیات، جمله اسمیه هم مفید تأکید و هم مفید ثبوت است و در واقع، اینها با کفار هستند؛ «إنا معکم إنما نحن مستهزئون»، تا جایی که این آیه، نتیجه کار اینها است.
عرض کردیم بین کفار و منافقین یک تعاملی است، و بین هر دوی اینها با متقین، یک تقابلی است؛ این یک نکته بسیار مهمی است؛ لذا اینها بعد از این صفتهایی که خداوند برایشان در این آیات شریفه بیان میکند، حضرت حق میفرماید: «اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدی»؛ اینها کسانی هستند که ضلالت را خریدند و هدی را فروختند و از دست دادند؛ «فما ربحت تجارتهم»؛ دیگر تجارت اینها سودی ندارد؛ «و ما کانوا مهتدین»؛ اینها دیگر به هدایت نمیرسند؛ اینها به یک مرحلهای رسیدند که چنانکه انسانهای متقی ﴿أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ﴾[16] بودند، اینها دیگر «اشتروا الضلالة بالهدی» هستند.
اینها صاحب هدایتی نبودند؛ ﴿اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ﴾؛[17] کفرشان را به ایمان معامله کردند و بر اساس آیات دیگر ﴿اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ﴾؛[18] اینها حیات دنیا را خریداری کردند و آخرت را از دست دادند؛ آخرت را با زندگی دنیایشان معامله نمودند؛ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ﴾[19] اینها آمرزش و عفو الهی را با قهرش معامله کردند. و میتوانیم بگوییم:
آخر آن نور تجلی دود شدآن یتیم بیگنه نمرود شد[20]
بله اینها نمرودی شدند؛ بله اینها امروزی (این جهانی) شدند و فطرتشان را از دست دادند.
خاطر مبارکتان هست، ما در آیات اول عرض کردیم ﴿هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾،[21] انسانهای با تقوا، دو نوع هدایت داشتند: یک هدایت فطری و یک هدایت پاداشی و نتیجهای؛ اینها هم با اعمالشان گویا به نتیجه ضلالت پاداشی و نهاییشان میرسند و خودشان انتخاب کردند. این «أولئک» در مقابل آن «أولئک» است. کفر و نفاق، در یک طرف تقابل هستند و مؤمنین و متقین، در طرف دیگر تقابل هستند؛
و خداوند میفرماید: «فما ربحت تجارتهم»؛ گویا حضرت حق، دنیا را تشبیه به تجارتخانه کردند. حضرت سرالأنبیاءوالمرسلین، امیرالمؤمنین، (علیهالسلام) دارند: «إن الدنیا ... وَمَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللهِ»؛[22] متجر و تجارتخانه اولیای الهی است. امام هادی (علیهالسلام) هم دارند: «الدنیا سوق قد ربح فیها قوم و خسر آخرون».[23] «فما ربحت تجارتهم»؛ میتوانیم بگوییم که ما در نظام هستی دو نوع تجارت داریم؛ یک تجارت که همیشه دایر است و یک تجارت داریم که همیشه بایر است و انسانهای منافق به سبب استهزاءشان و دورنگیشان و نیرنگشان و همین خصوصیاتی که الآن با استفاده از آیات محضرتان عرض کردیم، اینها به جایی رسیدند که دیگر در دنیا اهل تجارت دایر نیستند و اینها ضلالت باطنی خودشان را ظهور دادند و نمایان کردند و به جایی رسیدند که «و ما کانوا مهتدین». چطور نسبت به کفار داشتیم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ﴾؛[24] و چطور نسبت به همینها داشتیم ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾؛[25] در نتیجه «و ما کانوا مهتدین»؛ اینها دیگر به جایی رسیدند که هدایت نمیشوند.
نکته مهم دیگری عرض کنم و آن اینکه انسان باتوجهبه آیات گذشته چه در سوره مبارکه حمد و چه در سوره مبارکه بقره، گفتیم: انسان سالک الی الله است این سالک الی الله که در حال حرکت است، خداینخواسته اگر مراقبت نکند این انسان، انسانی میشود که از درجات محروم میشود و در درکات میافتد و میشود بگوییم که بشر و انسان در حال حرکت است؛ یا حرکت متعالی و بهسوی عِلو حرکت میکند، یا به سِفل حرکت میکند؛ و سفلش به جایی میرسد که اسفلالسافلین است و علوش به جایی میرسد که احسن الخالقین است؛ ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾.[26] بنابراین، شیطان در اینجا عام است؛ چون شیطان یا انسی است یا جنی؛ و از کافران و منافقان هر دو تعبیر به شیاطین شده است و مراد از این شیاطین، شیاطین انسی هستند که ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾؛[27] گرچه ابلیس، من الجن است، اما شیاطین اینجا، اعم از جن و انس هستند و در اینجا به شیاطینی پناهنده میشوند که کافر هستند و اینها در واقع در کمالاتشان، کمالطلب نشدند؛ در هدایتشان ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾،[28] به دنبال تقوایشان نرفتند و پرهیز و مراقبت نداشتند و به فجور رسیدند و در ﴿هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾؛[29] انسان دو نجد و دو طریق دارد؛ طریق خیر و طریق شر؛ اگر راه خیر را برود به تعبیر رسول مکرم اسلام برای امسلمه «أنتِ علی خیر». [30] به خیر میرسد. این هم که میگویند عاقبتبهخیری، یعنی همین. ولی منافقین راه شر را رفتند؛ ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾.[31] ما عرض کردیم، زندگی یک چهارراه است؛ چهارراه بهیمیت، چهارراه سبعیت، چهارراه شیطنت و چهارراه ملکیت؛ اینها اگر راه فرشتگان را انتخاب کنند، سهراه دیگر، انسان را به انحراف میکشاند؛ یک راه است که انسان را به مسیر میرساند و اینها طوری شدند که دیگر در حرکتشان با وسوسه انسانهایی که نه عقیده دارند و بر دلهایشان مهروموم شده و دیگر هیچگونه حرکت فکری و عملی ندارند؛ نه دارای اندیشه صائباند و نه دارای انگیزه با واقعیت هستند، اینها با آنها همراه شدند. نکته دیگر که اینجا قابل تذکر است این است که باتوجهبه این آیات و آیات دیگری که انسان، سیرکننده است و انسان یا سیر الیالدرکات دارد، یا الیالدرجات دارد، و یا الیشر است، یا الیخیر است؛ این انسان بر خلاف آنچه که در حکمت خواندیم که انسان نوع اخیر است، دیگر این انسان، نوع متوسط میشود؛ نوع متوسط میشود، یعنی دیگر از دیدگاه قرآن و باتوجهبه این آیات، یعنی انسان در چهارراه زندگی که آیا فرشته شود، یا با شهوت و شیطنت، شیطانی بشود، یا با سبعیت و غضب و شهوت، بهیمی و درنده شود، این انسان، تنها یک راه را میتواند برای حرکت تعالیاش انتخاب کند، نه برای حرکت اعم از تعالی و غیر تعالی؛ و آن راه انسانهای باتقوا و ایمان است و انسان در نظام هستی یا در مسیر صراط درجات است که صراط مستقیم است و نهایتش هم ولایت الهی است که ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ﴾[32] است و یا خداینخواسته، اینها در مسیر درکات هستند و ختمیشان هم به ولایت شیطان است و پایانشان هم اسفلالسافلین است و واقعیتشان هم به ولایت شیطان است و پایانشان هم اسفلالسافلین است و واقعیتشان هم «أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین» است؛ اینها به جایی میرسند که دیگر هیچگونه هدایتی ندارند.
یکی از راههایی که در قرآن بارها حضرت حق این راه را در آیات مختلفی مطرح کردهاند، عنوان تمثیل است.
﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ﴾؛[33]
جالب اینجا است، نکته هدایتی عجیبی است؛ ارتباط آیات را ببینید؛ شاید این «و ما کانوا مهتدین» که اینها دیگر هدایت نشدند، نه خداوند برای کفار مثال زد و نه برای متقین؛ بلکه برای، برای منافقین مثال زد؛ چون منافقین در حال اغوا و اضلال هستند؛ یک ضلالتی دارند که ضلالتشان، ضلالت ساز است. چون «فما ربحت تجارتهم». مثل اینها مثل کسی است که «إستوقد نارا» یک آتشی برافروخته، «فلما أضائت ما حوله»؛ در شب تاریک آدم، آتشی در مسیری روشن میکند تا روشن میشود، راه را میبیند و ادامه میدهد؛ آن هم تعبیر نار نه نور؛ گفتیم: ناریان مر ناریان را جاذبند؛ اینها چون ناری شدند، چون به هدایت نرسیدند، خداوند میگوید: مثل اینها مانند کسی است که آتشی روشن کند، اطرافشان روشن شود، بعد «ذهب الله بنورهم»؛ خداوند این نور را بگیرد، «و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون»؛ اینها در آتشی قرار بگیرند که هیچگونه راه برونرفت ندارند؛ چون به تعبیر قرآن ﴿وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾؛[34] دیگر خطیئهی اینها خودشان را احاطه کرده و خاطراتشان، تبدیل به خطورات شده است؛ و وقتی تبدیل به خطورات شد، «فی طغیانهم یعمهون»؛ اینها عوض اینکه راه عقل بروند، راه توهم میروند؛ عوض اینکه راه فرشته گونه و راه تعدیل قوا بروند، به دنبال شهوتهایشان و منافعشان رفتند؛ و طوری شدند که با انسانهای کافر، جزایشان یکی شد؛ و مثل اینها مثل کسانی است که در شب تاریک آتشی را روشن کردند؛ یک راهی را پیدا کردند و بعد راه را گم کردند؛ چون اینها از سرمایه واقعیشان که هدایت درونیشان بود؛ یعنی از فطرتشان استفاده نکردند؛ و از هدایت بیرونیشان هم که بهوسیله وحی و پیامبران و انسانهای صالح و ورزیده و کتل پیموده و وارسته بود، استفاده نکردند. شما میدانید چقدر تشبیه زیبایی است؛ اینها در مقام خریدوفروش، فروشنده و خریدار، کالا، بها، صنعت و شاهد، اینها ارکان معامله هستند. اینها در هیچ یک از اینها نتوانستند سود ببرند و چون نتوانستند سود ببرند، نتیجه کارشان این سه صفت عجیب میشود که خداوند در مورد اینها به کار میبرد؛
﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾؛[35]
اینها کرند، لالاند، کور هستند؛ چون اینگونه هستند، «فهم لا یرجعون»؛ اینها دیگر نمیتوانند از مسیرشان برگردند.
ببینید در مورد انسانهای متقی ﴿أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾،[36] بود و در اینجا کسانی هستند که «لا یرجعون» هستند؛ چون اینها در عرصه حیات دنیویشان که تجارتخانه الهی است، اینها نهتنها سود نکردند، بلکه به تعبیر سوره مبارکه عصر ﴿وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾،[37] اینها دیگر سرمایهها را هم ازدستدادهاند. اهل تجارت میگویند: کاسب و تاجری که سرمایه را از دست بدهد، این تاجر در زیان و در معرض افلاس و مفلس بودن است؛ منافقین، سرمایههای علمی و عملی خود را از آن استفاده نکردند که به هدایت درونی و بیرونیشان بیفزایند و اینها هیچ چیزی نیندوختند و نیاموختند؛ نه اندوختند و نه آموختند؛ نه اهل رشد علمی شدند؛ چون در یک خودفریبی و خود زیرکی و اصلاحطلبی بودند که اصلاً اجازه تفکر و اندیشه به خود نمیدادند و اینها به جایی رسیدند که اهل خسارتاند؛ و چون اهل خسارتاند، در تجارتشان سودی نکردند و این خسران هم خسران در سرمایه است، نه اینکه خسران در سود باشد که قابلجبران باشد؛ و اینها دیگر به یک مرحلهای رسیدند که تجارتشان، تجارت رابحه و سود بار نیست؛ تجارت زیانبار است؛ و در سیر دنیاییشان، به یوم التغابن میرسند؛ به روزی که یوم الحسرة و یوم تبلی السرائر باشد و در روزی که اینها در یک مرحلهای قرار بگیرند که دادشان بلند میشود. در مقابل اینها، انسانهای مؤمن و متقی هستند که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾؛[38] این انسانهای باتقوا در فوز عظیم هستند؛ اما اینها در مقامی هستند که «فهم لا یرجعون» است.
و تمثیل، یکی از راههای تبیین معارف قرآنی بهوسیله حضرت حق، خداوند تبارکوتعالی است و ما میتوانیم بگوییم که ما باید در القاء معارف و تبیین معارف راهی برویم که خواص بپسندند و عوام بفهمند؛ راهی که قرآن رفت؛ و میتوانیم بگوییم تمثیلها در قرآن، راههای القا و تبیین و تعریف معارف الهی است که خواص میپسندند و عوام میفهمند؛ و این بحث تمثیل، بحثی است که واقعاً در قرآن قابل دقت است. قرآن، آنچنان عقلی حرف نمیزند که عدهای از فهمشان خارج باشد؛ نه، «إنا معاشر الإنبیاء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم»؛[39] کلم الناس علی قدر عقولهم؛ ما به قدر عقول مردم با ایشان حرف میزنیم؛ و یکی از این انواع همراهی کردن با عقول مردم، بیان تمثیلهایی است که در قرآن آمده است؛ و اولین تمثیل هم، برای انسانهای منافق آمده است. و تمثیل هم از مماثله به معنای همانند است. جنبههایی را بیان میکند که بعضی از ذاتیات شیئی با بعضی از ذاتیات شیء دیگری، همراهی داشته باشد و میتوانیم بگوییم که گویا در تمثیل، برنامههای عقلی تعریفها، مثل حدود و رسوم تام و ناقص باانگیزههای مردمی به یک وجهی دارد؟ قطعاً اینگونه است و ما باید در تمثیلهای قرآن دقت کنیم؛ و بخصوص این تمثیلی که برای انسانهای منافق زده که اینها گاهی راه برایشان روشن میشود و وقتی روشن میشود، حرکت میکنند؛ و وقتی تاریک میشود، «ذهب الله بنورهم فترکهم فی ظلمات لا یبصرون»؛ چون «صم بکم عمی فهم لا یرجعون». انشاءالله امیدواریم به برکت حضرت حق، ما از اوصاف نفاق دور باشیم و به جایی برسیم که انشاءالله از دنیا و تجارت دنیویمان سود ببریم، و سود بردن ما هم به هدایتی است که خواهیم داشت. رزقنا الله إیانا و إیاکم.