99/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی (سوره بقره)/آیه 3 /مصادیق غیب و انفاق
﴿الم﴾.[1]
﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾.[2]
﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾.[3]
هدایت و تقوا یک مرتبه نیست؛ بلکه مراتب است؛ یعنی برای هر مرحلهای از مراحل، انسان سالک و مؤمن نیازمند هدایت است و این هدایت، نیازمند تقوا است و این تقوا با هر مرحلهی از مراحل همراه است.
طبق مبنای ما هر کلمه و هر آیهای در قرآن، پیشنیاز آیات بعدی و کلمات بعدی است و کلمات بعدی، مفسر قبلیها هستند. طبق این مبنا، متقین که صاحبان تقوا هستند، اینها سه صفت دارند؛ صفت اول: ایمان به غیب، صفت دوم: اقامهی صلات و صفت سوم: «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»؛ از آنچه که به آنها رزق داده شده - رزق به معنای آنچه که باعث ادامهی حیات است - اینها انفاق میکنند. و تقوا در سه صفت ایمان به غیب و اقامهی صلات و انفاق رزق، تعیّن و تشخّص پیدا میکند. و انسان باتقوا و متقی باید در اندیشه و انگیزهاش و در اخلاقیاتش تقوا داشته باشد.
و جالب است که هر سه وصف هم با وصف «یُؤمنون» و «یُقیمون» و «یُنفقون» آمده است که با توجه به خصوصیت فعل مضارع که برای استمرار است، این فهمیده میشود که انسانهای باتقوا در ایمان به غیب و در اقامهی نماز و در انفاق رزق، تداوم و استمرار دارند؛ یعنی هم شروعکننده و هم ادامهدهنده هستند و به تعبیر حکما هم دارای علت محدثه و هم دارای علت مبقیه هستند.
غیب دو گونه است - همانگونه که شهادت هم دو گونه است -؛ غیب مطلق و غیب نسبی داریم و غیب مطلق آن است که در همهی حالت بر همگان مستور است و قابل ظهور نیست و همیشه پوشیده است و برای هیچکس علم به آن مقدور نیست و کنه به آن برای هیچکس مقدور نیست. و میتوان مثال زد که مصداق این غیب، ذات باریتعالی است؛ ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ﴾.[4]
و یک غیب نسبی داریم که زمانی از مقطعی از مقاطع دیده میشود و در مقطعی از مقاطع مشهود نیست؛ مثلا ما اخبار گذشتگان و آیندگان را نمیدانیم، یا احوال فرشتگان یا وجود حضرت حجت (علیهالسلام) و ظهور حضرت حجت (علیهالسلام)، اینها از مصادیق غیب نسبی هستند؛ چرا که در مقطعی از مقاطع قابل رؤیت هستند. ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ﴾.[5] این اخبار غیب را خداوند به رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) القاء میکند؛ چرا که غیب مطلق نسبت به غیب نسبی اشراف دارد.
غیب نسبی نسبت به افراد هم متفاوت است. الان شاید برای برخی، قیامت و فرشتهها مشهود باشند؛ اما برای برخی دیگر، جزء مصادیق غیب هستند.
و جالب اینجاست که غیب نسبی با عالم شهادت و حضور قابل جمع است ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا﴾.[6] میبینیم که انسان است، اما فرشته برای او تمثل پیدا میکند و حاضر میشود. ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ﴾.[7] در این آیه، فرشتهها قابل مشاهده هستند.
شهادت هم بر دو قسم مطلقه و نسبی است. و شهادت مطلقه، اصل واقعیتی است که نسبت به هیچ موجودی غیب نیست. چه کسی میتواند بگوید که خودش نیست. این، شهادت مطلقه است؛ برای همین شهادت مطلقه و شهود مطلق، خودش یک وسیلهی معرفت است؛ لذا وصف انسانهای متقی این است که مؤمن به غیب هستند؛ یعنی به نادیدنیها ایمان دارند و آن که به نادیدنیها ایمان داشته باشد، قطعا به دیدنیها مؤمن است.
مصداق منکرین به غیب چند دسته هستند: دستهای صاحبان مکاتب الحادی، ماتریالیسم، زنادیق، کفار و آنهایی که همه چیز را در دنیا و دیدنیهای دنیا خلاصه میکنند و هیچ ایمانی به غیب ندارند و به تعبیر خود قرآن: ﴿لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً﴾.[8] حتی آمدند به پیامبر خدا پیشنهاد دادند که تا خدا را ما نبینم، ایمان نمیآوریم.
دستهی دیگری که منکر غیب میشوند، انسانهای معمولی هستند که جوزده و محیط زده و فامیلزده شدهاند و گرایش خاص پیدا کردهاند: ﴿قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ﴾.[9] تقلید کورکورانهای دارند که باعث شده غیب را منکر بشوند.
دستهی سوم: کسانی هستند که میدانند که غیب هست، نادیدنیها هست؛ اما اینها انکار و استکبار دارند. وقتی که آیات الهی بیاید، به تعبیر قرآن می گویند: ﴿قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ﴾.[10] این غیب را به سحر و جادو نسبت میدهند.
پس منکرین غیب، این سه گروه میتوانند باشند: مادیون و مادی گراها، مردم عادی جوزده ]کسانی که اغفال شدهاند و محیط زدهاند[ و کسانی که استکبار دارند.
اقسام غیب همانطور که گفتیم، غیب مطلق و غیب نسبی است. و روایاتی داریم که مراد و مصادیق غیب را مشخص کردهاند که مراد از این غیب قیامت است، خداست، امام و حالات امام است، معاد است، مرگ و حتی وجود مقدس امام زمان (علیهالسلام) است که همهی اینها بیان مصادیق غیب است؛ یعنی در غیب داخل هستند و انسانهای متقی، خصلتشان این است که اینها مؤمن به این غیبها هستند و اهل اقامهی نماز هستند.
طبق مبنای ما هر کلام و کلمهی بعد، مفسر کلمهی قبلی است. میشود گفت که اقامهی نماز باعث اعتقاد به غیب است و کسانی که «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» هستند و دستِ دهنده و علم نشر دهنده دارند، اینها کسانی هستند که هم صفت ایمان به غیب دارند و هم اهل اقامه نماز هستند.
اینگونه نیست که «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»، همیشه در اموال باشد. انفاق در اینجا انفاق از دارایی است، و دارایی، اعم از دارایی مالی و علمی و حتی دارایی خُلقی است. و از هر آنچه که دارند انفاق می کنند. و انسانهای با تقوا، انفاقشان بعد از ایمان به غیب و اقامهی نماز است.
و خود ایمان به غیب و اقامهی نماز هم یکی از مصادیق انفاق آنها است؛ به این صورت که دیگران را دعوت به ایمان به غیب و اقامهی نماز میکنند.
به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبهی متقین - که خطبهی متقین، بیان این اسم شریف متقین در اینجا است - میفرمایند: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الاْقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِمْ».[11] اینها انتشاردهندهی اخلاق هستند، اینها ایمان به غیب را نشر میدهند، اینها اقامهی نماز را اقامه میکنند و اهل استمرار نماز هستند، حالاتشان، حالات نورانی است؛ چنان که حضرت حق، وصفش نورانی است؛ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.[12]
اینها کاری میکنند که این حالاتشان، باعث صعود کلمهی طیب و رفعت و بلندی و رسیدن و عروج عمل صالح میشود؛ ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾.[13] این، معنای ایمان به غیب و اقامهی نماز است.
مؤمنین و متقین در اینجا یکی هستند. وقتی که می گوید مؤمنین، یعنی متقین و وقتی که می گوید متقین، یعنی مؤمنین. وقتی که اینگونه شد، ایمان به غیب میشود. حالات علمی و عملیشان در بُعد اندیشه و در بعد انگیزه و وصفشان، اهل اقامهی نماز و «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» هستند.
در آیات قبلی عرض کردیم که انسان، انسان است، چون که سه اُنس دارد: اُنس با خدا، اُنس با خودش و اُنس با دیگران. و در اینجا میبینیم که در این «یُقیمون» و «یؤمنون» و «یُنفقون» و در آیات بعدی، «یوقنون» و «مفلحون»، همهی این اُنسها تحقق پیدا میکند؛ به خصوص در وصف «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ».
بعضی از داراییها و داناییها و رسیدنها و دریافتهای انسانهای باتقوا باعث پیوند دیگران با خدا میشود و رابط الهی و وسیلهی ارتباط بندهها با خدا و تحکیم این ارتباط میشوند؛ این جاست که مسجد میسازند، خانه برای محرومین و برای مستضعفین میسازند، هر کار مالی که به دست آنها بیایید انجام می دهند، اطعام می کنند، قربة إلی الله به دولت و ملت کمک میکنند و دولت را از ملت جدا نمیدانند و ملت را از دولت جدا نمیدانند.
این تقرب الهی و این معیار هدایت انسانهای باتقوا است. و کسانی که تقواپیشه هستند، این اوصاف خاص را دارند: تقوای درونی و الهی، تقوای اعتقادی، تقوای سیاسی، تقوای اجتماعی، تقوای فردی و تقوای اقتصادی دارند.
و«وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»؛ از هر چه که دارند، انفاق میکنند و هیچ بخلی ندارند. اینها از بخل به دور هستند، از حسد و کینه به دور هستند و تقوای از همهی زشتی ها و رذائل دارند و به تعبیر حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام) : «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ».[14] اینها اهل فضائل اخلاقی هستند و رذائل از آنها دور است.