1400/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه61-62) /انگیزه بنی اسرائیل برای کفران و قتل انبیاء، تبیین و توضیح واژگان
﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا ۖ قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ۚ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ ۗ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾[1]
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[2]
قتلهایی که در بنی اسرائیل رخ داد و زیادهخواهیهایی که داشتند و تبدیل آنچه خیر بود به ادنی، باعث این شد که ذلت و مسکنت از آنها شود و مورد غضب الهی قرار بگیرند. کافر به آیات الهی شدند و کفران کردند و پیامبران را کشتند و همه اینها به غیر حق بود. انگیزه این کارها نیز دو مطلب بود: یکی عصیان و دیگری اعتدا و تجاوز از حدود الهی.
ذلت و مسکنت به وسیله کارهای خودشان است؛ گرچه خداوند مالک ملک است. آنها ایمان نداشتند و به این گرفتاری افتادند.
گوسالهپرستها ذلت در حیات دنیا دارند. این عزت و ذلت از آن حضرت حق است و خدا میدهد؛ ولی به خاطر حرکت خود فرد است. عصیان و قتل انبیاء و زیادهخواهی باعث این شد. راه مقابل عزت را رفتند. راه مقابل عزت، ذلت است؛ ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون. آنچه خیر است در دست اوست، نه آنچه در دست اوست، خیر است.
در نتیجه عزت با رفاهطلبی سازگاری ندارد. امیر المؤمنین فرمودند: لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ.[3] همچنین می فرماید: لا تجتمع الفطنة و البطنة؛[4] زکاوت با شکم پرستی جمع نمیشود. شکمپرستانی بودند که عزت خیالی داشتند، سکه ذلت و مسکنت برای آنها زده شد. انگیزه هم این است که اصرار بر گناه و استمرار بر آن داشتند؛ و کانوا یعتدون. جمله فعلیه اینجا استمرار را میرساند.
این قتل به دست افراد نیست بلکه حیثیت خود را از دست دادند و شخصیت انبیا را ترور کردند. قتل گاهی زمانی است. شهادت انبیای الهی گاهی به وسیله تیر و شمشیر و جنگ و سم و مانند آن است و گاهی ترور شخصیت است با حرفهای ناسزا.
يونس عن ابن سنان عن اسحق بن عمار عن ابى عبد الله عليه السلام و تلا هذه الاية ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ قال: و الله ما قتلوهم بأيديهم و لا ضربوهم بأسيافهم، و لكنهم سمعوا أحاديثهم فأذاعوها فأخذوا عليها، فقتلوا فصار قتلا و اعتداء و معصية.[5]
مهمترین وظیفه آنها که حفاظت از اولیای الهی باشد را انجام نمیدادند. این آیه گرچه برای بنی اسرائیل است ولی در زمان ما ولایتمداران صاحب عزت و غیر آنها صاحب ذلت هستند.
بنی اسرائیل نعمتهایی برایشان ذکر شد و مشکلات آنها و ذلت و معصیت و اعتدای آنها بیان شد. پس از بیان نعمتهای یهود و ناسپاسیها و کفران آنها، بیان وعدههای خوبی است که به چهار گروه حضرت حق میدهد که همه جزو مسلمانان هستند. یهود و نصاری و صائبان و مسلمین.
کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و نصاری و صائبان ایمان به خدا و آخرت دارند. مبدأ و معاد را قبول دارند و عمل صالح دارند. نتیجه اینکه: فلهم اجرهم عند ربهم؛ پاداش اینها نزد خدا است. نه ترس دارند و نه حزن. نه از گذشته افسوس میخورند و ناراحتند و نه نگران آینده هستند.
احتمالات در آن:
1. کسانی که یهودی شدند. یهود اسم جمع است و مفردش یهودی است. مانند روم و رومی. منسوب به یهوذا فرزند بزرگ حضرت یعقوب علیه السلام هستند. ذال تبدیل به دال شده و یهودا شده است.
2. وجه دیگر اینکه از هود باشد به معنای بازگشت و توبه. چون از گوساله پرستی برگشتند یهودی گفته میشود.
3. وجه دیگر عبری بودن یهود است نه عربی بودن. یا از یهوذا یا غیر آن. چون توبه کردند یا منتسب به یهوذا هستند.
الذین هادوا 10 بار امده و یهود 7 بار و 3 بار هدنا آمده است. مجموعا 20 بار.
جمع نصران و نصرانه مانند سکاری که جمع سکران و سکرانه است. دو وجه دارد:
1. از ماده نصرت و یاری که حضرت عیسی علیه السلام را یاری کردند.
2. دیگر اینکه از ناصره و منتسب به شهر ناصره است. به انتساب شهر که از بلاد شام است. حضرت عیسی و حضرت مریم علیه السلام بعد از مراجعت از مصر در ناصره ساکن شدند. معروف به ناصری شدند. ناصریون هم میگویند. مسیح ناصری هم در ادیان گذشته آمده است. رسم است شخصیتها را منتسب به جاهایی که ساکن هستند، می کنند. عظمت برای آن شهر است. این دو مانعة الجمع نیست. هم منتسب به ناصره و هم به خاطر اینکه یاران حضرت مسیح علیه السلام هستند.
احتمالات در آن:
1. جمع صابی است. از صبئ به معنی خروج است. صابئین معمولاً خارج از دین شدند و به دین دیگری در آمدند. از دین باطل به دین حق که حنیف است و یا خروج از حق به باطل که جنیف میشود.
2. اشتقاق دیگر اینکه از صبا باشد. صبایی که صبو است و معتدل اللام است به معنی میل کردن. از این باب که از جهتی به جهت دیگر تمایل یافتند.
3. لغت عبری است یه نقلی و از صبئ است. از صبع با عین است چرا که غسل تعمید میکردند و در آب فرو میروند.
4. جهت دیگر اینکه صابئین میگویند چرا که منتسب به صاب فرزند حضرت ادریس علیه السلام هستند. اینها بحثهای تاریخی است که باید مشخص شود.
5. نظر ما این است که مانعة الجمع نمیدانیم. همه این وجوه درست است. مهم این است که مؤمنین و یهود و نصرانی و صائبین خداپرست هستند. برخی صائبین را مشرک میدانند. ستارهها را تعظیم میکردند و برخی گمان کردند ستارهپرست هستند. ما رویمان به کعبه و آنها به آسمان است. به نظر ما موحد هستند.
مؤمنین و مسلمانها هستند. اخص، اعم را دارد. آمنوا در مقابل منافقان است. مؤمنون در اینجا دلیل بر این نیست که مسلمانان مؤمن نباشند.
انسانها میتوانند عمل صالح و یا طالح داشته باشند. عمل صالح نشان اعتماد آنها است. آیات سوره نصر دلیل بر همین است که تواصی هم دارند.
آخرین جزای اینها این است که خوف و حزن ندارند. نا امن نیستند. خوف نفی امنیت و حزن نفی نشاط است. اینها با نشاط و با امنیت هستند. خائف، مسکین و ذلیل است. مسکین کسی است که زمین گیر شده و فقیر این است که از شکسته شدن ستون فقراتش زمینگیر شده و شاید اسوأ حالاً است.