99/06/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی قرآن کریم/تفسیر قرآن کریم /روش ها و منابع تفسیر
زبان قرآن یک زبان همگانی است چون نزول آن برای همه است. جاودانه بودن قرآن بهترین دلیل است که این کتاب باید تمام جهاتش محافظت شود و محافظت شده است. محافظت آن به دست حق است. ﴿انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون﴾[1] .
هیچ تحریفی در قرآن واقع نشده است و واقع نخواهد شد.
مطلب دیگر اینکه آیا تفسیر آیات الهی امکان دارد یا خیر؟
چون ﴿هدی للناس﴾[2] است و ﴿تبیانا لکل شیء﴾ [3] است قطعا باید امکان تفسیر داشته باشد. نه تنها امکان تفسیر دارد که ضرورت تفسیر دارد. ما تفسیر را ضروریترین معارف حوزوی و دانشگاهی میدانیم. چون انسان میخواهد به آیات الهی هدایت شود و تمسک کند. این تمسک فرع بر فهم آیات است.
شیوههایی که قرآن دارد برای بیان آیاتش یا تبیین و تفسیر آیاتش به این نتیجه رسیدیم که این شیوه خاص به خودش است. هیچ کتابی این را ندارد.
آن شیوه، شیوهای است که آغازش از فطرت است و پایانش به فطرت و حقیقت است. این بهترین روش فهم آیات الهی است. البته وقتی خودش دعوت میکند با عنوان حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن مطرح میکند.
﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظةالحسنة و جادلهم بالتی هی احسن﴾[4]
حقیقت انسان و حقیقت قرآن در مقام معرفتی وحدت خاصی مییابد چرا که دوئیت وجود ندارد.
زبان فطری قرآن زبان حقیقت است. این زبان شارحش حکمت و موعظه و جدال احسن است.
برای همین است که وقتی سؤال میکنند آیات الهی چند قسم است میفرمایند حکمت است و موعظه.
حکمت برهان است و موعظه پذیرش است. گرچه در قرآن من کل مثل وجود دارد. ﴿و لقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثل لعلهم یتذکرون﴾[5] .
مثل آن چیزهایی است که انسان با آن انس دارد و میتواند منتقل به حقایق شود. در بیان آیات الهی کارمان این است که از علم حصولی به علم حضوری برسیم. از عالم شهادت به عالم غیب برسیم و از عالم علم به عالم عین برسیم. به جایی برسیم که با تفکر در آیات الهی معقول ما مشهود شود.
از امام حقایق علیه السلام در سوره ذاریات ﴿ففروا الی الله﴾ [6] سؤال کردند. فرمودند فرار الی الله یعنی همه کارهایمان برای او باشد. بزرگترین کار ما تعقل در آیات الهی است. این تعقل در آیات الهی با نورانیت خود آیات الهی میسر است. با نورانیت چیزی میسر است که عدل قرآن باشد.
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی[7] . اینجا است. هرگونه زاد و توشهای که داریم باید برای همین برداریم. این زاد و توشه فقط وقتی جواب میدهد که از کانال معرفتی خودشان باشد.
در جلسه گذشته گفتیم که تفسیر واقعی نقاب را از چهره قرآن برداشتن است که فقط خاص اهل بیت (علیهم السلام) است. ما دو سه ابزار معرفتی بیشتر نداریم. قرآن، اهل بیت و عقلی که چراغی برای رسیدن به این آیات الهی است.
ما عرضمان این است که نورانیت قرآن ضرورت تفسیر را میطلبد و قول ثقیل بودن قرآن ﴿انا سنلقی الیک قولا ثقیلا﴾[8] ؛ که یک بعدش عترت است باید با هم هماهنگ باشند.
اولین شرط برای یک مفسر یا کسی که میخواهد کار کند طهارت میدانیم. ﴿انه لقرآن کریم﴾[9] ؛ ﴿فی کتاب مکنون﴾[10] ؛ ﴿لا یمسه الا المطهرین﴾[11] .
سوره مبارکه واقعه را هر شب بخوانید دو شبها ترک نشود. واقعا واقعه است. اگر قرار باشد به واقعه برسیم که قرآن هم واقعه است باید انس با آیات داشته باشیم. اولین مرحله قرائت و هماهنگی با آیات الهی است. تدبر و تفکر و ان شاء الله تفسیرش.
در تفکر و تدبر است که قرآن غریبی میشود که لا یقضی دینه و غریمی است که لا یؤدی حقه[12] . ما همیشه در دنیا و آخرت وامدار قرآن هستیم. غریمی است که حقش ادا نمیشود. سعی کنیم غریب نباشیم به قرآن قریب باشیم.
الهی خوش آن غریبی که قریب باشد.
﴿فاذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان﴾[13]
به تعبیر ابن مسعود از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند سورة الغنی را بخوانید. سوره دارایی و دانایی. علم هم دارایی است. تفسیر واقعی نیاز به حریم ادب مخصوص قرآن دارد. با انس با معانی برسیم از انس با آیات.
تفسیر گاهی اشتباه میشود که شرح لفظ است. پیش نیاز تفسیر است نه خود آن. بیان لفظ پیش نیاز رسیدن به نظر متکلم است.
بحثی است که قرآن قدیم است یا حادث؟
این سؤال را باید مطرح کنیم که مراد قدمت کلام الهی است یا کلام در دسترس ما؟
اگر کتاب نوشته شده در دست من و شما است حادث به حدوث زمانی است. شاید گاهی مورد تحمل خیلی افراد قرار نگیرد و جسارت شود به آن. در هر عصر و زمانی هم بوده است. جسارتی میکنند که عدهای را از قرآن دور کنند.
در مقام حقیقت کلام قرآن هست که هست نه قابل جسارت است نه قابل تحریف نه زیاده نه نقصان. کلام اللهی آن عقول به آن راه ندارد تا تحریف کند. در نزول انزالی هیچ شبهه تحریف نیست. در تنزیلی چون در دسترس است و در میان مردم و افواه است شبهه تحریف هست ولی محرف نیست.
در مقام قدمت اصلا شبهه تحریف راه ندارد و در مقام تنزیل و زمان شبهه تحریف هست ولی ﴿انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون.﴾[14]
این شبهه که قرآن حادث است یا قدیم؟ اگر کلام الهی است صفات خدا عین ذات است و قدیم ولی این آیات در دسترس ما به وجود لفظی و ذهنی و کتبی اینها حادث به حدوث زمانی هستند.
پس تفسیر ضرورت دارد نه تنها امکان. تفسیر هم شرح الاسم نیست بلکه رسیدن به مراد متکلم است.
نکته دیگر
ما باید با پیشفرض وارد تفسیر نشویم. یا حتی پس فرض داشته باشیم بعد از خواندن تحمیل کنیم آن هم نباید باشد. گاهی از مجموعه آیات مطلبی مورد نظر گروهی استفاده میشود اشکال ندارد. ولی اگر مطلبی مسلم گرفته شده بعد تحمیل شود نادیده گرفتن آیات و عترت است که مطلوب نیست.
پس ما حصر تفسیر آیات قرآن را به آیات قرآن و به عترت و سنت و به حکم عقل میدانیم. همان منابعی که در استنباط احکام و اجتهاد قائل هستیم: قرآن، سنت و عقل؛ اینجا هم منابع تفسیری را آنها میدانیم.
البته میتوان گفت ما دلیل نقلی و عقلی داریم برای تفسیر. دلیل نقلی ما خود آیات و روایات است و دلیل عقلی، عقل سلیم انسان است. عقل سلیم را از آیات قرآنی جدا نمیدانیم. زبان قرآن زبان همگانی است. نه اینکه ترک و فارس و بلوچ زبانشان یکی باشد. مراد ما فوق لفظ است. یعنی حقیقت انسان فارسی زبان و عربی و عبری و باقی زبانها اگر خصوصیت زبان را بگیریم فطرت باقی میماند. عقل هم هادی فطرت است. قرآن هم هادی هر دو است. ﴿یهدی للتی هی اقوم.﴾[15]
این تعبیر عجیبی است. التی دارد با اینکه جای الذی بود، یا برای جمع و تکثر است و یا به خاطر بیان طریقه است. ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ [16] در اینجا تجلی مییابد. متقنترین تفاسیر تفاسیر آیه به آیه و به روایات و مأثور است و یا عقلانی.
برخی گمان میکنند مأثور یعنی تفسیر آیه به روایت ولی تفسیر مأثور یعنی آیه به آیه و آیه به روایت که هر دو بر اساس نقل است. تفسیر عقلی تفسیری است که با تأملات عقلی آیات را بفهمیم. ما به این نتیجه رسیدیم که عقل بدون وحی هیچ کارایی ندارد حتی چراغ هم نیست. انسان دو حجت دارد ظاهری و باطنی. ولی ظاهری نماد غیب است. مقصود قرآن را باید در غیب بسجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿الم﴾[17] ؛ ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه﴾[18] ؛ ﴿الذین یؤمنون بالغیب﴾[19] .
قرآن تجلی غیب است اگر به منبع متصل باشیم غیب را میفهمیم.
خداوند در قرآن برای عبادش تجلی کرده است. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ[20] در نهج البلاغه است.
ما هستیم و این تجلی این آیات الهی. ان شاءالله در این دبستان الهی خود را عرضه کنیم.
القرآن مأدبة الله[21] . قرآن خوراک است. اگر به فتح دال باشد دبستان است که مخفف ادبستان است. به ضم دال سفره است.
قرآن دبستان الهی است. فتعلموا من مأدبته[22] . یکی خوراک و دیگری جایگاه تعلیم.
طهارت و ادب از شرایط فهم آیات الهی است.